عدالت سازمانی، نابرابری سازمانی، شایسته سالاری، بهره وری، نشر اطراف، خرید کتاب، بی کاغذ اطراف، الهام شوشتری زاده، نفیسه مرشدزاده، روایت در کسب و کار، هوده، فاطمه مهدویان، هر برند یک قصه است، بهترین قصه گو برنده است، روزی روزگاری سازمانی
بلاگ, داستان در کسب‌وکار, قصه در مدیریت سازمان

اسطوره‌هایی که نابرابری‌‌های سازمانی را‌ توجیه می‌کنند! | یادداشتی دربارۀ عدالت سازمانی 

معمولاً مجموعه‌ای از رفتارها باعث می‌شود نابرابری در سازمان موجه به نظر بیاید و رفته‌رفته به امری روزمره و بدیهی تبدیل شود. شناسایی این رفتارها اهمیت بسیاری دارد، به‌ویژه از آن روی که این اقدامات به تنهایی و در خلاء عمل نمی‌کنند، بلکه اثر تجمیعی دارند؛ یعنی این‌که شخصی در چه جایگاه شغلی‌ای استخدام شود، تأثیر می‌گذارد بر این‌که چقدر احتمال ارتقاء و جابجایی در سازمان داشته باشد، چه پاداش‌هایی بگیرد و به طور کلی از چه منافعی بهره‌مند یا محروم شود. با مرور ادبیات موضوع به دو اسطورۀ مهم در این رابطه می‌رسیم: بهره‌وری و شایسته‌سالاری. بهره‌وری و شایسته‌سالاری همواره در سازمان‌ها مورد تأکید مدیران بوده‌‌اند. آن‌ها برای توجیه تصمیماتی که اتخاذ می‌کنند چنان بر این دو مفهوم تأکید دارند که گویی معیارهایی جهان‌شمول و یکسره عاری از ارزش‌گذاری برای سنجش بهره‌وری و شایستگی در دست دارند. اما توجه به این نکته ضرورت دارد که نگاه غیر انتقادی به این مفاهیم موجب پدید آمدن هاله‌ای از تقدس خواهد شد که در نهایت می‌تواند عدالت سازمانی را کمرنگ کند.

رابله، باختین، قرون وسطی، کارناوال، طنز، خنده، رویا پورآذر، الهام شوشتری زاده، بی کاغذ اطراف،
بلاگ, پژوهش‌های حوزه‌ی روایت

دنیای رابله | جستار باختین دربارۀ فرم‌های طنز در قرون وسطا – قسمت دوم 

میخائیل باختین در یکی از کتاب مهم‌ترین کتاب‌هایش، رابله و دنیای او، به انواع طنز و کمدی در فرهنگ عامۀ قرون وسطا می‌پردازد و می‌کوشد آن‌ها را از هم تفکیک کند. به زعم باختین، با وجود تنوع جشن‌های مردمی مثل کارناوال‌ها، مراسم و آیین‌های خنده‌دار، انواع دلقک‌ها، لوده‌ها، غول‌ها، کوتوله‌ها، تردست‌ها و نوشته‌های تمسخر‌آمیز، همۀ آن‌ها در یک چیز اشتراک داشتند؛ همگی به فرهنگ طنز کارناوالیِ ‌عامۀ مردم‌ متعلق بودند. باختین در بررسی این فرهنگ کارناولی در آثار رابله، به سه دستۀ متمایز طنز می‌رسد و مشخصۀ هر یک را تشریح می‌کند. در قسمت اول، به یکی از این سه دسته پرداخته شد. این مطلب که بخش دوم و پایانی است، به دو قسم بعدی می‌پردازد.

جین کلندینین، محمود مهرمحمدی، نشر اطراف، خرید کتاب، نفیسه مرشدزاده، آموزش، اخلاق ارتباطی، علوم تربیتی، مصاحبه، روایت، قصه زندگی
بلاگ, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

قصۀ دیگران | یادداشتی بر کتاب پژوهش روایی در علوم تربیتی 

نوشتن دربارۀ یک کتاب همیشه سخت‌تر از نوشتن یک متن شخصی یا حتی گزارش دانشگاهی است. هر کتابِ تازه‌منتشرشده حکم یک منشور را دارد. با هر رویکرد و دیدگاهی که به سراغش بروی، چیزی از خودش و جهانِ نویسنده‌اش را نشانت می‌دهد. اگرچه کتابِ تازۀ پژوهش روایی در علوم تربیتی -همان‌طور که از عنوانش برمی‌آید- برای اهالی حوزه‌های مشخصی همچون برنامه‌ریزی درسی، پژوهشگران و دست‌اندرکاران علوم تربیتی نوشته شده، اما هر پژوهشگرِ علاقه‌مند به پژوهش روایی احتمالاً بتواند توشۀ خودش را از همه یا بخشی از این کتاب بردارد.

سحر گلشن، جستار، زندگی میان زبان ها، ایرانی کانادایی، زبان چینی، نفیسه مرشدزاده، نشر اطراف، بی کاغذ، الهام شوشتری زاده، مریم پوراسمعیل
بلاگ, خودزندگی‌نامه, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

!Ye kam | روایتی دربارۀ تبعید، تنهایی، هویت و زبان 

مهاجرت، مخصوصاً مهاجرت اجباری، مشکلات زیادی به همراه دارد که احتمالاً یکی از دشوارترین و هولناک‌ترین آن‌ها مسئلۀ زبان است. زیستن با زبان غریبه تجربه‌ای است که نگاه ما به جهان و به خودمان را تغییر می‌دهد، آن‌قدر که گویی هویت جدیدی پیدا می‌کنیم. این موضوع برای مهاجران نسل‌های دوم و سوم پیچیده‌تر هم می‌شود و گاهی به چندپارگی هویتی و سرگردانی زبانی می‌انجامد. سحر گلشن، نویسنده‌ای ایرانی‌چینی که در ‌کانادا به دنیا آمده و از کودکی در معرض چند زبان کاملاً متفاوت بوده، این بی‌وطنی، چندگانگی و سردرگمی را تجربه کرده است و در این جستار، از دو ملاقات با پدربزرگ ایرانی‌اش، حاجی، می‌گوید؛ دیدارهایی که با فاصلۀ تقریباً دو دهه و در کودکی و جوانی او اتفاق افتاده‌اند.

و کسی نمی داند در کدام زمین می میرد، مهزاد الیاسی بختیاری، نشر اطراف، خرید کتاب، نفیسه مرشدزاده، الهام شوشتری زاده، زهرا ماهری
بلاگ, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

کلمات نجات‌دهنده‌اند | یادداشتی بر کتاب و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد 

درون‌مایۀ اصلی کتاب و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد نه سفر است، نه ترس از آن، نه پا گذاشتن از منطقۀ امن، نه تجربه کردن هیجانات جدید. بلکه بازسازی ارتباط نویسنده با مرگ و ازدست‌دادن است. نویسنده سوگی را در کودکی تجربه کرده و سوگی را در بزرگسالی برای خود ترسیم می‌کند. سوگ ازدست‌دادن همه«چیز». ردپای خشم از این سوگ در تجربه‌هایی که روایت می‌کند، پیداست. او پله‌پله می‌خواهد این سوگ خودخواسته را در سفرهایش التیام دهد. با یک انکار شروع می‌کند، «همه‌چیز به شکلی باورنکردنی خوب پیش می‌رفت … همه‌مان به یک اندازه از جادوی سفر شگفت‌زده بودیم و درکنار هم احساس امنیت می‌کردیم. به نظر می‌رسید می‌توانیم تا ابد از سفر جاده‌ای پرماجرامان در شعف باشیم.» اما روایت این‌جا تمام نمی‌شود، مثل همۀ روایت‌هایی که باید خواند تا آخر پاییز شود. «درست به همان اندازه که سفر را شعف‌ناک شروع کرده بودم، موقع خداحافظی غمگین بودیم. بهایی بود که باید بابت لذت هیجان پرداخت می‌کردیم، درست مثل خود زندگی.»

رابله، باختین، قرون وسطی، کارناوال، طنز، خنده، رویا پورآذر، الهام شوشتری زاده، بی کاغذ اطراف،
بلاگ, پژوهش‌های حوزه‌ی روایت

دنیای رابله | جستار باختین دربارۀ فرم‌های طنز در قرون وسطا – قسمت اول 

فرهنگ طنز مردمی در رنسانس و قرون وسطا گستره‌ای وسیع و اهمیتی فراوان داشت. جهان بی‌حدومرزی از فرم‌ها و نمودهای طنزآمیز در مقابل لحن رسمی و جدی فرهنگ کلیسایی و ارباب‌رعیتی قرون وسطا قد علم کرده بود. با وجود تنوع جشن‌های مردمی از جنس کارناوال‌ها، مراسم و آیین‌های خنده‌دار، انواع دلقک‌ها، لوده‌ها، غول‌ها، کوتوله‌ها، تردست‌ها و نوشته‌های چندلایه و فراوان تقلیدِ تمسخر‌آمیز، همۀ آن‌ها یک وجه مشترک دارند؛ همگی متعلق به فرهنگ طنز کارناوالیِ ‌عامۀ مردم‌ هستند. در این جستار، میخائیل باختین به سه فرم رایج طنز فرهنگ‌عامه‌ای در قرون وسطا اشاره می‌کند و می‌کوشد ردپای آن‌ها را در آثار رابله بیابد. این مطلب برگرفته از مقدمۀ کتاب رابله و دنیای او است که رویا پورآذر آن را ترجمه کرده و به‌زودی منتشر خواهد شد.

podcast، نشر اطراف، بی کاغذ، الهام شوشتری زاده، نفیسه مرشدزاده، کتابخوانی، ادبیات، شعر
بلاگ, معرفی

معرفی 15 پادکست انگلیسی با موضوع کتاب، شعر و ادبیات 

روزگاری خواندن مجله‌ها و ماهنامۀ مختلف یا حتی وبلاگ‌های متفاوت از علایق دوستداران ادبیات بود. خیلی‌هایمان هنوز دورانی را به یاد داریم که ساعت‌ها مجله‌ها را ورق می‌زدیم یا به مانیتور کامپیوترهای خانگی‌مان زل می‌زدیم و نوشته‌های افرادی را می‌خواندیم که جز کلمات‌شان، هیچ چیزی از خودشان نمی‌دانستیم. اما در دهۀ گذشته با همه‌گیری رسانه‌های اجتماعی و رواج محتوایی که به‌سرعت تولید و مصرف می‌شود، انتشار مجلۀ کاغذی یا حتی وبلاگ‌نویسی از رونق افتادند. این روزها که تب بلاگری خیلی از رسانه‌های اجتماعی را پر کرده، رسانۀ دیگری ظهور کرده که دورتر از اینستاگرام و تلگرام به حیات خود ادامه می‌دهد. رسانه‌ای که نیاز نیست برای مدت طولانی به مانیتور زل بزنیم یا تمام حواس‌مان را به آن بدهیم. می‌توانیم در حین رانندگی، آشپزی، نظافت خانه، پیاده‌روی و حتی حین کار کردن به آن گوش بدهیم. بله، دربارۀ پادکست صحبت می‌کنیم.

بارتلبی محرر، هرمان ملویل، ژیل دلوز، بی کاغذ اطراف، نشر اطراف، خرید کتاب، نفیسه مرشدزاده، الهام شوشتری زاده
بلاگ, معرفی, نقد کتاب

فرمول بارتلبی | خوانشی دلوزی از داستان کوتاه بارتلبی محرر 

بارتلبی محرر، داستانی از وال­استریت کوتاه‌ترین داستان هرمان ملویل (1891-1819)، نویسندۀ آمریکایی، است که در نیمۀ دوم قرن نوزدهم میلادی نوشته شد. ملویل این داستان را ابتدا به صورت بی­‌نام در دو شمارۀ مجلۀ پاتنام چاپ کرد و چند سال بعد، نسخۀ کامل آن را با نام خود به انتشار رساند. این روایت کوتاه و عجیب با چند جستار مهم فلسفی همراه شده. در این یادداشت با کمک گرفتن از آن جستارها و به­‌خصوص تفسیر ژیل دلوز (1995-1925)، فیلسوف فرانسوی، در جهان زایش و بازآفرینی زبان و جنون‌­آمیزی آن گردشی کوتاه می‌­کنیم.

النا فرانته، در حاشیه، سخنرانی، دوست نابغه من، الهام شوشتری زاده، نفیسه مرشدزاده، بی کاغذ اطراف، ویرجینیا وولف، ساموئل بکت، نوشتن، بی پروا، فمینیسم
بلاگ, روایت آدم‌ها و باورهایشان, روایت آدم‌ها و کلمه‌هایشان

درد و قلم | سخنرانی النا فرانته دربارۀ نوشتن و جسارت سنت‌شکنی 

در پاییز سال 2020، مرکز بین‌المللی مطالعات علوم انسانی اومبرتو اکو از النا فرانته، رمان‌نویس برندۀ جایزۀ بوکر و نویسندۀ چهارگانۀ رمان‌های ناپولی و سریال تحسین‌شدۀ دوست نابغۀ من، دعوت کرد تا سلسله سخنرانی‌هایی در دانشگاه بولونیا برگزار کند؛ موضوع این سخنرانی‌ها به خود فرانته واگذار شده بود و می‌توانست دربارۀ نویسندگی، زیبایی‌شناسی نوشتن یا تکنیک‌های روایی او باشد. اما با گسترش کرونا و اجباری شدن قرنطینه، برگزاری رویدادهای عمومی غیرممکن بود. با این حال فرانته دعوت مؤسسه را قبول کرد و سه متن برایشان نوشت. این جستار برگرفته از سخنرانی تحسین‌شدۀ «درد و قلم» اوست که بازیگری به نام مانوئلا ماندراکیا در 17 نوامبر 2021 آن را در سالن دانشگاه قرائت کرد.

بی کاغذ اطراف، حرم، کربلا، محبوبه کلایی، کلود مونه، کلیسای روئن، اربعین، نقاشی، عراق، کآشوب، رهیده
ادبیات زیارت, بلاگ, روایت آدم‌ها و باورهایشان, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, سفرنامه

آرایشاتْ حرام | روایت محبوبه کلایی از کلود مونه، کربلا و کاشی حرم 

باقر می‌گوید «کم عمرک؟» نگاهش می‌کنم. زن با آن چشم‌های سحرآمیزش وراندازم می‌کند. هنوز سؤال اول را نفهمیده‌ام که دومی را می‌پرسد. «تهران؟» می‌گویم «قم.» خوشحال می‌شود. می‌خندد. می‌گوید «خوب. خیلی خوب. آن‌جا خانه دارم.» باز می‌پرسد «سن، عمر چقدر؟» با آن چراغ‌قوه‌ای که به دست دارد عین بازجوها به نظر می‌رسد. با انگشت‌هام نشان می‌دهم، بیست‌‌ودو. زن می‌خندد و چیزی را تأیید می‌کند. باقر می‌گوید «این‌جا خانۀ شما. بمان هر بخش که دوست داری.» می‌گویم «نه، هتل هست. باید بروم.» درجا می‌گوید «یعنی می‌خواهم شما زوجه باشی با من. زوجه می‌فهمی؟» به خودم می‌آیم. در آن قعر تاریکی می‌توانم حس کنم که رنگم حسابی پریده. وقتی توی حرم به التماس افتاده بودم و دعا می‌کردم برای همیشه این‌جا بمانم، هیچ فکرش را نمی‌کردم چنین راه‌حل‌ واقع‌گرایانه‌‌ای پیش پایم بگذارند. می‌روم سمت زهرا. دفتر را از زیر دستش می‌کشم. سعی می‌کنم همزمان که ادوات پخش‌وپلای نقاشی‌ام را جمع می‌کنم، نشان ندهم چقدر ترسیده‌ام.

بلاگ, جستار ‌های زندگی روزمره, خودزندگی‌نامه, روایت آدم‌ها و ترس‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها

از خودت بگو! | دربارۀ رابطۀ خاطره و تخیل 

حافظه را انبانی از اطلاعات و خاطرات می‌دانند که به شکلی مکانیکی و خودکار آن‌ها را ذخیره و بازخوانی می‌کند. اما فرضیۀ دیگری هم مطرح است که اعتقاد دارد در ساختار حافظه عنصر تخیل هم دخالت دارد؛ عنصری که به خاطره عمق و جزئیات می‌بخشد، وضوحش را بالاتر می‌برد و  در یک‌کلام، آن را به امری خلاقانه تبدیل می‌کند. پل ریکور در کتاب حافظه، تاریخ، فراموشی می‌گوید در لحظۀ فراخوانی خاطره، این قوۀ تخیل است که فعال می‌شود و کمک‌مان می‌کند آن را مانند تصویر ببینیم. اگر این گفته درست باشد و ما گذشته را توأم با تخیل به یاد می‌آوریم، چطور می‌توانیم به خاطرات‌مان اعتماد کنیم؟ تکلیف روایت‌هایی که از خودمان ارائه می‌دهیم چه می‌شود؟ و مهم‌تر اینکه، آیا هویت‌مان -که متأثر از حافظۀ شخصی‌مان است- تا حد زیادی خیالی نیست؟

یان وان آیک، بی کاغذ اطراف، لورا کامینگ، نقاش هلندی، ملیکا خوش نژاد، نقاشی فلاندری، هنر رنسانس، مریم عذرا
بلاگ, روایت و هنر, زندگی‌نامه

راز در چشمانش | یان وان آیک و بازتاب خود در تابلوهایش 

یان وان آیک، نقاش هلندی، از بزرگ‌ترین و پیشروترین هنرمندان عصر رنسانس بود. شهرت او صرفاً به خاطر محتوای غنی و خارق‌العادۀ آثارش نبود، بلکه در تحول تکنیکی نقاشی هم تأثیر به سزایی داشت. با تمام این‌ها، بیشتر آثار وان آیک حائز ویژگی مهم و عجیبی هستند؛ این‌که او خیلی وقت‌ها تصویر خود یا انعکاس و بازتابی از خود را در تابلوهایش کشیده. گرچه برخی از محققان اصرار دارند این تابلوها را اولین نمونه‌های خودنگاری در تاریخ به حساب بیاورند، بسیاری اما آن را رد می‌کنند. این تابلوها متعلق به عصری هستند که هنوز مفهوم «خود» درک نشده بود و صحبت دربارۀ خویشتن موضوعیت نداشت. آیا این بازتاب‌ها فقط بازیگوشی بود یا او جلوتر از زمانش، سعی داشت دربارۀ خود صحبت کند؟ لورا کامینگ، منتقد هنری معروف بریتانیایی، در کتاب چهره‌ای رو به جهان به همین موضوع پرداخته و سعی کرده تابلوهای یان وان آیک را تفسیر کند و فلسفۀ این بازتاب‌ها را توضیح دهد. این مطلب از فصل اول این کتاب برداشته شده است.

بلاگ, داستان در کسب‌وکار, روایت و حوزه‌های دیگر

ریال و خیال | نگاهی به پیوند اقتصاد و علوم انسانی 

اقتصاددان‌ها عموماً به دانش ریاضیاتی و نظری خود متکی‌اند و از دیگر رشته‌ها، مخصوصاً حوزۀ علوم انسانی، به‌ندرت کمک می‌گیرند. این انحصار و تک‌روی بارها به خطاهای بزرگ و پیش‌بینی‌های اشتباه منجر شده ولی هنوز هم رویکرد نظریه‌پردازان اقتصادی تغییر نکرده است. اما چه می‌شد اگر این کارشناسان از حوزه‌ای مثل ادبیات کمک می‌گرفتند و با خواندن رمان و داستان، درک‌شان از واقعیت‌های زندگی و رفتارهای انسانی را افزایش می‌دادند؟ گری سُل مورسون (منتقد ادبی) و مورتون شَپیرو (اقتصاددان) در کتاب Cents and Sensibility همین ایده را مطرح می‌کنند و می‌گویند می‌توان بهترین جنبه‌های اقتصاد را نگه داشت و با کمک ادبیات آن را کمی از انزوا درآورد و متواضع‌تر و مفیدتر کرد. در این مطلب بی‌کاغذ اطراف که ترجمۀ مقدمۀ همین کتاب است، آن‌ها دربارۀ کارکردهای علوم انسانی در حوزۀ اقتصاد صحبت می‌کنند و اهمیت حیاتی‌اش را برای شناخت انسان متذکر می‌شوند.

بلاگ, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها, مستندنگاری

شرح یک مرگ عادی | روایتی از احتضار و مرگ و محرم 

در تکیۀ سادات هنوز دارند روضه می‌خوانند و من تکۀ نان قندی به دست از میان زن‌های سیاهپوش رد می‌شوم که خودم را به مادربزرگ برسانم «اما بالای دارالعماره سلام کرد به ابن ‌عمش، آقا من مشتری عشق توام یوسف زهرا / ور نه سر و کاری سر بازار ندارم. هر سلامی جوابی داره. کربلا روز عاشورا وقتی اباعبدالله میان گودال تکیۀ غریبی به نیزه زد، یه وقت اطرافش رو نگاه کرد دید دشمن به سوی خیمه‌ها حمله‌ور شده، ندا داد یا مسلم‌ بن عقیل، یا حبیب‌ بن مظاهر، یا بریر، یا ظهیر.» مادربزرگ بیمارم کسی را می‌خواهد که برای مردن یاری‌اش کند. «هل مِن ناصر یَنصُرُنى؟ هل مِن مُعین یُعینُنی؟ أَمَا مِن مُغِیثٍ یُغِیثُنا لِوَجْه الله؟ چرا صدای من را نمی‌شنوید؟» صدای روضه‌خوان می‌آید «این جمله که تموم شد حسین یه نگاه کرد به این صحرا صدا زد قُومُوا عَن نَومَتِکُم. از خواب بلند شید.» دلم می‌خواهد جای مسلم، مادربزرگِ من را صدا بزند، یاری‌گر مادربزرگم باشد به وقت مرگ. یاری‌گر من زمان مردن. ما هم مثل ایوان ایلیچ به مرگ مبتلا می‌شویم اما شکل او نمی‌میریم. نه. باید فرقی باشد. ما کسی را داریم که یاری ‌کند.

بلاگ, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها, مجله‌ی ادبیات مستند

ناخِش‌خانه | روایت کودکان بیماری که از بیمارستان به زندگی باز می‌گردند 

آن‌قدر کوچکم که هنوز در سرم تصویری از بیمارستان شکل نگرفته. برای چه آن‌جا هستم و تا کی باید بمانم را نمی‌دانم، از بیماری و رنج هم چیزی نمی‌دانم، اما آن‌قدر بزرگم که می‌دانم بیمارستان خانه نیست. می‌دانم پدری دارم که عصرهای پنجشنبه راه می‌افتد تا با مینی‌بوس‌های کهنۀ آبی‌رنگ از جادۀ هراز بگذرد، به تهران بیاید و من را در مفید ملاقات كند. مادرم تنها یک صداست که از تلفن خانۀ همسایه عبور می‌كند تا به پاویون بخش پرستاری برسد. آن‌قدر مریضم که دیگر اسمم را صدا نمی‌زنند و آن‌قدر این مریضی مرموز و پیچیده است که کسی از آن نامی نمی‌برد. من یواش‌یواش از اوسانه به كسي که «گَتِه مریضی» دارد بدل می‌شوم؛ استعارۀ مرگم در دنیای زندگان. این را وقتی که بزرگ‌تر شدم فهمیدم، وقتی که آشنايان دور یا همسایگان قدیمی از مادرم دربارۀ سرنوشت بچۀ مریضی که دکترها جوابش کرده بودند می‌پرسند و مادرم با خوشحالیِ شعبده‌بازی که خرگوشی را از کلاه سیلندرش بیرون می‌کشد، می‌گوید «وِ هَسِه!»

بلاگ, تاریخ شفاهی, روایت آدم‌ها و قصه‌هایشان, روایت و سینما, زندگی‌نگاره‌ها, مستندنگاری

من پدرسگ نیستم، من دیوونه نیستم! | دربارۀ زندگی تراژیک بازیگر پ مثل پلیکان 

پرویز کیمیاوی در سال 1351 مستند پ مثل پلیکان را ساخت که خیلی زود مورد توجه قرار گرفت و به یکی از شاعرانه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران تبدیل شد. روایت او دربارۀ آسِد، مردی تنها و گوشه‌نشین و مهربان، بود که در خرابه‌های ارگ طبس زندگی می‌کرد و هرگز پا از آن‌جا بیرون نمی‌گذاشت. گرچه گاهی بچه‌ها به او آزار می‌رساندند اما مردم برای آسد احترام قائل بودند و به هر نحوی کمکش می‌کردند. با وقوع زلزلۀ طبس در سال 1357، ارگ به تلی از خاک تبدیل و پیرمرد هم زیر آوار دفن شد. بیش از دو دهه بعد گروه‌هایی حین کاوش در منطقه، خیلی اتفاقی جنازۀ او را در میان شن‌ها یافتند. اما پیکر آسِد به شکلی حیرت‌آور کامل و قابل‌شناسایی بود. و این سرنوشت تراژیک و شاعرانۀ مردی شد که بسیاری او را دیوانه می‌پنداشتند و فراموشش کرده بودند. قاسم فتحی در این جستار تحقیقی و گزارشی به سراغ برخی از مردم طبس و عوامل فیلم پ مثل پلیکان رفته و دربارۀ این شخصیت و زندگی او صحبت کرده است.

بلاگ, روایت آدم‌ها و باورهایشان, زندگی‌نگاره, مجله‌ی ادبیات مستند

من شیر بودم! | روایتی از تعزیه عاشورا 

شیر برای من و خیلی دیگر از تماشاگران همیشه قهرمان جذاب تعزیه‌های روستا بود. وارد که می‌شد، همه می‌ترسیدند. همیشه از پشت جمعیت، از در کوچک حیاط، غافلگیرانه می‌آمد تو. درست وقتی حواس کسی نبود یا رجزی و نوحه‌ای راه چشم همه را کشیده بود یک طرف. معمولاً شیر روی شانۀ بچه یا آدم‌بزرگی که سر راه را گرفته بود می‌زد و بعد یکهو میان میدان می‌پرید. همه از آمدن شیر خوشحال می‌شدند. شیر برای نجات امام‌ها آمده بود و با آدم‌بدها می‌جنگید. می‌غرید و بالا و پایین می‌پرید. بچه‌ها گاهی هیجان‌زده می‌شدند و برای شیر دست می‌زدند و تشویقش می‌کردند تا به سربازهای دشمن حمله کند. با این‌که همه می‌دانستند آخر ماجرا قرار است چه اتفاقی بیفتد، شیر تعزیه که می‌آمد صدای «یا علیِ» پیرمردها بلند می‌شد و امید کوچکی توی دل‌هامان کورسو می‌زد که شاید، شاید شیر سپاه دشمن را تارومار کند و امام‌ شهید نشود. عادت داشتیم آخر قصه‌ها گاهی همانی نباشد که همیشه بود.

بلاگ, پژوهش‌های حوزه‌ی روایت, داستان در پژوهش, داستان در معماری, دسته‌بندی نشده

سفر طراح | پژوهشی دربارۀ نقش ادبیات داستانی در پرورش تفکر معمار 

ویژگی اصلی داستان‌ها و چیزی که آن‌ها را از دیگر فرم‌های روایی متمایز می‌کند، عنصر تخیل است. نویسنده با کمک تخیلش دنیایی خلق می‌کند که شبیه این جهان هست و نیست. اما این دنیا فقط برای سرگرمی نیست. می‌تواند واجد معانی و مفاهیم عمیق‌تری باشد و الهام ببخشد. همان‌طور ‌که خیلی از هنرمندان و فیلسوفان و اندیشمندان از آثار داستانی به عنوان منبع الهام و الگو استفاده کرده‌اند و از مفاهیم آن برای شرح و بسط ایده‌شان بهره برده‌اند. این الگو برای معمار هم کاربرد دارد و او هم می‌تونند از امکانات جهان داستان برای تخیل کردن، طراحی، اندیشۀ طراحانه و مواجهۀ حرفه‌ای استفاده کند. جستار پیش رو بر همین موضوع دست می‌گذارد و ایدۀ تلاقی معماری و ادبیات داستانی را مطرح می‌کند. در این مطلب، داستان‌هایی از همینگوی و داستایفسکی و دو حماسۀ بزرگ تاریخی، یعنی شاهنامه و گیلگمش به عنوان نمونه بررسی شده‌اند.

بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, زندگی‌نگاره‌ها, مجله‌ی ادبیات مستند

کولی کنار آتش… | جستاری دربارۀ کوچ‌نشینی و کوچ‌گردی 

گاستون باشلار آزادی حرکت را جزو وجوه خانۀ رؤیایی‌اش نمی‌بیند. آزادی برایش صرفاً در یک فعالیت حیاتی خلاصه می‌شود: قابلیت رؤیابافی در آن مکان. او از سردرگمی و وضع دشوار آدم یکجانشین بهت‌زده می‌شود: چطور باید از درون یک خانه به معنای جهان دست یافت؟ کوچ‌نشینی اما مسائلی به‌کل متفاوت و درست عکس این‌ها دارد: چطور باید از دل بی‌ریشگی، جهانی معنادار و مشخص ساخت؟ یا به تعبیری تکان‌دهنده‌تر، چطور باید به تغییراتِ مدام، معنا بدهیم؟ والدین کوچ‌نشین من موقعیت جغرافیایی‌شان را اتفاقی می‌دانستند که به‌راحتی می‌شد تغییرش داد و طوری ماجراجویی‌های جغرافیایی را دنبال می‌کردند که گویی دنبال شکار باشند. آن‌ها در مورد اَشکال مختلف این جهان کنجکاوی شدیدی از خود نشان می‌دادند و حین حرکت ذهن‌شان بهتر کار می‌کرد. وقتی جایی می‌ماندند، دیگر سالم و سرحال نبودند.
کوچ‌ نشینی این‌گونه است. من این‌گونه‌ام.

روایت آدم‌ها و کلمه‌هایشان, زندگی‌نگاره, مجله‌ی ادبیات مستند

آدری هپبورن، سقوط، صاعقه و چند اتفاق دیگر | روایت‌هایی از پل استر 

پل استر چهارده‌ساله که برای تعطیلات تابستانی به اردوگاهی دانش‌آموزی رفته، دچار حادثه‌ای تلخ می‌شود. در مقابل دیدگانش صاعقه‌ای به یکی از دوستانش برخورد می‌کند و او را می‌کُشد. پل استر نوجوان یک ساعت کنارش می‌نشیند و سعی می‌کند کمکش کند، غافل از اینکه پسرک همان لحظۀ اول از دست رفته و قرار نیست هیچ‌وقت بیدار شود. صورت کبود، چشمان نیمه‌باز، دهان کج و دندان‌های پسر مرده تصاویری هستند که او هیچ‌وقت فراموش‌شان نمی‌کند و لحظه‌ای از آن‌ها خلاص نمی‌شود. پل استر در این جستار از قصه‌ها و خاطرات تأثیرگذاری می‌گوید که همیشه در یادش مانده‌اند. روایت‌هایی که علی‌رغم پراکندگی در یک‌ چیز مشترک‌اند: او را به سمت نویسندگی سوق داده‌اند و انگیزه‌ای برای نوشتن شده‌اند.

بلاگ, درباره‌ی ادبیات کودک و نوجوان

چرا ادبیات کودک فقط برای کودکان نیست؟ 

بیشتر بزرگسالان فکر می‌کنند ادبیات کودک و رمان‌های نوجوان به دردشان نمی‌خورند. نگاه رایج این است که «من بزرگسال هستم و مسائل و دغدغه‌های بزرگسالانه‌ دارم. مگر می‌شود چنین کتاب‌هایی فایده‌ای برایم داشته باشند؟» با این حال، حتی اگر دیگر نوجوان نیستید، ادبیات کودک و نوجوان را نباید نادیده بگیرید. حالا بیایید موضوع را دقیق‌تر بررسی کنیم و ببینیم چرا می‌گوییم کتاب‌های کودک فقط برای کودکان نوشته نمی‌شوند.

بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

مرثیه‌ای برای آن جای خالی 

جای خالی مجسمه‌هایی که هزاران سالِ پیش بوداییان خوش‌ذوق بامیان در صخره‌ها تراشیده بودند حالی‌ام می‌کرد که ما گاهی در مواجهه با فقدان‌های شخصی و جمعی چاره‌ای نداریم جز سوگواری و یادآوری مکرر این‌که ما گرچه می‌توانیم با ساختنِ یادمان‌ها یا ترمیم بقایا (مثل همان داربست‌های یونسکو در بامیان که نشان از بازسازی دارند) مکان فقدان را کامل یا ناکامل پیش چشم‌مان زنده نگه داریم، اما قدرت متوقف کردن زمان را نداریم. زمان همیشه چموش‌تر از آن است که بشود آن را از حرکت انداخت. زمان می‌گذرد، اما مکان ممکن است پابرجا بماند و خود را از خطر فراموشی حفظ کند.

داستان در معماری, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

خانه را با کلمه بساز | تجربهٔ مواجهه با کتاب «خانه‌خوانی» 

کتاب «خانه‌خوانی» تلاشی است برای مطالعهٔ خانه‌های دورهٔ گذار معماری تهران و بازنمایی کیفیت زندگی در آن‌ها. نویسنده با کنار هم گذاشتن خاطرات ساکنان این خانه‌ها و جست‌وجو دربارهٔ نسبت زندگی و مکان، مجموعه‌روایت‌هایی از تجربهٔ زیستهٔ این افراد به دست می‌آورد. علی طباطبایی در این کتاب از روایت برای دو هدف استفاده می‌کند: یکی برای فهم رابطهٔ زندگی و خانه با شنیدن روایت‌های زندگی ساکنان و دیگری برای بازنمایی و بیان مجدد برخی از آن‌ها در کنار یکدیگر.

بلاگ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

گسل‌های خاطره | روی مرز داستان و ناداستان 

خاطره همان تخیل است و تخیل همان خاطره. به گمانم ما گذشته را به یاد نمی‌آوریم بلکه تصورش می‌کنیم. ما فقط چندتایی از اجزای صحنه را با خود به آینده می‌آوریم و حول آن‌ها نوعی مدل یا صحنه می‌سازیم که در واقع تصویر ما از گذشته است. البته مدل‌ها کم‌کم مضمحل می‌شوند یا تغییر می‌کنند. و این‌گونه است که ما مدام گذشته‌مان را از نو شکل می‌دهیم.

بلاگ, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

چیزهایی که زنده نگه‌مان می‌دارند | زندگی زیر سایهٔ HIV 

اگر دنیای بیماری‌‌ها را شبیه بازی کامپیوتری تصور کنیم، به احتمال زیاد غول مرحله‌ٔ آخرش برای خیلی‌ها ویروس HIV و ایدز است؛ اسم‌هایی چنان ترسناک که تا جای ممکن از آن‌ها دوری می‌کنیم و به دنبال شناخت‌شان هم نیستیم. اما در واقع HIV و ایدز فاصله‌ای بسیار زیاد با هم دارند و این ناآگاهی ما از تفکیک این دو، زندگی بسیاری از مبتلایان را به نابودی کشانده است. کتاب مثبت که در ژانر مموآر یا خاطره‌پردازی نوشته شده، روایت زندگی پیج راوِل از زبان خود اوست؛ دختری که وقتی به دنیا آمد، ظاهراً فرقی با باقی بچه‌ها نداشت، جز این‌که ویروسی کوچک و نامرئی در بدنش خانه کرده بود. کتاب مثبت علاوه بر این‌که داستان آشنا شدن دختری جوان با نیمه‌ٔ نامهربان وجود انسان‌ها و تلاش او برای ساختن دنیایی مهربان‌تر را به ما نشان می‌دهد، مثالی ملموس و جذاب برای درک دنیای خاطره‌پردازی است.

بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و کلمه‌هایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

به زبانی جز زبان خودم | جستاری از هشام مطر 

زبان یعنی ترجمه. هر واژه‌ای که استفاده می‌کنیم نماد چیزی است اما هرگز نمی‌تواند خودِ همان‌چیز باشد. و مثل هر ترجمه‌ای، اتکاناپذیری زبان، ظرافت‌های متغیرش، سایه‌‌روشن‌ها و تردیدهایش، و همهٔ شکاف‌ها و کاستی‌هایی که ممکن است در آن بیابیم، آن را به خطر می‌اندازد و به پیش می‌برد و شگفت‌انگیزش می‌کند. برای همین است که نویسنده‌ها، حتی آن‌هایی که هرگز از محدودهٔ زبانِ مادری‌شان خارج نشده‌اند، کشمکشی بی‌سروصدا را در رابطه‌شان با زبان تجربه می‌کنند. کار روزمرهٔ نویسنده‌ها، خواه خود را در خدمت میراثِ ملی‌شان ببینند و خواه خود را در سیلاب احساساتِ انسانی غرق کنند، ترجمه است. و هر جا که ترجمه هست، ترس از کج‌فهمی نیز حاضر است؛ ترس این‌که هیچ‌کس تو را نفهمد. همهٔ ما میلی نهانی به نوعی سرراستی داریم، به یک زبان مادریِ واقعی، به زبانی پیشازبانی که درست به قلبِ چیزها برود و آنی‌ترین، مبهم‌ترین و گریزپاترین افکار و عواطف را نشان دهد. تناقض در این‌جاست که چنین بیانِ بی‌واسطه‌ای، اگر ممکن بود، ادبیات را کم‌رنگ یا حتی کاملاً منسوخ می‌کرد. بیان انسانی لبریز از سکوت است. همهٔ کتاب‌هایی که عاشق‌شان هستیم، به توافقِ جمعیِ ما بر سر ناگفتنی‌ها متکی‌اند.

بلاگ, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

خداحافظ چارلی راویولی عزیز! | یادداشتی بر «دیدار اتفاقی با دوست خیالی» 

فکر می‌کنم بتوان با کتاب «دیدار اتفاقی با دوست خیالی» از دل هر ماجرایی، به نگاه جدیدی رسید. جستارهای گاپنیک، با همه‌ی تنوع و وسعتِ موضوعی‌شان، عموماً در یک مضمون اشتراک دارند: دغدغه‌ها، ترس‌ها و اضطراب‌های برآمده از زندگی شهری مدرن، و البته گیر نکردن در این ترس‌ها و اضطراب‌ها و بی‌واهمه دوباره نگاه کردن به آن‌ها.

بلاگ, جستار ‌های زندگی روزمره, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها

زنگِ زیر دست | گزارشی از مطب یک آنکولوژیست 

این روزها خیلی‌ها دربارهٔ ضرورت روایت بیماری از زبان بیماران حرف می‌زنند اما روایت بیماری برای بیمار همیشه کار آسانی نیست. گذشته از دشواری توصیف دردِ جسمانی، صرف حرف زدن از تجربهٔ بیماری خیلی وقت‌ها برای بیمار آزارنده است. کلیشه‌های رایج مربوط به بیماری هم کار را سخت‌تر و حتی گاهی دردناک‌تر می‌کنند. با همهٔ این‌ها بسیاری از کسانی که بیماری، مخصوصاً بیماری‌های سخت، را تجربه کرده‌اند، دوست دارند راهی برای روایت تجربه‌شان پیدا کنند. مثلاً گروهی از ترفندهای روایی ــ از جمله استفاده از راوی سوم‌شخص برای روایت تجربهٔ خود ــ استفاده می‌کنند یا گروهی دیگر ترجیح می‌دهند با اسم مستعار بنویسند. این مطلب بی‌کاغذ اطراف نمونه‌ای است از تلاش برای نوشتن از آنچه بیماران مبتلا به سرطان در یک روز معمولی حضور در مطب آنکولوژیست‌ها تجربه می‌کنند.

آشپزخانهٔ خانهٔ نوفل‌لوشاتو که دوراس از سال ۱۹۵۸ در آن زندگی می‌کرد. عکس: ژان ماسکولو
بلاگ, جستار روایی

باغچه‌ای کوچک برای زن‌های ناپیدا | مکان در داستان‌های مارگریت دوراس 

اهمیت مکان ــ فضای داخلی خانه، جزئیات بی‌شمار و حتی نمای بیرون پنجره‌ها و آجرها ــ در آثار مارگریت دوراس انکارناپذیر است. او مکان‌ را پاره‌ای از اصل روایت می‌داند و پیوندی که میان مکان و شخصیت‌هایش ایجاد می‌کند گاهی مسیر قصه را تغییر می‌دهد. در همهٔ آثار او خانه‌های بزرگ، اتاق‌های خواب، هتل‌ها، دریاها، تالاب‌ها، خیابان‌ها و کوچه‌های نیمه‌تاریک شهر، در ازدحام و سکوت، پاره‌هایی‌ ماندگار از روایت‌اند‌، تا آن‌جا که گاهی مکان‌ است که قصه‌ را به پیش می‌برد. در نظر مارگریت دوراس، مکان‌ ــ چه منظره‌ای طبیعی و دست‌نخورده باشد و چه گوشه‌ای از خانه ــ خیال‌انگیز و تأثیرگذار است. مکان در نظر او فقط نقطه‌ای جغرافیایی نیست. خانه‌اش انگار همه‌چیز است،‌ تمام جهان.

جستار روایی, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

ماشین زمان من | جستاری درباره‌ی تاریخ، زمان و دمانس 

همیشه به ما تاریخ‌دان‌ها گفته‌اند که مطالعه‌ی جدی گذشته مستلزم فاصله گرفتن از زمان حال است. این کار، مثل هر نوع عزلت‌گزینی و فاصله‌گیری از دنیا، از رهبانیت گرفته تا حبس اجباری، می‌تواند آرامش‌بخش یا دردناک باشد. اما حالا که پدرم به‌آرامی به ‌سمت مرگ می‌رود، پایبندی به این اصل برایم دشوارتر شده. نمی‌خواهم در زمانی متفاوت از زمان او زندگی کنم.

بلاگ, جستار ‌های زندگی روزمره, مجله‌ی ادبیات مستند

آن شب که شهاب می‌بارید 

دراز کشیده‌ بودم روی زمین. شاخ گاو طلایی بزرگ از پشت تپه‌ها می‌آمد بالا تا آسمان را تصاحب کند. هر چه بالاتر می‌آمد، رنگش نقره‌ای‌تر می‌شد. راهنما توضیح داد که آن روی دیگر ماه هم روشن است به لطف صورت آینه‌گون زمین. نور ماه می‌خورد به زمین و بازتابش آن نیمه‌ی تاریک را روشن می‌کند. در مرز رؤیا و هشیاری قدم می‌زدم. راهنما انگار درباره‌ی من حرف می‌زد. ماه که رو گرداند سمتم، آب از درونم جوشید بالا و اشک شد. شهاب‌ها را می‌کشیدم سمت خودم و آسمان را تماشا می‌کردم.

گزارش نشست, ویدیو

گزارش ویدیویی نشست رونمایی «به زبان مادری گریه می‌کنیم» با حضور محمد چرمشیر 

نشر اطراف روز پنج‌شنبه ۱۲ بهمن در نشستی تخصصی به مناسبت انتشار کتاب «به زبان مادری گریه می‌کنیم» میزبان جمعی از نویسندگان و مترجمان، فعالان حوزه‌ی ادب و فرهنگ، و دوستان و همراهان همیشگی نشر اطراف بود. در این نشست، نخست رویا پورآذر، دبیر ترجمه‌ی نشر اطراف، چند دقیقه‌ای درباره‌ی فرصت‌های برآمده از دلِ ابهام زبانی صحبت کرد؛ الهام شوشتری‌زاده، مترجم کتاب، از دشواری‌های ترجمه‌ی ژانر جستار و بازآفرینی صدای جستارنویسان در زبانی دیگر گفت؛ و محمد چرمشیر درباره‌ی لزوم یافتن کلمه‌ها و ساختارها و فرم‌های جدید برای سخن گفتن از تجربه‌های متفاوت زمانه‌ی آشفتگی و بی‌قراری و دگرگونی حرف زد. گزارش ویدیویی این نشست را می‌توانید در این مطلب بی‌کاغذ اطراف ببینید.

بلاگ, زندگی‌نگاره‌ها

زمین بدون بازگشت | یادداشتی بر عکس‌های ویکتوریا سوروچینسکی 

تا چند وقت پیش، مادرم کلکسیونی از ظرف‌های پلاستیکی ماست داشت. اما عزیزجون ماهرتر بود: انواع و اقسام ظرف‌های ماستِ چوپان، میهن و هراز را جمع‌ کرده بود. همه را به ترتیب قد و حجم در زیرزمین چیده بود و چشم‌انتظار مناسبت‌های مذهبی بود که شله‌زرد و حلیم‌ توی آن‌ها بریزد. البته ظرف‌های ماست به خودمانی‌ترها می‌رسید. برای مهمان‌‌ها ظرف یک‌بار‌مصرف می‌خرید. گاهی هم می‌دیدی عزیزجون یک شاخه‌ شمعدانی را که در بارانی ناغافل خم شده و شکسته، توی ظرف ماست کاشته. شمعدانی هم همان‌جا ریشه می‌دواند و قد راست می‌کرد و عزیزجون هم دیگر دل نداشت چاقو به سطل ماست بزند و شمعدانی را به گلدانی دیگر منتقل کند. چه فرقی داشت خانه‌ی گیاه سطل ماست باشد یا گلدانی سفالی؟ شاید هم فرق داشت و ما نمی‌دانستیم.

بلاگ, داستان در درمانگری و پزشکی, روایت آدم‌ها و حرفه‌شان

نقشه‌ی گنج | قصه به چه کار پزشک می‌آید؟ 

شاید مهم‌ترین هنرِ یک پزشک نه آشنایی‌اش با علم پزشکی، بلکه خوب «قصه شنیدن» و البته خوب «قصه گفتن» باشد. می‌گویم «قصه گفتن» چون هیچ کاری از توضیح بیماری برای کسی که از علم پزشکی سر در نمی‌آورد، سخت‌تر نیست و چنین کاری فقط از عهده‌ی پزشک قصه‌گو بر می‌آید، و می‌گویم «قصه شنیدن» چون‌ به‌تجربه دیده‌ام که فقط وقتی با حوصله به قصه‌های بیمار گوش داده‌ام، در تشخیص بیماری گل کاشته‌ام، نه وقتی که توی کتاب‌ و مقاله دنبال تشخیص بیماری بوده‌ام. و تازه، به‌غیر از بحث ارتباط تشخیص و درمانِ درست با هنر قصه گفتن و شنیدن، بیشتر شکایت‌ها و دلخوری‌های بیماران از پزشکان هم به نشنیدن قصه‌های آن‌ها و البته حرف نزدن و قصه نگفتن پزشکان برای آن‌ها مربوط می‌شوند.

بلاگ, نامه‌نگاری

چهار نامه‌ از مارینا تسوتایوا، راینر ماریا ریلکه، و بوریس پاسترناک 

اوایل ماه مه ۱۹۲۶، ریلکه نخستین نامه را از بوریس پاسترناک دریافت کرد. نامه از مسکو به برلین رفته بود، سپس به مونیخ، دوباره به برلین، و سرانجام به وو در لوزان سوئیس، محل اقامت ریلکه رسیده بود. ریلکه فوراً به درخواست پاسترناک مبنی بر مکاتبه با تسوتایوا که در آن زمان در فرانسه به سر می‌برد، پاسخ داد و نامه‌نگاری میان تسوتایوا و ریلکه آغاز شد. نامه‌نگاری آن‌ها به زبان آلمانی بود. بعدها این نامه‌ها به انگلیسی برگردانده و سال ۱۹۸۵ در کتاب «نامه‌ها: تابستان ۱۹۲۶» منتشر شدند. آنچه این‌جا می‌خوانید ترجمه‌ی چهار نامه (از ریلکه به تسوتایوا،‌ از تسوتایوا به ریلکه، از پاسترناک به تسوتایوا، و از تسوتایوا به پاسترناک) است که از همین کتاب انتخاب شده‌اند.

بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

موجودی کریه به نام گردشگر: روایت زخم گردشگری بر تن جوامع بومی 

رابطه‌ی گردشگر و جامعه‌ی بومی از آن مضامینی است که مخصوصاً در چند دهه‌ی اخیر، بسیاری با نگاهی انتقادی درباره‌اش نوشته‌اند. درست است که گردشگری مهم‌ترین منبع درآمد مردم خیلی از جوامع بومی است، اما آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و زیست‌محیطی‌اش را هم نمی‌شود نادیده گرفت. جامائیکا کین‌کِید، جستارنویس و رمان‌نویس آنتیگوایی‌آمریکایی، در جستار بلند «جایی کوچک» به‌تفصیل درباره‌ی نگاهش در مقام یک بومی به صنعت گردشگری نوشته است؛ جستاری که تصویری متفاوت با آنچه به آن خو گرفته‌ایم، پیش چشم‌مان می‌گذاد. این مطلب بی‌کاغذ اطراف برش کوتاهی است از همین جستار.

بلاگ, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

کالبدی برای ارواح سرگردان | یادداشتی بر کتاب «خاک کارخانه» 

خاک کارخانه از ابتدا گره‌هایی می‌گذارد و نوید گره‌هایی را می‌دهد که قرار است در این پارچه (چیت) پیداشان کنیم. البته همه‌ی گره‌ها را باز نمی‌کند (و چنین ادعایی هم ندارد). در واقع، شما باید با دیدن تکه‌ای از این پارچه، خودتان بقیه‌اش را تصور کنید. در خاک کارخانه با جای خالی بعضی از قطعات پازل نهایی هم مواجه می‌شویم. خاصیت چنین متن‌هایی همین است. این‌ها ناداستان هستند؛ قصه‌هایی با ساختاری منسجم که در آن حفره‌هایی هم وجود دارد، قطعاتی ناموجود. ناموجود بودن این قطعات هم جزو ساختار این نوع متون است. خواننده خودش باید با قطعاتی از قصه‌های دیگری که ارواح سرگردان درونش روایت می‌کنند، جای خالی ناموجودها را پر کند.

بلاگ, جستار روایی, مجله‌ی ادبیات مستند

تحصیل هنر در غار افلاطون | جستاری از توماس هورلیمان 

توماس هورلیمان سال ۱۹۵۰ در شهر تسوگ سوئیس متولد شد. او در مدرسه‌ی رهبانی آینزیدِلن تحصیل کرد،‌ سپس در زوریخ و در دانشگاه آزاد برلین فلسفه خواند و حالا در سوئیس زندگی می‌کند. او افزون بر چندین نمایشنامه ، رمان‌های بازگشت به خانه، چهل گل رز و مجموعه داستان زن تسینی را تألیف کرده است. نمایشنامه‌ها، آثار داستانی و جستارهای هورلیمان برنده‌ی جایزه‌های بسیاری شده‌اند، از جمله جایزه‌های توماس مان، یوزف برایتباخ و هوگو بال. هورلیمان، که در سال ۲۰۱۹ برنده‌ی جایزه‌ی گوتفرید کلر هم شده، عضو فرهنگستان هنرهای زیبای بایرن، فرهنگستان زبان و ادب آلمان و فرهنگستان هنر برلین است. آثار او به بیش از ۲۱ زبان ترجمه شده‌اند و رمان الماس سرخ وی در سال ۲۰۲۲ نامزد دریافت جایزه‌ی کتاب سال سوئیس شد. ستاره نوتاج جستار «تحصیل در غار افلاطونِ» هورلیمان را از مجموعه جستار پریدن درون سطل کاغذ باطله (۲۰۰۸) انتخاب و ترجمه کرده است.

بلاگ, جستار روایی

برج بابل، برج سکوت | جستاری در ستایش سکوت و تنهایی 

ما فرزندانِ نفرینْ چیزی داریم که نیاکان افسانه‌ای‌مان حتی نزدیکش هم نشدند: سخاوت. ما از جایی به بعد، تنهاییِ پس از نفرین را پذیرفتیم. به سکوت گشوده شدیم. حتی اگر در اعماق ذهن‌مان از آن وحشت داشته ‌باشیم. «دوباره تنها شدیم.» این اولین جمله‌ی مرگ قسطی است. این جمله را راوی تنهای رمان وقتی می‌گوید که در پایان روزی طوفانی در خانه‌اش نشسته و خبر مرگ سرایدارش را به ما می‌دهد. سلین درست در جمله‌ی اول رمان قطورش سیاه‌چاله می‌سازد. همین که کتاب را باز می‌کنیم دیگر راه فراری نیست. بعدش ما را غرق سکوت می‌‌کند و برایش سه‌نقطه می‌‌گذارد… ده‌‌ها سه‌‌نقطه در هر صفحه… «سه‌نقطه‌های بیشتر»؛ پر از سخاوت و البته خشم و نفرت.

بلاگ, گزارش نشست

گزارش ویدیویی از نشست «تجربه‌ی تعلق به محیط کار» 

عصر پنج‌شنبه شانزدهم آذر، در سالن همایش موزه‌ی موسیقی، میزبان گروهی از دوستان و همراهانِ همیشگی نشر اطراف بودیم و به بهانه‌ی انتشارِ کتاب «خاک کارخانه»، در نشستی سه‌ساعته از شهری حرف زدیم که سوتِ کارخانه بیدارش می‌کرد و از کارگرانی که به عشقِ کار و کارخانه نفس می‌کشیدند.

کنار تعدادی از متخصصان علوم اجتماعی، کارشناسان منابع انسانی، مدیران صنایع و پلتفرم‌ها و اهالی ادبیات مستند از حسی حرف زدیم که این روزها انگار کمیاب‌تر شده است؛ حس «تعلق به محیط کار» و دلبستگی به فضای کاری. خانم هودسا قزوینیان، آقای دکتر مقصود فراستخواه، آقای دکتر اسماعیل عالی‌زاد و آقای محمد شکیبانیا در این گفت‌وگو همراه ما بودند.

بلاگ, پرسش‌هایی از روایت, خودزندگی‌نامه, درباره‌ی روایت‌های داستانی, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, روایت و سینما, روایت و هنر, ...

بیوفیلم یا خودروایتگری سینمایی: بازنمایی «خودِ» مولف روی پرده‌ی سینما ‏ 

این روزها بسیاری از فیلم‌ها بر اساس آثار مکتوب خودروایتگر ساخته می‌شوند؛ فیلم‌هایی که می‌توان آن‌ها را بیوفیلم (Biopic)، فیلم خودزندگی‌نامه‌ای یا خودفیلم (Autopic) نامید. ساده و سرراست نمی‌شود گفت چه چیزی بعضی فیلم‌ها را خودزندگی‌نامه‌ای یا خودروایتگر می‌کند. شاید امضای فیلم‌ساز مؤلف یعنی سبک بصری ویژه‌ی او را بتوان عامل خود‌زندگی‌نامه‌ای فیلم در نظر گرفت. فیلم‌سازان مؤلفی چون فلینی، تروفو ، گدار، هرتزوگ و … با زیبایی‌شناسی مؤلفانه‌ی خاص خود سوبژکتیویته‌ای را در آثارشان ثبت و ضبط می‌کنند که نظیرش را در آثار دیگران نمی‌بینیم. در این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که برش‌هایی است از کتاب ادبیات من، سراغ همین فیلم‌ها رفته‌ایم و شیوه‌های بازنمایی «خودِ» مؤلف در آن‌ها را بررسی کرده‌ایم.

بلاگ, جستار روایی, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

نویسنده و زبان مادری | جستاری از فابیو مورابیتو 

نویسنده‌ای که از زبانی به زبان دیگر کوچ کرده در زبان میزبان دنبال زبانی از آنِ خود می‌گردد؛ زبانی که به شکلی نمادین او را به طبیعی بودن زبان مادری، زبان بی‌لهجه، بازگردانَد. بنابراین در نظر چنین نویسنده‌ای «سبک» همه‌چیز است. البته برای نویسنده‌ای که به زبان مادری‌اش می‌نویسد هم مسئله‌ی سبک به رگ و ریشه مربوط می‌شود. اگر این‌طور نباشد، اصلاً نویسنده نیست. چون نویسنده صرفاً کسی نیست که می‌نویسد؛ کسی است که نوشتن برایش تنها شکل هویت شده است. با این حساب نویسنده‌ای که به زبان مادری‌اش می‌نویسد، می‌تواند به نویسنده‌ای که از زبانی به زبان دیگر کوچ کرده چنین بگوید: چیزی که تو را متمایز می‌کند نوشتن به زبانی دیگر نیست،‌ بلکه نویسنده بودن است، و وجه تمایز همه‌ی ما نویسندگان همین است که خود را نه به زبان خود، که به زبان دیگران بیان می‌کنیم.

بلاگ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

روایتگری زنانه در دوران معاصر | از خوراک‌نگاری تا روایتِ فاجعه 

روایتگری زنانه و خودروایتگری زنانه گرچه پدیده‌ی نوپایی نیست، در دوران معاصر به قالب‌های نوین و گوناگونی درآمده که سوژه‌ی خودزندگی‌نامه‌ایِ زنانه را در جایگاه‌هایی متفاوت می‌نشاند. «خود زنانه»ای که در این قالب‌ها جلوه‌گر می‌شود با آنچه در دوران پیشامدرن دیده‌ایم تفاوت دارد و راه‌های متفاوتی برای رخ‌نمایی پیدا می‌کند. زنان دوران معاصر ــ خواه سیاستمدارانی مثل هیلاری کلینتون و آنگلا مرکل و بی‌نظیر بوتو و خواه چهره‌های فرهنگی و ادبی‌ای مثل آذر نفیسی و آلیسیا پارتنوی و جون دیدیون ــ مدام روایت‌هایی نو از تجربه‌ی زنانگی عرضه می‌کنند. پیش از این، در مطلب «از حاشیه به متن؛ خودروایتگری زنانه در بستر تاریخ» درباره‌ی تاریخچه‌ی خودروایتگری و روایتگری زنانه در جهان غرب گفته‌ایم و در این مطلب سراغ قالب‌های جدیدتر و مدرن‌تر آن می‌رویم. برای مطالعه‌ی مفصل‌تر درباره‌ی این موضوع و آشنایی با بعضی از بهترین نمونه‌هایش پیشنهاد می‌کنیم به کتاب ادبیات من مراجعه کنید.

بلاگ, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

نقطه‌های نورانی زندگی | یادداشتی بر کتاب «خاک کارخانه»‏ 

«خاک کارخانه» همان‌طور که لابه‌لای حرف‌ها، غبارِ تصاویر کارخانه را پاک می‌کند، یادمان می‌آورد که تعطیلی کارخانه، تعطیلی کارخانه‌ها، فقط به اعداد و ارقام ختم نمی‌شود. ما با رویدادی انسانی طرفیم. لایه‌های پنهان‌تر و انسانی‌تری هم وجود دارند که باید واکاوی شوند، آسیب‌هایی وجود دارند که هیچ‌وقت شنیده و دیده نمی‌شوند، و خوشی‌هایی که برای همیشه از دست می‌روند. خوشی‌های جمعی، حلقه‌ی مفقوده‌ی این روزهای ما.

بلاگ, زندگی‌نگاره‌ها, نامه‌نگاری

وداع در سه نامه | آخرین نامه‌های مارینا تسوتایوا 

مارینا تسوتایوا، شاعر و جستارنویس بزرگ روس که نشر اطراف ترجمه‌ی هفتار جستارش را در کتاب آخرین اغواگری زمین منتشر کرده است، روز ۳۱ اوت ۱۹۴۱، پیش از به دار آویختن خود، سه نامه روی میز جا گذاشت. یکی از این نامه‌ها را خطاب به پسرش نوشته بود، دومی را خطاب به دوستان مسکویی‌‌اش که مانند تسوتایوا و پسرش در روزهای جنگ در یلابوگا اسکان داده شده بودند، و سومی را هم خطاب به نیکولای آسیف، شاعر و نویسنده‌ی معروفی که در آن روزها بیش از دیگر نویسندگان به او نزدیک بود و از او حمایت می‌کرد. این نامه‌ها در کتاب مرگ یک شاعر به قلم ایرما کودروا چاپ شده‌اند و احمد پوری آن‌ها را برای دوماهنامه‌ی کاروان مهر ترجمه کرده است.

بلاگ, پژوهش‌های حوزه‌ی روایت, مدرسه‌ی روایت

اتوگرافیک یا خودروایتگری تصویری | رقصِ منِ الفبایی و منِ تصویری 

جایگزینی «منِ» الفبایی با «منِ» تصویریِ سیال و چندپاره دستاوردی است که خودروایتگری تصویری یا اتوگرافیک به ارمغان آورده‌ است. برای مثال، مرجان ساتراپی در کتابی که به زبان فرانسوی درباره‌ی ایران نوشته با تصاویر کارتونی شلوغ و درهم و برهم سعی کرده حال‌وهوای روحی دوران کودکی و نوجوانی خود و بحران‌های ملی و هویتی ناشی از انقلاب را به تصویر بکشد. خاصیت چندگانه‌ی خودروایتگری تصویری یا اتوگرافیک‌ که ترکیبی از کلام و تصاویر است باعث می‌شود که این گونه از روایت‌ نتواند به راحتی کلیتی یکدست بسازد و همچنان متمایز بماند و به این ترتیب،  سیالیت و چندپارگی چنین روایت‌هایی آن‌ها را به بستر مناسبی برای روایتگری بحران هویت تبدیل کرده است. از این رو، خودروایتگری تصویری قالب مناسبی برای گفتن قصه‌های پیچیده‌ی جنسیت، گرایش جنسی، تروماها یا دگرگونی‌های سیاسی و ملی است. این مطلب بی‌کاغذ که با استفاده از کتاب  ادبیات من؛ راهی به فهم خودزندگی‌نگاری و روایت‌های شخصی تدوین شده است، به خودروایتگری تصویری یا اتوگرافیک می‌پردازد و انواع آن را بررسی می‌کند.

محل نگه‌داری کارت‌های ورود و خروج کارکنان کارخانه‌ی چیت‌سازی بهشهر، ۱۳۹۷. (عکاس: شیوا خادمی)
بلاگ, مجله‌ی ادبیات مستند, مستندنگاری, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

همه‌چیز زیر سر کارخانه بود | برشی از کتاب «خاک کارخانه» 

کارخانه‌ی چیت‌سازی بهشهر که اوایل دهه‌ی ۱۳۸۰ تعطیل شد زمانی قلب تپنده‌ی بهشهر و مناطق پیرامونی‌اش بود. چیت‌سازی چنان با زندگی مردم شهر پیوند خورده بود که خیلی‌ها برنامه‌ی روزمره‌شان را با صدای سوت کارخانه تنظیم می‌کردند. کتاب «خاک کارخانه» روایت ‏همین پیوند کار و آدم‌هاست؛ قصه‌ی زنان بافنده و ‏ریسنده‌ای که قوت زانوها و دست‌هاشان را در تار و پود پارچه‌ها تنیدند و مردانی که شبانه‌روز دستگاه‌ها را سرپا نگه داشتند.
شیوا خادمی، عکاس و پژوهشگر و نویسنده‌ی کتاب «خاک کارخانه»، سراغ همین آدم‌هایی رفته که با تعطیلی کارخانه، کاری را که شورمندانه دوست می‌داشته‌اند و جایی را که به آن‌ها هویت می‌داده، از دست داده‌اند و طعم فقدانی بزرگ را چشیده‌اند. حاصل تلاش پنج‌ساله‌ی او کتابی است چندوجهی که می‌شود آن را نمونه‌ای از تاریخ شفاهی، مستندنگاری کسب‌وکار، مستندنگاری اجتماعی، ادبیات بازماندگان، ثبت خاطره‌ی جمعی، و روایتگری زنانه دانست. در «خاک کارخانه» از دل خاطرات کاری کارگران کارخانه‌ی چیت‌سازی بهشهر، کلیت و فضایی شکل گرفته که نه تنها در تحلیل و ارزیابی تاریخ و مسیر کسب‌وکار در ایران به کار می‌آید، بلکه تصویری از پیوند ‏تنگاتنگِ فضای کار و مناسبات اجتماعی مردم شهر پیشِ چشم‌ می‌گذارد. آنچه در این مطلب بی‌کاغذ اطراف می‌خوانید، مقدمه‌ی این کتاب است. 

بلاگ, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

کتاب، قلبی در سینه‌ی دیگری | سولنیت از خلوت خواندن و نوشتن می‌گوید 

آن شیئی که کتاب می‌نامیم واقعاً کتاب نیست، بلکه ظرفیت بالقوه‌اش است، همانند صفحه‌ی نت موسیقی یا دانه‌ی گیاه. فقط حین خواندن است که کتاب به تمام‌ و کمال هستی می‌یابد؛ و آشیانه‌ی واقعی‌اش درون ذهن خواننده است، جایی که این سمفونی طنین‌انداز و آن دانه سبز می‌شود. کتاب قلبی است که تنها در سینه‌ی دیگری می‌تپد. من در کودکی مدام می‌خواندم و به‌ندرت حرف می‌زدم، چون احساس دوگانه‌ای به محاسنِ معاشرت، به خطرات مسخره شدن، تنبیه شدن یا رسوا شدن داشتم. تصور درک شدن و تشویق شدن، بازشناسیِ خودم در دیگری یا تصدیق شدن به ذهنم هم خطور نکرده بود و هیچ نمی‌دانستم که چیزی برای ارائه به دیگری نیز در خودم دارم. به همین خاطر کتاب می‌خواندم و کوهی از واژه‌ها را فرومی‌بردم و تا سال‌ها روزی یک رمان کودک و بعدها یک رمان بزرگسال، در هفته حدود هفت کتاب، را با ولع می‌بلعیدم؛ روزه‌ی سکوت گرفته بودم و دسته‌دسته کتاب از کتابخانه به خانه می‌آوردم.

بلاگ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

روایت اختلال روانی؛ ظرافت‌ها و تناقض‌ها 

یکی از مصداق‌های آشکار راوی ناموثقْ راوی روایت‌های اختلال روانی است. در این نوع روایت‌ها خود روایت سرشار از عدم قطعیت است و همواره با این پرسش مواجه می‌شویم که چقدر می‌توانیم به حرف‌های راوی اعتماد کنیم. روایت‌ اختلال روانی دو «من» متفاوت را مقابل هم قرار می‌دهد: منِ عاقل و منِ دیوانه. چنین روایت‌هایی با مقابل هم گذاشتن این دو «من» متفاوت، نشان می‌دهند که چگونه بخشی از هویت‌ ما برساخته‌ای اجتماعی است و کشمکش میان این «من»‌ها مرز میان مقولات مستند و ساختگی را بی‌ثبات می‌کند. در این مطلب، که با بهره‌گیری از کتاب ادبیات من؛ راهی به فهم خودزندگی‌نگاری و روایت‌های شخصی تدوین شده است، به بررسی روایت‌های اختلال روانی و مرور مثال‌هایی از این نوع روایت‌ها می‌پردازیم.

بلاگ, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

غرابت باشکوه یوکو تاوادا | از زبان ریوکا گالچن 

نوشته‌های تاوادا درباره‌ی… خب… سخت است که «چیستی»ای به نوشته‌های تاوادا نسبت دهیم. اما زبان و ادراک در نوشته‌های او همیشه مرکزی، غامض و پویاست. وجه مشخصه‌ی آثار یوکو تاوادا انطباق‌هایی است که مخاطب نمی‌داند با آن‌ها چه کند و دریافت‌هایی که شاید لازم باشد باورشان کرد یا نکرد. صدا و تجربه‌ی راوی غالباً به طریقی که برای خودش هم غریبه است تغییر شکل می‌دهد و همه‌چیز تسخیرشده ــ و اغلب تا حدی خنده‌دار ــ احساس می‌شود؛ با معنایی فهم‌پذیر و اغلب کنایه‌آمیز. در بیشتر آثار تاوادا احساس می‌کنی در افسانه‌ای سرگردانی که به تو تعلق ندارد. البته چنین احساسی دقیقاً همان احساس سخن گفتن به زبانی جز زبان مادری است. در واقع، این اغلب همان چیزی است که در نوشته‌های تاوادا رخ می‌دهد.

بلاگ, خودزندگی‌نامه, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

موقعیتی به نام زندگی | هنر ظریف روایت شخصی 

موضوع خودزندگی‌نامه‌نویسی همیشه تعریفِ خود است، ولی نمی‌شود که تعریفِ خود در خلأ باشد. خاطره‌پرداز هم  مثل شاعر و رمان‌نویس باید درگیر جهان باشد، چون درگیری تجربه می‌آورد، تجربه خِرد می‌آورد، و سرآخر، خرد، یا در واقع حرکت به سوی آن است که به حساب می‌آید. شاعر و رمان‌نویس و خاطره‌پرداز، هر سه، باید خواننده را متقاعد کنند که دانش و خِردی دارند و صادقانه می‌نویسند. نویسنده‌ی روایت شخصی، علاوه بر این‌ها، باید خواننده را قانع کند که راوی موثقی هم هست.

بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و حرفه‌شان, زندگی‌نگاره‌ها

وکیل مدافع پولاک | روایت یک معلم تاریخ هنر 

عادتم بود موقع درس دادن، بین ردیف صندلی‌های دانشجویانم قدم بزنم تا آن‌هایی که ردیف آخر می‌نشینند به موبایل‌بازی یا بعد از حضور و غیاب از در انتهای کلاس جیم می‌زنند، کار دست‌شان بیاید و حواس‌شان جمع درس شود. با یک قدم بلند آخرین ردیف موزاییک‌ها را طی کردم و به انتهای کلاس رسیدم. در ذهنم اطلاعات اثر را مرور کردم و  مطمئن شدم چیزی از تحلیل جا نیفتاده باشد. به سمت تخته رفتم تا اسلاید بعدی را نشان دهم و همزمان دم‌دستی‌ترین سؤال معلم‌ها را پرسیدم: «سؤالی نیست؟»
یکی از بچه‌ها با صدایی که نه آن‌قدر بلند بود که مطمئن شوم حتماً با من بوده و نه آن‌قدر آهسته که شبیه زمزمه‌های دانشجویان زیر گوش همدیگر باشد، گفت «این که هنر نیست.»

بلاگ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

ژانرهای خودنگاری: روایت سوگ 

مرگ ناگهانی همسر سر میز شام بعد از چهل زندگی مشترک، جون دیدیون را بر آن داشت تا تجربه‌ی سوگ را روی کاغذ بیاورد. روایت سوگ برای او شیوه‌ی مواجهه با فقدان و ماتم مرگ ناگهانی همسرش و گذر از این تجربه بود؛ روایتی که نمونه‌ی نابی از روایتگری زنانه بود، مخاطبان بسیاری یافت و حتی نمایشی اقتباس‌شده از آن در برادوی اجرا شد. همین مثال نشان می‌دهد که چگونه علاقه به روایت سوگ و اندوه روز‌به‌روز افزایش می‌یابد. روایت سوگ نوعی خودروایتگری است که در آن، سوژه با بازگشت به خاطراتِ فقدان و ماتم سعی می‌کند این تجربه‌ را ثبت و واکاوی کند. این مطلب بی‌کاغذ که با استفاده از کتاب ادبیات من تدوین شده، انواع روایت سوگ و تأثیر این ژانر بر خودنگاری‌های معاصر را بررسی می‌کند.

بلاگ, روایت آدم‌ها و کتاب‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها

اسرارآمیزترین کتاب دنیا | هشام مطر و کتاب‌های کودکی‌اش 

هشام مطر سال ۱۹۷۰ در خانواده‌ای لیبیایی و در نیویورک متولد شد. در قاهره و طرابلس زندگی کرد و دست‌ آخر ساکنِ لندن شد. اولین رمان مطر به نام «در کشور مردان» (۲۰۰۶) به بیست‌ و نه زبان ترجمه شد و در فهرست نامزدهای نهایی جایزه‌ی ادبی مَن‌بوکر قرار گرفت. «آناتومی ناپدید شدن» (۲۰۱۱) رمان دوم او بود و «روایت بازگشتِ» (۲۰۱۷) او ــ خاطره‌پردازی هشام مطر از بازگشت به لیبی و جست‌وجوی رد و نشانی از پدرش پس از سقوط قذافی ــ هم برنده‌ی جایزه‌ی ادبی پولیتزر شد. هشام مطر پس از انتشار چند کتاب موفق بزرگسال تصمیم گرفت کتابی برای کودکان بنویسد: «نقطه می‌خواست فرار کند»؛ کتابی که روی سؤال‌های بنیادینی دست گذاشته که همه‌ی ما، حتی در بزرگسالی، با آن‌ها کلنجار می‌رویم. در جستاری که این‌جا می‌خوانید، هشام مطر از کتاب‌های دنیای کودکی‌اش نوشته، یا بهتر بگوییم، از اسرارآمیزترین کتاب دنیا.

بلاگ, زندگی‌نگاره‌ها, مجله‌ی ادبیات مستند

همسایه‌ی دیوار به دیوار | روایتی از مرکز نگه‌داری و درمان بیماران مزمن روانی 

خیلی از ما تابلوی «مرکز نگه‌داری و توان‌بخشی و درمان بیماران مزمن روانی» را که ببینیم، ناخودآگاه راه‌مان را کج می‌کنیم. شاید چون فکر می‌کنیم «آن‌ها» خیلی با «ما» فرق دارند. خیال می‌کنیم آدم‌هایی که از قضای روزگار، ساکنِ «مرکز» شده‌اند آن‌قدر دور و غریبه‌اند که نه ما راهی به دنیای آن‌ها داریم و نه آن‌ها راهی به دنیای ما. رضایت می‌دهیم به حضور دیوارهای بلندی که میان‌مان فاصله می‌اندازند و باور می‌کنیم که بهتر است با همسایه‌های دیواربه‌دیوارمان چشم‌درچشم نشویم. اما گاهی هم آدم‌هایی پیدا می‌شوند که تسلیمِ ترس از ناشناخته‌ها، ترس از «آن‌ها»، نمی‌شوند، درِ خانه‌ی همسایه را می‌زنند، با او گرم می‌گیرند و با یک بغل قصه برمی‌گردند. شیوا خادمی، عکاسِ مستندنگار، در رفت‌وآمدِ چندماهه‌اش به «مرکز نگه‌داری و توان‌بخشی و درمان بیماران مزمن روانیِ توس» در جاده‌ی قوچان دقیقاً چنین کاری کرده و در این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که نمونه‌ای است از روایتگری زنانه، درباره‌ی این تجربه نوشته است. 

بلاگ, درباره‌ی ادبیات کودک و نوجوان

از «آلفونس اوبری» تا «الفی اتکینز» | نگاهی زبان‌شناختی به پدیده‌ی تغییر نام شخصیت‌ها هنگام ترجمه‌ی کتاب‌های خردسالان 

سال پیش کتابی را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده بودم و کار به مرحله‌ی ویرایش رسیده بود. در آن داستان که مخاطبانش کودکان چهار سال به بالا بودند، فقط یک اسم خاص وجود داشت که برای خواننده‌ی فارسی‌زبان کاملاً ناآشنا و دشوار بود. به ناشر پیشنهاد دادم آن اسم را با واژه‌ای که برای کودک فارسی‌زبان آشنا باشد و در عین ‌حال با تصاویر و فضای داستان همخوان باشد، جایگزین کنیم. ویراستارِ کار که از قضا در حیطه‌ی ادبیات کودک فعال است به‌شدت مخالفت کرد و گفت ناآشنا بودن اسامی خاص در کتاب‌های خردسالان هیچ ایرادی ندارد و طبق اصل امانت‌داری ما هم «باید» در نسخه‌ی فارسیِ داستان، آن اسم را دقیقاً به همان شکل و با همان تلفظی که نویسنده نوشته است، بنویسیم. چند سال پیش‌تر از این ماجرا روزی در بخش کودکانِ کتابخانه‌ی مرکزی شهر گوتنبرگ اسم «آلفونس اوبری» را برای اولین ‌بار روی جلد کتابی با عکس پسرکی دیدم که من به اسم «الفی اتکینز» می‌شناختمش. آن زمان تعجب کردم و با خودم گفتم چرا اسم این شخصیت عوض شده است؟ مگر این همان «الفی» نیست؟ کمی بعد هم در یک کتاب‌فروشی در آلمان عکس همان پسر کوچولو را روی جلد کتابی دیدم به اسم «ماجراهای ویلی ویبرگ». این چنین شد که پیِ کار را گرفتم تا ببینم بالاخره ماجرا از چه قرار است و اسم این پسرک دوست داشتنی چیست. این دو قضیه جرقه‌ای شد برای نوشتن این مطلب.

بلاگ, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, زندگی‌نگاره, سفرنامه, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

مرگ در خاکستان‌های دوان بیدار می‌شود 

«عقده‌ی نداشتنِ آرامگاه خانوادگی از همین روستای دَوان افتاد به جانم. در دوان بود که فهمیدم آرامگاه خانوادگی چقدر مهم است. اگر از قبل بدانی قرار است با کی و کجا دفن شوی، یعنی در زندگی تنها نبوده‌ای. تهش مطمئنی هر جای دنیا که باشی، باز هم قرار است به همان‌جایی بازگردی که از آن شروع کرده‌ای. می‌توانی حدس بزنی در بهار چه‌جور گلی اطراف قبرت در می‌آید. منظره‌ی برفی و بارانی گورت را هم از قبل دیده‌ای. سر و ته میل به جاودانگی هم با فکر پنج‌شنبه‌جمعه‌هایی که اسمت سرِ زبان چهار نفر است، هم ‌می‌آید. ته دلت قرص است به چیزی در این دنیا، حتی اگر آن چیزْ خانه‌ی مرگت باشد که از قبل شش‌دنگه زده‌اند به نامت. چگونه از بین ‌بردن مردگانْ نگاه زندگان به حیات را لو می‌دهد. کی گفته بعد از مردن دیگر فرقی ندارد چطور دفن شوی؟ خیلی هم فرق دارد.» این مطلب بی‌کاغذ اطرافْ نسخه‌ی کامل‌ترِ روایت «غریبه‌ای در سرزمین خودت» از کتاب «و کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد» است که نشر اطراف به‌تازگی منتشرش کرده است.

بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و کلمه‌هایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

من با او نویسنده شدم | جستاری از توماس هورلیمان 

توماس هورلیمان سال ۱۹۵۰ در شهر تسوگ سوئیس متولد شد. او در مدرسه‌ی رهبانی آینزیدِلن تحصیل کرد،‌ سپس در زوریخ و در دانشگاه آزاد برلین فلسفه خواند و حالا در سوئیس زندگی می‌کند. او افزون بر چندین نمایشنامه ، رمان‌های بازگشت به خانه، چهل گل رز و مجموعه داستان زن تسینی را تألیف کرده است. نمایشنامه‌ها، آثار داستانی و جستارهای هورلیمان برنده‌ی جایزه‌های بسیاری شده‌اند، از جمله جایزه‌های توماس مان، یوزف برایتباخ و هوگو بال. هورلیمان، که در سال ۲۰۱۹ برنده‌ی جایزه‌ی گوتفرید کلر هم شده، عضو فرهنگستان هنرهای زیبای بایرن، فرهنگستان زبان و ادب آلمان و فرهنگستان هنر برلین است. آثار او به بیش از ۲۱ زبان ترجمه شده‌اند و رمان الماس سرخ وی در سال ۲۰۲۲ نامزد دریافت جایزه‌ی کتاب سال سوئیس شد. ستاره نوتاج جستار «نوشتن» را از آخرین مجموعه جستار هورلیمان با عنوان پیاده‌روی دمِ غروب با گربه (۲۰۲۰) انتخاب و ترجمه کرده است.

بلاگ, روایت و حقوق

می‌خواستم خودم قصه‌ام را بگویم | درباره‌ی روایت تروما، جرم و بزه‌دیدگی ‏ 

صبح روزی در سال ۱۹۹۰، وقتی سوزان برایسون، استاد فلسفه‌ی تحلیلی کالج دارتموث، مشغول پیاده‌روی بود، مردی به او حمله کرد، کتکش زد، به او تعرض جنسی کرد، به قصدِ خفه کردن گلویش را فشرد، و رهایش کرد تا بمیرد. اما سوزان جان به در برد و مواجهه‌اش با این واقعه‌ی تروماتیک را دست‌مایه‌ی نوشتن روایتی دستِ اول، درخشان و منحصر‌به‌فرد کرد. روایت او دست‌کم از دو جهت شاخص است. اول‌ این‌که، به تعبیر خود برایسون، قصه یا روایت او به نوعی خلاف‌آمدِ «روایت‌های استانداردِ» تجربه‌ی بزه‌دیدگی است. برایسون با «روایت‌های خطی از بهبودی» کنار نمی‌آید و نشان می‌دهد که چگونه قصه‌ی شخصی خودش از تجاوزْ سامانِ مشخصی نداشته و همیشه جاری و قابلِ بازنویسی و بازگویی بوده است. دیگر ویژگی برجسته‌ی روایت او هم مواجهه‌ی دقیق و مفهومی و در عین حال بیانگرانه با تجربه‌ی بزه‌دیدگی و موقعیت‌های مرتبط با آن است؛ تجربه‌ای انسانی که اغلب به‌درستی روایت نمی‌شود.

بلاگ, پرسش‌هایی از روایت, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

راوی موثق و راوی ناموثق در خاطره‌پردازی 

وقتی داستان، حتی داستان خودزندگی‌نامه‌ای، می‌خوانیم فرض‌مان معمولاً این است که راویِ اول‌شخصِ قصه ــ گرچه شاید بسیار شبیه نویسنده به نظر برسد ــ مخلوقِ نویسنده است، نه خود او. اما ما درباره‌ی خاطره‌پردازی چنین فرضی نداریم و راویِ اول‌شخص را هم‌ارز نویسنده فرض می‌کنیم. بنابراین، چند سؤال مهم مطرح می‌شوند: در این خاطره‌پردازی، با راوی موثق سروکار داریم یا با راوی ناموثق؟ اصلاً راوی چگونه می‌تواند موثق بودنش را ثابت می‌کند و اعتماد خواننده را به دست آورد؟ آیا راه دستیابی به چنین اعتمادی برای نویسنده‌ی ناداستان همانند نویسنده‌ی داستان است؟ و نهایتاُ این‌که اگر خواننده به این نتیجه برسد که راوی ناموثق است، چه می‌شود؟

بلاگ, پرسش‌هایی از روایت, خودزندگی‌نامه, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, زندگی‌نگاره, سفرنامه, ...

از حاشیه به متن | خودروایتگری زنانه در بستر تاریخ 

خودروایتگری زنانه پدیده‌ی نوپا و کم‌سابقه‌ای نیست. با این‌که در طول تاریخ، مردها عموماً فرصت و مجال بیشتری برای گفتن قصه‌هایشان داشته‌اند، زنان هم همیشه راهی به روایت‌های خودزندگی‌نامه‌ای باز کرده‌اند؛ خودنگاری‌هایی که کانون توجه‌شان «خود بودن» یا «کسی بودن» است. خودروایتگری‌ زنانه حول محور «خود زنانه» می‌گردد و سوژه‌های خودزندگی‌نامه‌ای در هر دوره، به فراخورِ اوضاع و احوال خود و روزگارشان، از ژانرهای مختلف خودروایتگری و خودنگاری برای صورت‌بندی و بازنماییِ این خود بهره گرفته‌اند این مطلب بی‌کاغذ اطرافْ شرحی مختصر از تاریخچه‌ی خودروایتگری زنان در جهان غرب، از آغاز تا قرن نوزدهم، است.

بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

تقاطع وصال؛ جغرافیای جنگ 

برای بیشتر آدم‌‌ها جنگ از «جا»یی شروع می‌‌شود؛ برای مردم ژاپن از ویرانه‌‌های هیروشیما، برای مردم الجزایر از نخستین مناطقی که به اشغال فرانسوی‌‌ها درآمدند، برای حافظه‌‌ی تن تاریخی ما احتمالاً از خوزستان و کردستان، و برای من از خیابان انقلاب، تقاطع وصال. ما همیشه جنگ‌‌ها را با جغرافیایی که در آن شکل گرفته‌‌اند، روایت می‌‌کنیم. تمام جنگ‌‌ها را به پسوند مکان می‌‌شناسیم. بزرگ‌ترین جنگ‌‌ها را به مفهوم جهان متصل می‌‌کنیم تا عینیت بیابند و حقیقت خود را حفظ کنند. این‌‌گونه جنگ به مکان وابسته می‌‌شود و معنا می‌‌یابد، حتی اگر جنگی که از آن حرف می‌زنیم، جدال بدنی رنجور باشد با بیماری.

عکس از محسن اسماعیل‌زاده
بلاگ, روایت آدم‌ها و باورهایشان

بهش نمی‌آمد اسمش زورآباد باشد | روایتی از کتاب «رهیده»‏ 

اصلاً به خانه‌‌های بزرگ و حیاط‌‌های سرسبز محله نمی‌‌آمد اسمش زورآباد باشد. من در زورآباد به دنیا آمده و قد کشیده بودم. زورآبادی بودن داغی بود روی پیشانی‌‌ام که سخت می‌‌شد پنهانش کرد. تنها اعتراضم به زمانه و جبرش این بود که وقتی در مدرسه یا جایی می‌پرسیدند «بچه‌ی کُجانی؟» نگویم زورآباد و به‌جایش اسم خیابان عاشورا را بیاورم که البته دروغ نبود، چون همه‌ی کوچه‌ها و خیابان‌های زورآباد از عاشورا منشعب می‌شدند.

بلاگ, جستار روایی, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, نقد کتاب

دهه‌ی شصت با حضور زیدی اسمیت | مروری بر ماجرا فقط این نبود 

آیا خوشی‌ها لذت‌بخش‌اند؟ اصلاً مگر می‌شود نباشند؟ ولی ما گاهی از چیزهایی که نشان دهند قبلاً خوشحال‌تر از الان بودیم بدمان می‌آید، مثلاً از دیدن فیلم عروسی نزدیکان‌مان. در این مطلب بی‌کاغذ، مرضیه رافع جستارهای زیدی اسمیت را با تجربه‌های خودش گره می‌زند و کتاب ماجرا فقط این نبود را از صافی تجربه‌های زیسته خودش مرور می‌کند؛ از جستار اسمیت درباره‌ی اسکار و گره زدنش به ضرب‌المثل قدیمی خودمان که «درونش خودمان را کشته و بیرونش شما را» تا جستار «حمام» زیدی اسمیت که روایت زندگی طبقه‌ی متوسط رو‌به‌پایین انگلستان و سهم پدرها و مادرها از زندگی است و قیاس آن با دهه‌ی شصت خودمان و پدرها و مادرهایی که نفس گرم‌شان کودکی بچه‌های آن دهه را نجات داد.

بلاگ, داستان کوتاه, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

کشف بایگانی آینده | داستانی از جاناتان سفرن فوئر 

این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که پیش از این در کتاب اتاق کار منتشر شده، داستان کوتاهی است از جاناتان سَفرِن فوئر درباره‌ی فضای کار ویژه‌ای درون یک ایمیل و در واقع درون یک درایو نوری؛ بایگانی عظیمی حاوی همه‌ی نامه‌نگاری‌ها و محصولاتِ هنری زندگی‌اش. راوی که بعد از طلاقش دچار بی‌خوابی شده، با کشف این بایگانی، «مفتون فهرست‌ها: اطلاعات، واژه‌های ترجمه‌ناپذیر از زبان‌های دیگر و جزئیات» می‌شود. او در آرزوی ساختار است؛ در آرزوی اطمینان به این‌که حقایقی، فراتر از آنچه زندگی‌اش را روی آن بنا کرده، هم وجود دارند، حقایقی دست‌یافتنی.

بلاگ, جستار روایی

سقوط | سوگنامه‌ی اسلاونکا دراکولیچ برای پل موستار 

نهم نوامبر ۱۹۹۳ ارتش کرواسی و نیروهای شبه‌نظامی بوسنیایی‌کروات به فرماندهی ژنرال اسلوبودان پرالژاک پل قدیمی شهر موستار بوسنی و هرزگوین را به توپ بستند. اهالی موستار هر طور که می‌توانستند تلاش کردند تا مانع ویرانی این پل ۴۳۶ساله‌ شوند اما پل باستانی، میان غریو شلیک‌های هوایی شبه‌نظامیان در جشن پیروزی‌شان، فرو ریخت. از آن زمان، خاطره‌ی پل موستار زخمی شده بر تنِ حافظه‌ی جمعی خیلی از بوسنیایی‌ها و کروات‌ها. اسلاونکا دراکولیچ، روزنامه‌نگار و جستارنویس کروات و نویسنده‌ی کتاب‌هایی مثل «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم» و «بالکان اکسپرس»، در این جستار که می‌شود آن را نمونه‌ای از روایتگری زنانه هم دانست، پل موستار را به واسطه‌ی سه عکس باز می‌آفریند؛ عکس‌های قبل از ویرانی، هنگام ویرانی و بعد از ویرانی. پل نقش حقیقی خودش را بازی می‌کند با این تفاوت که این بار با زمان بازی می‌کند و گذشته، حال و آینده به هم گره می‌خورند.

بلاگ, مدرسه‌ی روایت

حقیقتی در دل دروغ | فوت‌وفن نوشتن، از زبان نویسندگان بزرگ دوران مدرنیته 

خیلی‌ها سودای نوشتن در سر دارند و خیلی‌ها هم واقعاً آستین بالا می‌زنند و قلم به دست می‌گیرند. اما همه موفق نمی‌شوند چون نوشتن فوت‌وفنی دارد که باید یادش گرفت؛ فوت‌وفنی که نویسندگان حرفه‌ای درباره‌اش بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند. و البته این هم باید یادمان باشد که هر توصیه‌ای را نباید پذیرفت. 

مصاحبه, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

می‌خواستم زبان را تجربه کنم | مصاحبه‌ای با یوکو تاوادا 

یوکو تاوادا، داستان‌نویس و جستارنویس ژاپنی‌آلمانی، به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی، رمان، داستان، جستار و شعر می‌نویسد. تاوادا در جستارهای ارواح ملیت ندارند، اولین کتاب از مجموعه‌ی «زندگی میان زبان‌ها»ی نشر اطراف، سراغ تجربه‌ی زیستن میان دو زبان رفته و از دریچه‌ای نو به این تجربه نگریسته است. تاوادا شیفته‌ی زبان و درک تجربه‌های زبانی است و در این مصاحبه هم‌ درباره‌ی رابطه‌ی زبان و احساسات‌ و افکارمان حرف می‌زند و درباره‌ی این‌که به کمک ادبیات، راهی متفاوت برای ورود به زبانی تازه یافته است. او می‌گوید غذاهای توکیو را بیشتر دوست دارد، ولی در هامبورگ بهتر می‌نویسد. برای آشنایی با جهان ذهنی تاوادا، پیشنهاد می‌کنیم این مصاحبه‌ی کوتاه را بخوانید.

کوه دماوند، پناهگاه شمال‌شرقی، قبل از تخت‌فریدون. (عکس: مهری رحیم‌زاده)
بلاگ, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

کبک میان کوه پنهان است | به مناسبت روز ملی دماوند 

«کبک میان کوه پنهان است و قلب میان خون» اما جاهای دوری هست که آدم می‌تواند قلبش را آن‌جا پنهان کند و دوباره برگردد و نگاه کند ببیند می‌تپد یا نه. من هر بار که کوله‌ می‌بندم و نیت می‌کنم برای رفتن، انگار خونی تازه در رگ‌هایم جاری می‌شود و قلبم مثل روز اولی که به دنیا آمده‌ام، می‌تپد. مثلاً اگر تا ده دقیقه قبلش از خودم می‌پرسیده‌ام که «این زندگی کی تموم می شه پس؟» و خودم را روی صندلی ول می‌کرده‌ام و ادای بی‌حوصله‌ها را در می‌آورده‌ام، به محض این‌که کسی بگوید این هفته برویم فلان جا، یکهو از جا می‌پرم، و اگر آن «فلان جا» کوه باشد، مثل بچه‌ای می‌مانم که برایش بلیت شهربازی گرفته باشند: شادی می‌پرد توی دلم.

روایت آدم‌ها و ترس‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها, مجله‌ی ادبیات مستند

از فرط گرسنگی | روایت آدم‌ها و ترس‌هایشان ‏ 

روان‌شناس‌ها می‌گویند حدود یک‌سوم جمعیت جهان از مشکلات روانی رنج می‌برند که اغلب هم از تجربه‌های کودکی سرچشمه می‌گیرند. البته من از مشکل روانی‌ام رنج نمی‌برم، مگر این‌که هراس گاه‌به‌گاه از پدیده‌ای واحد را نوعی رنج مدرن بدانیم. هر بار فیلم یا عکسی می‌بینم از آواره‌هایی که جان خودشان و بچه‌هایشان را برداشته‌اند و در صحرایی خشک و غبارگرفته، ناامید و خسته و غمگین از سرزمین‌ آشوب‌زده‌شان دور می‌شوند، یا مهاجرانی سرگردان در اقیانوسی بی‌انتها که سوار قایقی بادی به امید یافتن خشکی به دوردست‌ها خیره مانده‌اند، فقط یک موضوع ذهنم را مشغول می‌کند: آخرین باری که غذا خورده‌اند کی بوده است؟ بزرگ‌ترین ترس من در زندگی به احتمال وقوع گرسنگی دسته‌جمعی مربوط می‌شود.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, مصاحبه, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف, ویدیو

نوشتن بدون مرز | گفت‌وگو با یوکو تاوادا ‏ 

یوکو تاوادا، داستان‌نویس و جستارنویس ژاپنی‌آلمانی، به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی، رمان، داستان، جستار و شعر می‌نویسد و تا کنون برنده‌ی جوایز معتبری شده است. تاوادا که در جستارهای «ارواح ملیت ندارند»، اولین کتاب از مجموعه‌ی «زندگی میان زبان‌ها»ی نشر اطراف، سراغ تجربه‌ی زیستن میان دو زبان و نوشتن به دو زبان رفته، در مصاحبه‌ی «نوشتن بدون مرز» هم از همین تجربه می‌گوید؛ از تجربه‌ی مهاجرت، زیستن و اندیشیدن و نوشتن در فضای بینابینی دو زبان، و سروکله زدن با زبان تازه. و جالب است که ردِ این زیستن در فضای بینابینی زبان‌ها در همین مصاحبه هم پیداست؛ مصاحبه‌ای که بعضی جمله‌هایش ژاپنی‌اند، بعضی آلمانی، و بعضی هم انگلیسی.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, جستار روایی, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

همزمان، به دو زبان | سرگردانی‌های یک نویسنده 

تجربه‌ی نوشتن، برای آدم‌هایی که با بیشتر از یک زبان سروکار دارند و در بیشتر از یک زبان نفس می‌کشند و زندگی می‌کنند، حال‌وهوایی متفاوت دارد. چنین آدم‌هایی، چه در گفت‌وگوهای عادی روزمره و چه هنگام نوشتن، مدام بین چند زبان نوسان می‌کنند و معمولاً هم هر یک،‌ به شیوه‌ی خاص خودشان، نقطه‌ی تعادلی پیدا می‌کنند. مجموعه‌ی «زندگی میان زبان‌ها»ی نشر اطراف، که کتاب «ارواح ملیت ندارند» نخستین عضو آن است، سراغ آثار نویسندگانی می‌رود که به تجربه‌ی زندگی در بیش از یک زبان اندیشیده‌اند یا روایت‌شان از تجربه‌ی زبان و بازی‌هایش در فرایندهای نوشتن، خواندن، سخن گفتن و شنیدن را با مخاطب در میان گذاشته‌اند. جستاری که این‌جا می‌خوانید هم به لحاظ مضمونی با همین مجموعه مرتبط است و کامیل بورداس، نویسنده‌ی فرانسوی‌آمریکایی، در این جستار از تجربه‌ی نوشتن و زیستن میان زبان‌های انگلیسی و فرانسوی می‌گوید. 

بلاگ, شعر روایی, مدرسه‌ی روایت

معمولاً در بهار اتفاق می‌افتد | شعر روایی از نگاه مارک استرند 

رای اغلب ما مباحث و مفاهیم نظری و ادبی ماهیتی پیچیده و غامض دارند که درک و دریافت‌شان به‌راحتی ممکن نیست. از طرفی ما انسان‌ها دلبسته و دوستدار قصه و روایت هستیم. سخت‌ترین مفاهیم اگر در قالب قصه ریخته شوند، گویا برایمان فهمیدنی‌ترند. شاید به همین دلیل است که مارک استرند هم برای سخن گفتن از شعر روایی، به جای ارائه‌ی تعریفی یک‌جانبه و شخصی از شعر روایی، قالبی ساده و روایی (گرچه کمی نامتعارف) را برگزیده‌ و به تعبیر خودش «روایتی درباره‌ی روایت» آفریده است؛ روایتی در دنیایی سوای این دنیا؛ دنیایی که آدم‌هایش حتی در فروشگاه و خانه و پای تلفن هم درباره‌ی «شعر روایی» حرف می‌زنند.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, زندگی‌نگاره‌ها, مجله‌ی ادبیات مستند, نامه‌نگاری

مارینا تسوتایوا و آنا آخماتووا در آینه‌ی یکدیگر 

شباهت‌های زندگی مارینا تسوتایوا، شاعر و جستارنویس روس که ترجمه‌ی فارسی جستارهایش در کتاب «آخرین اغواگری زمین» منتشر شده‌اند، و آنا آخماتووا، دیگر شاعر مهم و شاخص روسیه‌ی‌ قرن بیستم‌، کم نیستند: هر دو، به سبب وابستگی خانوادگی به طبقه‌ی اشراف، «زیبایی‌شناسیِ بورژوازی» آثارشان و ارتباط همسران‌شان با ضدبلشویک‌ها، مغضوبِ دولت انقلابی شوروی بودند. هر دو شاعر به‌اجبار روسیه را ترک کردند و پس از مهاجرت گرفتار فقر شدند. مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، تسوتایوا و آخماتووا با محافل ادبیِ مشابهی حشر و نشر داشتند و بسیاری از هنرمندان و نویسندگانِ روس و غیرروس در حلقه‌ی دوستانِ هر دو شاعر بودند. حتی هر دو دلباخته‌ی اُسیپ مندلشتام بودند و ظاهراً هر دو با او سر و سرّ داشتند. با وجود این شباهت‌ها، تسوتایوا و آخماتووا هر یک سبک ادبی و صدای یگانه و خاص خود را آفریدند و مسیری متفاوت را در پیش گرفتند. دشواری‌های زمانه باعث شد آن‌ها فقط یک بار با هم دیدار کنند اما نامه‌هایی به یکدیگر نوشتند. آنچه در ادامه می‌خوانید،‌ روایت آخماتوواست از تنها دیدارش با تسوتایوا، و متن دو نامه‌ای که تسوتایوا برای آخماتووا نوشته است.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, خودزندگی‌نامه, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

خودقوم‌نگاری | تلاشی انتقادی برای بازتعریف مناسبات فرهنگی ‏ 

معمولاً کسانی که با مطالعات فرهنگی سروکار دارند، با قوم‌نگاری، به عنوان پروژه‌ای معرفت‌شناختی، و بحث‌های موجود درباره‌ی نقاط قوت و ضعفش آشنا هستند. اما عبارت جدیدترِ خودقوم‌نگاری ماجرای دیگری دارد و معنا و مفهومش شاید آن‌قدرها آشنا نباشد. در اصطلاح خودقوم‌نگاری ــ گردآوری مجموعه‌ای‌ از چند خودزندگی‌نگاره‌ ــ  کلمه‌ی «قوم» یا گروه اجتماعی به جای کلمه‌ی «زندگیِ» خودزندگی‌نامه می‌نشیند. رواج این اصطلاح نتیجه‌ی نقدهای گسترده‌ی دهه‌ی هشتاد میلادی به الگوی مطلع/پژوهشگر در قوم‌نگاری‌هایی بود که روابط نامتقارن استعماری را حفظ و تثبیت می‌کردند. در این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، بیشتر با خودقوم‌نگاری آشنا خواهید شد.

بلاگ, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

حرف کار که می‌شود | در باب اهمیت روایت تجربه و فضای کار 

تا به حال شغل عوض کرده‌اید؟ فضاهای کاری‌تان چقدر با هم تفاوت داشته‌اند؟ تجربه‌ی تغییر فضای کار و تأثیرش بر کاری که می‌کنیم و آدمی که هستیم، برای شما چگونه تجربه‌ای بوده؟

این مطلب بی‌کاغذ اطراف دو بخش اصلی دارد: اولی درباره‌ی ضرورت ثبت و روایت فضای کار، خصوصاً فضای کار معاصر، است و دومی گزیده‌ی قطعه‌‌هایی است که اسلون کراسلی در مقدمه‌ی کتاب «اتاق کار» و در ابتدای هر فصل آن کتاب نوشته. کراسلی در این نوشته‌های کوتاه از زاویه‌های مختلف به موضوع فضای کار نگریسته و تأملات کوتاهش می‌تواند ما را نیز به مشاهده‌ی دقیق‌تر و ثبت فضای کاری‌مان برانگیزد.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, نامه‌نگاری

حتی اگر کسی نامه را نخواند | نامه‌ به ‌‌مثابه‌ی ناداستان‌ خلاق 

چرا خواندن نامه‌‌های دیگران، مخصوصاً نامه‌های نویسندگان، این‌قدر جذاب است؟ به قول یک منتقد، تنها چیزی که از خواندن نامه‌ی یک دوست بهتر است، «خواندن نامه‌ی آدم‌ها به دیگران است»، اما چشم‌چرانی و کنجکاوی فقط بخشی از ماجراست. دلیل مهم‌ترش این است که نامه‌ی خوبْ نوشته‌ی خوبی هم هست و همه‌ی ما نوشته‌های خوب‌ را، چنان‌که سزاوارند، تحسین می‌‌کنیم. باربارا لونزبری در کتاب هنر واقعیت می‌گوید ناداستان خلاق چهار عنصر اساسی دارد: موضوع برگرفته از جهان واقعی، تحقیق جامع، «صحنه»، و (محبوب‌ترین برای من) نگارش درخشان. و اگر خوب نگاه کنید، بهترین نامه‌ها هم همه‌ی این عناصر را در خود دارند. بنابراین می‌شود گفت که نامه، اگر به شکل خاصی نوشته شود، ناداستان خلاق به حساب می‌آید.

بلاگ, گزارش نشست

به احترام زندگی جستجوگرانه | نشست یادبود زنده‌یاد بتول فیروزان 

چهل روز بعد از رفتنِ دوست و همکار عزیزمان، بتول فیروزان (۱۳۶۷-۱۴۰۲)، گفتیم عصرِ روزی اردیبهشتی دو ساعتی به احترام همه‌ی آن‌هایی که مثل بتول جستجوگرند و دغدغه‌ی انصاف و اصالتْ مرام و منش زندگی‌شان است، کنار هم باشیم و از روحیه و منشِ جستجوگری و تأنی و بقیه‌ی خصلت‌های کمیاب‌شده‌ی این روزگار حرف بزنیم. فکر کردیم کنار روح بزرگ بتول فیروزان می‌شود از این حرف بزنیم که چطور می‌‌توانیم جستجوگرانی واقعی باشیم؛ در عین آرامش و تأنی، به ورطه‌ی رخوت و ایستایی و انفعال فرو نیفتیم؛ و به «انسان» امیدوار بمانیم.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, جستار روایی, مجله‌ی ادبیات مستند

خیره به فاجعه | جستاری درباره‌ی پورنوگرافی وحشت 

تی.اس.الیوت جایی می‌نویسد «شعر اهمیتی ندارد.» سه واژه‌ای که در این ترجمه‌ی فارسی کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، قطعه‌ای به شدت سرد و بهت‌آور به وجود آورده‌اند. بیایید به جای واژه‌ی «شعر» بگذاریم «کلمه»، «عکس» یا «فیلم». حالا می‌رسیم به جمله‌ای که فکر می‌کنم نزدیک‌ترین فاصله را با روایت فاجعه و وحشت دارد. همین‌قدر سرد. روایت فاجعه حتی نیازی به واژه‌ها و ترکیب‌های خشن هم ندارد. این هم بازی ادبی است. فاجعه خودش است و ابعاد رنجی که به قربانی تحمیل می‌کند برای ما تصورپذیر نیست. ما فقط تماشاگرانی بهت‌زده‌ایم در فاصله‌ای امن که با وسوسه به تماشای ویرانی می‌نشینیم و با چشم‌هایی خیره به تصویرها در دل‌مان با قربانیان ابراز همدردی می‌کنیم بی‌ آن‌که هیچ سنجه‌ای برای آگاهی به وسعت رنج‌شان داشته باشیم.

بلاگ, جستار روایی, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, دسته‌بندی نشده, نقد کتاب

انجمن جادوگران کروات | مروری بر کتاب «البته که عصبانی هستم» 

تجربه‌ی زیسته‌ی یک نویسنده از تجزیه‌ی وطن؛ این مختصر و مفید آن‌ چیزی است که در کتاب البته که عصبانی هستم با آن مواجه خواهید شد. تجربه‌ی آزارها و اذیت‌ها: از ترک وطن گرفته تا فشارها، تهدیدها و مصاحبه‌های تحقیرآمیز استادان و همکاران سابق و انتشار عمومی آدرس و تلفن خانه‌ی پدری و سیل تماس‌های توهین‌آمیز پس از آن. فائزه خابوری در این مطلب بی‌کاغذ از کتاب البته که عصبانی هستم می‌گوید؛ از نوستالژی برای یوگسلاوی از‌دست‌رفته تا بذله‌گویی دوبراوکا اوگرشیچ درباره‌ی دگرگونی جامعه‌ی پسایوگسلاوی و مسئله‌ی بی‌وطنی.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, جستار روایی

بنویس تا از نفس بیفتی | آنی دیلارد از نوشتن می‌گوید 

حس‌و‌حالِ نوشتن کتاب به حس‌و‌حال کسی می‌ماند که بیخود از عشق و تهور، دور خودش می‌چرخد. شبیه حس‌و‌حال خلبانی بدلکار، حین اجرای حرکات دورانی در آسمان، یا حال کرم کوچکی که در جست‌وجوی مسیرش از ساقه‌ای بالا می‌رود. در بدترین حالت هم، در سطح کلنجار رفتن با جمله‌ها، احساسی است شبیه کشتی گرفتن با خرس. در بهترین حالت، حس‌وحال نوشتنْ موهبتی ا‌ست بی‌منت. ارزانی‌ات می‌گردد، اگر پیگیرش باشی. پی‌اش می‌گردی، آن‌قدری که مچ دستت تیر می‌کشد، کمرت تیر می‌کشد، مغزت سوت می‌کشد و آن‌گاه، فقط آن‌گاه، به تو ارزانی‌اش می‌دارند. از گوشه‌ی چشم، پیش ‌آمدنش را می‌بینی. بسته‌ای است روبان‌پیچ شده، با دو بال سفید. یکراست به سویت پرواز می‌کند. می‌توانی نام خودت را بر آن بخوانی. اگر توپ بیسبال بود، قضیه فرق می‌کرد و باید محکم به آن ضربه می‌زدی تا از زمین بازی به بیرون پرتاب شود. ولی به شکل حرکت آهسته می‌بینی‌اش. در حرکت آهسته، یک فریم از هزار فریم مثلاً، می‌بینی‌اش. به بال ‌زدن آهسته‌ی شاهین می‌ماند.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, خودزندگی‌نامه, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

ورزشکار‌نگاری | خاطره‌پردازی‌های ورزشی و مطالعات فرهنگی 

خاطره‌پردازی‌های ورزشی که گاهی ورزشکارنگاری هم نامیده می‌شوند از آشناترین نمونه‌های خودزندگی‌نگاری و روایتِ خودند اما دلالت‌های فرهنگی و اجتماعیِ عمیق‌شان معمولاً نادیده گرفته می‌شوند. شاید این خودزندگی‌نگاری‌ها برای فرهنگی که شیفته‌ی پسران بد و دختران سرکش است، خوراکی وسوسه‌انگیز و خوشایند باشند اما همه‌ی رمز و رازِ جذابیت‌شان همین نیست. در واقع، در حوزه‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، می‌توان این متون را برای تأمل و تعمق در مفهوم کسی بودن، زندگی روزمره و فانتزی‌های اجتماعی به کار گرفت. این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، تصویری متفاوت از دلالت‌های فرهنگی و اجتماعیِ این نوع خاطره‌پردازی‌ها عرضه می‌کند.

بلاگ, داستان در معماری, روایت و هنر

معماری روایی | از ایتالیای عصر رنسانس تا باغ‌های انگلیسی 

شاید بحث نظری درباره‌ی معماری روایی و پیوند روایت و معماری جدید و نوپا به نظر برسد، اما به‌کارگیری روایت در معماری پدیده‌ای مدرن نیست. بر اساس شواهد، حتی رومیان باستان هم در افزودن روایت به بناهایشان ماهر بودند و نوعی تجلی اسطوره‌شناسانه به آن‌ها عطا می‌کردند. رومیان باستانْ معماری را هم سازمان‌دهنده می‌دانستند و هم رسانه، و در هر دو نقش، آن را به کمال به کار می‌بردند. حتی امروز ویرانه‌های فوروم رم همچون پشته‌ی بلندی از روایت است. 

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, جستار روایی, مجله‌ی ادبیات مستند

به زبان بینابینی | جستاری درباره‌ی زندگی میان دو زبان‏ 

تجربه‌ی زندگی میان دو زبان و نوسان میان دو فرهنگِ متمایز از آن تجربه‌هایی است که تأثیر ماندگاری در شکل‌گیری شخصیت و هویتِ آدم‌ها دارد، و شاید به خاطر همین است که خیلی از آدم‌هایی که چنین تجربه‌ای داشتند درباره‌اش نوشته‌اند. زنده‌یاد بتول فیروزان، همکار عزیز نشر اطراف که به‌تازگی از دستش داده‌ایم، تعدادی از جستارهای نوشته‌شده حول این مضمون را ترجمه کرده که به‌زودی در قالب کتابی منتشر خواهد شد. جستاری که این‌جا می‌خوانید از جستارهایی است که البته به آن کتاب راه نیافته، اما خواندنش برای کسانی که دغدغه‌ی فهم بهتر تجربه‌ی زندگی میان دو زبان را دارند، خالی از لطف نیست.

بلاگ

تقدیم‌نامه: داستانی بزرگ در دل چند کلمه 

تقدیم‌نامه‌های کتاب‌ها، همان جمله‌های کوتاهی که در صفحه‌ی پیش از ورود به متن اصلی کتاب نوشته می‌شوند، گاهی برخلاف کوتاهی‌شان داستان‌های بزرگی را تنها با چند کلمه بیان می‌کنند. البته خیلی وقت‌ها هم نویسنده‌ها بی‌خیال تقدیم‌نامه می‌شوند و یکراست می‌روند سراغ متن اصلی. اما این‌جا صحبت ما بر سر «تقدیم به»هاست: آن کسی یا چیزی که کتاب تقدیمش شده کیست یا چیست؟ چه رابطه‌ای با نویسنده دارد؟ در زمان قدیم، کتاب‌ها معمولاً به کسانی تقدیم می‌شدند که نویسنده توقع داشت از آن‌ها صله و هدیه‌ای بگیرد. امروزه تقدیم‌نامه‌ اغلب خطاب به شخص یا اشخاصی نوشته می‌شود که نقشی مهم در زندگی خصوصی یا کاری نویسنده داشته‌ یا حتی نداشته‌اند؛ مثلاً پیش می‌آید که نویسنده‌ای از تقدیم‌نامه برای گله و شکایت از دیگری بهره ببرد، یا متلک‌ بپراند و شوخی کند.

بلاگ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی

خوب نوشتن از نگاه دیوید فاستر والاس 

اواخر سال 1999، دیوید فاستر والاس شرح‌حالی طولانی و ستایش‌‌آمیز از برایان اِی گارنرِ نویسنده و فرهنگ‌نویس نوشت. به دنبال آن مکاتبه‌‌ای شکل گرفت که سرآغاز دوستی والاس و گارنر شد و الهام‌‌بخش رشته‌گفت‌وگوهایی درباره‌ی نوشتن و زبان که سرانجام در قالب کتاب منتشر شد؛ سندی بی‌‌نظیر از رابطه‌ی این نویسنده‌ی محبوب با زبان و با خودش، و همین‌طور منبعی برای آشنایی با افکارش درباره‌ی نوشتن، ارتقای سطح خود، و این‌که چگونه آن چیزی شویم که هستیم.

بلاگ, درباره‌ی ادبیات کودک و نوجوان

در دفاع از لولوخورخوره‌‌ها | «یاوه‌های گوتیک» در ادبیات کودک 

از بیشتر آدم‌بزرگ‌ها که درباره‌ی ویژگی‌های کتابِ «خوبِ» کودک بپرسی، صفتِ «آموزنده» را هم لابه‌لای حرف‌هاشان می‌شنوی. تقریباً همه متفق‌القول‌اند که کتاب کودک باید آموزنده باشد. آن هم آموزنده‌ی اتوکشیده. با این همه، بعضی از خواندنی‌ترین و ماندگارترین کتاب‌های کودک (مثلاً قصه‌های رولد دال یا شعرهای شل سیلورستاین) اصلاً چنین ویژگی‌ای ندارند و اتفاقاً پُرند از اتفاق‌های گوتیک و ترسناک و حرف‌های ظاهراً بی‌سروته. و از قضا، انگار درست همین ویژگی‌ها هستند که چنین کتاب‌هایی را گیرا و ماندگار می‌کنند؛ کتاب‌هایی که شاید در تعریف سفت‌وسختِ ما از کتاب‌های «آموزنده» نگنجند، اما درس‌های واقعاً ارزشمندی در خود دارند. درس‌هایی برای زیستن در جهانی گوتیک و پُر از یاوه. 

بلاگ, زندگی‌نگاره‌ها, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

می‌خواستم نویسنده بشوم، نه خلافکار | برشی از کتاب «حفره» 

اگر عکس‌ها و مصاحبه‌های جک گانتوس را ببینید شاید باورتان نشود این نویسنده‌ی کتاب‌های کودک و نوجوان همان کسی است که نوجوانی‌اش را با قاچاقچی‌های مواد مخدر سر کرده و به زندان هم افتاده. گانتوس در کتاب حفره که در ژانر مموآر یا خاطره‌پردازی نوشته شده، تعریف می‌کند که از بچگی می‌خواسته نویسنده شود اما هیچ‌وقت کاری جز رؤیاپردازی برای رسیدن به این هدف نکرده بوده. تا این‌که بالاخره، به خاطر خلافکاری‌هایش به زندان می‌افتد و آن‌جا یاد می‌گیرد به کمکِ نوشتن از سخت‌ترین لحظه‌های زندگی‌اش عبور کند و به رؤیایش برسد. گانتوس در کتاب حفره به ما نشان می‌دهد که در نوجوانی چه سرگشته بوده و وقتی کارش به زندان کشیده، چگونه راهی پیدا کرده تا سلول زندان مدفن ایده‌های داستانی و علاقه‌اش به ادبیات نباشد. 

بلاگ, جستار ‌های زندگی روزمره, روایت آدم‌ها و حرفه‌شان, زندگی‌نگاره‌ها

من و آن دمپایی‌های قرمز | روایتی از تسهیلگری‏ 

تصویری که خیلی‌ها از تسهیلگر و تسهیلگری در ذهن دارند به جادوگری با چوب جادویی شبیه است؛ چوبی جادویی که کافی است وردی بخوانی و در هوا بچرخانی‌اش تا همه‌ی مشکلات حل شوند. اما آن‌هایی که تجربه‌ی عملی تسهیلگری دارند، می‌دانند که واقعیت چیز دیگری است. این مطلب بی‌کاغذ اطراف روایتی است از اولین مواجهه‌ی نویسنده با واقعیتِ تسهیلگری در جامعه‌ی محلی. 

بلاگ, درباره‌ی ادبیات کودک و نوجوان, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

درخت یاسمن حیاط زندان | سونیا نمر، زندگی و قصه‌هایش 

سونیا نمر، نویسنده‌‌ی فلسطینی کتاب سفر به سرزمین‌های غریب، در سال ۱۹۵۵ متولد شد و کودکی‌اش ‌را در شهر جنین گذراند و بعدها برای تحصیل در رشته‌ی تاریخ شفاهی به انگلستان رفت. تجربه‌های متفاوت سونیا نمر درباره‌ی زندگی در فلسطین، مهاجرت، زندانی شدن به جرم فعالیت سیاسی و همچنین مصاحبه‌های بسیارش با مردم کوچه ‌و بازار در پژوهش‌های دانشگاهی‌اش از او نویسنده‌ای متفاوت ساخته است. سونیا نمر در دوران دشوار زندانی بودنش چند کتاب برای کودکان و نوجوانان نوشته و در این کتاب‌ها، با خلق فانتزی‌های شرقی برآمده از قصه‌های شفاهی، امضای شخصی خود را ساخته است. سونیا نمر این روزها استاد مطالعات فرهنگی، فلسفه و تاریخ دانشگاه بیرزیت فلسطین است و سعی می‌کند حتی در کلاس‌های دانشگاه هم به رسم قصه‌گویی و آن لذت قدیمی و سرگرم‌کننده‌ گفتن و شنیدن پایبند باشد.

بلاگ, جستار فلسفی

شاعر در دوره‌ی نثر | جستاری از اریش هلر 

هگل در درس‌گفتارهایی در باب زیبایی‌شناسی درباره‌ی شعر و نثر روشن می‌کند که شعر و نثر فقط دو شیوه‌ برای نوشتن نیستند بلکه دو نحوه‌ی تفکرند؛ جهان‌های فهمی با ساکنان متفاوت. جهان شاعرانه با اسطوره‌ها و موجودات ساحت تخیل سروکار دارد، حال آن‌که موجودات جهان نثر، انتزاعات و استدلال‌ها هستند. هگل عصر باستان را دوره‌ی شعر می‌دانست؛ دوره‌ای که در آن «شعر صرفاً نوشته نمی‌شد بلکه به‌ عبارتی زیسته می‌شد.» در مقابل، به باور هگل، دوره‌ی مدرن دوره‌ی نثر است، «دوره‌ای که در آن نثر به شیوه‌ی غالب ادراک مبدل شده است. فهمْ فهمِ منثور است. علم ما هم البته به نثر نوشته می‌شود و این صرفاً بر شیوه‌ای برای نوشتن دلالت نمی‌کند بلکه بر سبکی از فهم و دریافت هم دلالت دارد. نثر همان روان‌شناسیِ ما، اقتصاد ما، جامعه‌شناسی ما (و همه کوشش‌های هوشمندانه‌ی ما برای فهم طبیعت جهان) است.» از آن‌جا که جهان نثر ساکنان جهان شاعرانه را تاب نمی‌آورد، در دوره‌ی نثر «شعر همه‌جا خود را درگیر مشکلات عدیده‌ می‌یابد.» و به قول هولدرلینِ شاعر، دوست و هم‌دانشگاهی هگل،«در چنین زمانه‌ی عسرت و تنگی، به چه کار آیند شاعران؟». اریش هلر، منتقد سرشناس آلمانی‌الاصل، در جستار «شاعر در دوره‌ی نثر» با همین پرسش سروکار دارد.

بلاگ, خودزندگی‌نامه, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, زندگی‌نگاره, مدرسه‌ی روایت

خاطره، بدن و روایت خود ‏ 

وقتی از خودزندگی‌نگاری و روایت خود حرف می‌زنیم، گاهی از یاد می‌بریم که این «خود» بدن مادی هم دارد؛ بدنی که کانونِ فیزیکیِ تجربه‌ی انسانی است و بخواهیم یا نخواهیم، نمی‌شود نادیده‌اش گرفت. اما این را هم نمی‌شود نادیده گرفت که گفتمان‌های فرهنگی‌ و اجتماعی (و گاهی حتی سیاسی) تعیین می‌کنند در مطالعات فرهنگی، کدام جنبه‌های بدن معنادار ‌شوند و در معرض دید دیگران‌ قرار ‌بگیرند و به چشم بیایند و در مقابل، درباره‌ی کدام جنبه‌ها حرف نزنیم. بنابراین شاید بشود گفت علاوه بر کالبد مادی و خیالی، بدنی اجتماعی و سیاسی هم وجود دارد: مجموعه‌ا‌ی‌ از گرایش‌ها و گفتمان‌های فرهنگی که معانی عام و همگانی بدن را در گذر زمان تثبیت کرده‌اند و بر این اساس، نوع خاصی از مناسباتِ قدرت را پدید آورده‌اند. با این تفاصیل، نوشتن/ننوشتن از بدن همیشه معانی و دلالت‌هایی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، فراتر از آنچه در نگاه اول به نظر می‌رسد، دارد. این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، دریچه‌ای به مباحث مربوط به روایت بدن می‌گشاید.

بلاگ, جستار روایی, مجله‌ی ادبیات مستند, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

خستگی از همدلی | وقتی به فاجعه بی‌اعتنا می‌شویم 

این روزها از در و دیوار خبرِ بد می‌بارد. کافی است تلویزیون را روشن کنی یا به شبکه‌های اجتماعی سر بزنی و کوهی از خبرِ بد آوار شود روی سرت. اما آدمی‌زاد چقدر تحمل دارد؟ چقدر می‌تواند ببیند و بشنود و همدل باشد و از پا نیفتد؟ و اصلاً آیا همدلی مزیتی هم دارد یا نه؟ الیزا گبرت، جستارنویس آمریکایی، در برش‌هایی از جستار «خیلی خسته‌ام» در کتاب «به خاطره اعتمادی نیست»، با همین سؤال‌ها سروکار دارد.

بلاگ, جستار کوتاه, روایت و هنر, مجله‌ی ادبیات مستند

روایت و نقاشی | نگاه روایی مارک استرند به نقاشی‌های ادوارد هاپر 

بیشتر ما، البته اگر اهل ادبیات باشیم، مارک استرند را با شعرها و جستارهایش می‌شناسیم. اما مارک استرند نقاش هم بود و به همین دلیل، درباره‌ی نقاشی‌ها هم بسیار می‌نوشت و به این ترتیب، میان کلمه‌ها و رنگ‌ها و شکل‌ها پل می‌زد. علاقه‌ی ویژه‌ی استرند به آثار ادوارد هاپر، نقاش مشهور آمریکایی، او را به نوشتن مجموعه‌ای از جستارهای کمابیش کوتاه درباره‌ی این نقاشی‌ها واداشت که سال 1994 در قالب کتابی با عنوان هاپر منتشر شدند. استرند در این جستارها نقاشی‌های هاپر را با نگاهی روایی می‌کاود و کمک‌مان می‌کند آن‌ها را با نگاهی تازه ببینیم. این مطلب بی‌کاغذ اطراف ترجمه‌ی پیش‌گفتار و سه جستارِ کوتاه این کتاب درباره‌ی سه نقاشی مشهور ادوارد هاپر شب‌زنده‌داران، سپیده‌دم در پنسیلوانیا و ساعت هفت صبح، است.

بلاگ, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها

مادر فرشته‌های برفی | روایتِ ناباروری 

برای خیلی از زوج‌ها، بچه‌دار شدن اصلاً ماجرای پیچیده‌ای نیست. چیزی است که مثل همه‌ی چیزهای عادی دیگرِ زندگی خودش اتفاق می‌افتد. اما زوج‌هایی هم هستند که برای مادر یا پدر شدن هفت خوانِ رستم را می‌گذرانند و لحظه‌هایی را تجربه می‌کنند که در تصور آدم‌های دیگر هم نمی‌گنجد. لحظه‌های نوسان میان امید و ناامیدی، انتظار کشیدن برای نتیجه‌ی این آزمایش و آن روش درمانی، و البته حرف‌های اطرافیانی که گاه ناخواسته زخم می‌زنند. این مطلب بی‌کاغذ اطراف روایتی است از زنی که برای چشیدن مزه‌ی مادری، راه دشوار و درازی را طی کرده است.

بلاگ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, نقد کتاب

وقتی از یک کمتری | مروری بر کتاب «اگر حافظه یاری کند»‏ 

ما با ادبیات روسیه و نویسندگان نامدارش کمابیش آشناییم، اما همواره با برگزیده‌ها و بهترین‌های این ادبیات سروکار داشته‌ایم و چون از چنین دریچه‌ای به ادبیات این سرزمین نگریسته‌ایم، شاید تصویر دقیقی از آن نداشته باشیم. برودسکی در «اگر حافظه یاری کند» روزنی پیش چشم ما باز می‌کند برای بهتر نگریستن به وضعیت ادبیات و فرهنگ روسیه. او با نگاه منتقدانه‌اش آن چیزهایی را پیشِ چشم‌مان می‌گذارد که کمتر درباره‌شان شنیده‌ایم. برودسکی عوامل مختلف زوال زبان و ادبیات و جامعه را بررسی می‌کند و به ما می‌آموزد تنها با داشتن نگاهی منتقدانه و بی‌پروا و همه‌جانبه می‌توان کاستی‌ها را کشف کرد.

بلاگ, مرور کتاب

از شنبه‌ها متنفرم | یادداشت کارمندی دون‌پایه بر خاطرات کپی‌رایتری دون‌پایه 

داستان‌های کسب‌وکار معمولاً شیرین‌اند و پایان خوشی دارند. همیشه این داستان‌ها را با حسرتی امیدوارانه دنبال می‌کنیم که شاید روزی داستان زندگی و کار ما را هم در لینکدین و تدکس‌ها غِرغِره کنند و عکس‌مان را، با لباسی ساده و تکراری، روی جلد مجله‌ها و کاور پست‌های اینستاگرام بگذارند. اما کسی قصه‌ی آدم‌های شکست‌خورده را نمی‌گوید. این آدم‌ها جوری در تاریخ حل می‌شوند که انگار هرگز روی زمین نبوده‌اند. هیچ‌کس از ملال درازکشیده روی میز کارمندی که از ساعت ده صبح خمیازه می‌‌کشد و غُر می‌زند، چیزی نمی‌گوید. مصائب کارمندی مثل جزوه‌ای پنهانی، از زیر صندلی گَردان کارمندی که اهرم بلندی/کوتاهی‌اش همیشه خراب است، به دست کارمندان تازه‌نفس می‌رسد و همان‌جا حبس می‌شود. چطور بشود تا کارمند شجاعی پیدا شود و جرأت بلند حرف ‌زدن پیدا کند و شکوایه‌هایش را جار بزند، بدون ترس از این‌که بی‌کلاس و ضعیف جلوه کند یا بالادستی‌ها و افراد شیک‌پوش و موفق متهمش کنند که خودت عُرضه نداشتی.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, داستان در کسب‌وکار, قصه در مدیریت سازمان, قصه در منابع انسانی, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

قصه‌ی آینده‌ی سازمان | جهان‌های داستانی باز و بسته‏ 

هر سازمانی برای آینده‌اش قصه‌ای در ذهن دارد، چه به قصه‌اش آگاه باشد، چه نباشد. یکی از پرسش‌های کلیدی این است که آیا سازمان، ‌دست‌کم تا اندازه‌ای، در این قصه‌ی آینده دخیل است یا دستِ سرنوشت است که این قصه را می‌نویسد؟ پرسش مهم دوم درباره‌ی ماهیت قصه‌ی آینده است: قصه‌ی سازمان، از نظر موقعیت، باز است یا بسته؟ موقعیت‌های داستانی بسته کارکنان را با ترس به حرکت وامی‌دارند و گزینه‌های چندانی پیش رویشان نمی‌گذارند، در حالی ‌که قصه‌های باز برای برانگیختن کارکنان به وظایف سازمانی معنایی عمیق‌تر می‌دهند و امکان انتخاب‌های متعدد را برایشان فراهم می‌کنند. این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که از کتاب روزی روزگاری سازمانی برگرفته شده است، انواع مختلف پیرنگ‌های قصه‌ی آینده را معرفی می‌کند و شرح می‌دهد که استفاده از هر نوع پیرنگ، چه تأثیری بر فرهنگ و هویت سازمانی می‌گذارد.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, داستان در بازی های دیجیتالی, روایت آدم‌ها و بازی‌هایشان

آن‌ها به نهنگ‌ها شلیک می‌کنند، مگر نه؟ | درباره‌ی جهان بازی‌های ویدئویی 

بازی‌های ویدئویی، در بهترین حالت‌، جهان‌هایی خیالی پیشِ روی ما می‌گذارند که تجربه‌ی زندگی در آن‌ها تجربه‌ای یگانه است. آن‌ها ژانرهای مختلف را از ادبیات، سینما، موسیقی، معماری و دنیای مُد می‌گیرند و ترکیب می‌کنند تا قصه‌ای روایت کنند که بیشترین درگیری حسی را با مخاطب ایجاد کند. مخاطب، از جایی به بعد، به خودِ شخصیتِ اصلی تبدیل می‌شود. جهان واقعی و جهان مَجازی در هم ادغام می‌شوند و این آغاز ماجرایی تازه است. متنی که می‌خوانید جست‌وجویی است برای سر در آوردن از یکی از همین تجربه‌ها در بازی «دیس‌آنرد» یا «سرافکنده».

بلاگ, روایت مصور

قصه‌ی مصور فوتبال | از دست خدا تا جعبه‌های خالی پیتزا 

احتمال این‌که شما فوتبالیست حرفه‌ای باشید خیلی کم است. البته اشکالی هم ندارد، فقط تعداد کمی از ما این‌کاره هستند. احتمالاً قراردادِ پر و پیمان و صفحه‌ی اینستاگرام با فالوئرهای میلیونی هم ندارید. در عوض، لازم نیست هر روز، ژل پروتئین ببلعید یا با همکاران‌تان تمرین کنید تا هنگام موفقیت‌های کوچک به شکل خاصی با هم دست بدهید. اما اگر آرزو دارید فوق‌ستاره‌ی فوتبال شوید یا در آینده استعداد فوتبالی فرزندتان خرج زندگی‌تان را تأمین کند، خوب است بدانید تاریخِ فوتبال درباره‌ی آرزوهایی مثل داشتن ماشین‌های گران‌قیمت و مسخره یا بازنشستگی پیش از پنجاه‌سالگی، درس‌های خوبی دارد. تاریخ فوتبال پر از غول‌ها و اسطوره‌هایی است که بخشی از فرهنگ فوتبال و خاطره‌ی جمعی ما شده‌اند و کتاب روایت مصور داستان فوتبالیست‌های نشر اطراف، که این‌جا برش‌هایی از آن را می‌خوانید، هم سراغ همین غول‌ها و اسطوره‌ها رفته است. دیوید اسکوایرز در این کتاب، در کنار اتفاقات فوتبالی، به حاشیه‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی این ورزش پرطرفدار هم پرداخته و همین ویژگیْ حاصل کارش را برای هر مخاطبی ــ چه فوتبالی و چه غیرفوتبالی ــ خواندنی می‌کند.