خودروایتگری زنانه ــ یا عام‌تر از آن، روایتگری زنانه ــ پدیده‌ی نوپا و کم‌سابقه‌ای نیست. با این‌که در طول تاریخ، مردها عموماً فرصت و مجال بیشتری برای گفتن قصه‌هایشان داشته‌اند، زنان هم همیشه راهی به روایت‌های خودزندگی‌نامه‌ای باز کرده‌اند؛ خودنگاری‌هایی که کانون توجه‌شان «خود بودن» یا «کسی بودن» است. خودروایتگری‌ زنانه حول محور «خود زنانه» می‌گردد و سوژه‌های خودزندگی‌نامه‌ای در هر دوره، به فراخورِ اوضاع و احوال خود و روزگارشان، از ژانرهای مختلف خودروایتگری و خودنگاری برای صورت‌بندی و بازنماییِ این خود بهره گرفته‌اند این مطلب بی‌کاغذ اطرافْ شرحی مختصر از تاریخچه‌ی خودروایتگری زنان در جهان غرب، از آغاز تا قرن نوزدهم، است.


روایتگری زنانه در عصر پیشامدرن

بر اساس مباحث متأخر پژوهشگران فمینیست، میان آن نمونه‌های روایتگری و خودروایتگری که از یونان باستان به دست ما رسیده، در اشعار غنایی سافوی لِسبوسی آشکارا صدای زنی شنیده می‌شود که احساسات و امیال خود و الگوهای جسمانی عشق را جسورانه کشف می‌کند و روایتش اغلب با ذکاوتی خودتمسخرگر همراه است.

در قرون وسطی و تا حدود هزار سال پس از آگوستین که اعترافاتِ او اولین روایت خودزندگی‌نامه‌ای جهان غرب در قالب کتاب است، بیشتر نوشته‌های خودزندگی‌نامه‌ای غربی را زنان و مردان مذهبی می‌‌نوشتند چون این کار را نوعی ازخودگذشتگی و ایثار برای سربلندی در آزمون الهی و خدمت به خداوند فرض می‌کردند. آن‌ها در روایت‌هایشان در پی نشانه‌هایی از جمال خداوند در زندگی مسیح و مسیحیان بودند و می‌کوشیدند رد گناه را با از بین بردن نفْسِ گردنکش بزدایند. شهادت‌نامه‌های قرون‌وسطایی نمونه‌هایی فراوان دارند، مثل اعترافات بانو جولیانِ نورویچی، تأملات عارفانی مانند هیلدِگاردِ بینگِنی و هادِوِخِ آلمانی و نوشته‌های اَنجلای فولینیوییِ ایتالیایی. به گفته‌ی لوری فینک، عارفان زن با روایت رؤیاها و شهود‌هایشان می‌کوشیدند ارتباط خود با امر بازنمایی‌نشدنی را بازنمایی کنند و با این کار «نشان می‌دادند استحقاق شکل‌دهی به معنا و فرم تجربه‌هایشان را دارند»، گرچه اصلاً «ادعا نمی‌کردند با صدای خود و از خود سخن می‌گویند».

شکل‌گیری مکنوناتی که متعلق به معنویات مسیحی نبودند و بروز ظواهری که نشانی از تأیید پروردگار نداشتند (در نتیجه‌ی تغییرات اوایل دوران مدرن در قرن‌های پانزدهم و شانزدهم) چشم‌انداز نویی مقابل مردم گشود که آن‌ها را با چالش مواجه می‌کرد. همین موجب شد تصورِ خودِ سکولارِ در معرض دید دیگران و نوشتن از آن به نیازی با فوریت روز‌افزون تبدیل شود. تِرِسای آویلایی در چهارچوبِ سنت خودزندگی‌نامه‌ها‌ی معنوی، برای بررسی تصورات و افکارش و معرفی خود به کسانی که نزدشان اعتراف می‌کرد از این فرم بهره می‌برد. او در این فرایند، شبکه‌ای استعاری و برگرفته از تجربیات روزمره‌ی خانگی را در متن می‌گنجاند که با گفتمان معنویت تعالی‌گرا مغایرت دارد. تِرِسا با این روش، سوژه‌ا‌ی شخصی و مادی می‌آفریند و مکنونات سوژه را بدن‌مند می‌کند. او با تفویض جایگاه سوژه به خود، ساکت کردنِ زنان مذهبی توسط اعتراف‌شنوها را زیر سؤال می‌برد و درباره‌ی شیوه‌ی خاصی از خودپرسشگری توضیح می‌دهد که خوشایندِ آن دسته از زنان عارفی است که در حوزه‌های قدرت دنیوی جایگاهی دارند. همچنین مادام گی‌یُن که گرفتار رابطه‌ی زناشوییِ ظالمانه‌ای است، در روایتش به نوع خاصی از عرفان روی می‌آورد که با توصیفی اغراق‌آمیز از زنانگی نمونه و والا به مخاطب وعده‌ی توانمندی می‌دهد. بدین‌ ترتیب، برخی از زنان نویسنده در قلمروی همان کلیسایی که آموزش رسمی آنان را ممنوع کرده بود، با بررسی و کشف تجربه‌ها‌ی خصوصی‌شان به روش‌های متفاوت خودشناسی دست یافتند. در این موارد، کاربست‌های خودزندگی‌نامه‌ای به فرمی متفاوت برای تعلیم‌ و تربیت تبدیل شده‌اند.

نویسندگان زن متون خودروایتگرِ قرن هفدهم به دلایل گوناگون، سرمشق‌های زیادی نداشتند چون بسیاری از روایت‌های نوشته‌شده در این دوره چند‌صد سال بعد منتشر می‌شدند. با این حال، دو سنت کلی وجود داشت: سنت روایت نوکیشیِ مذهبی که پیش‌تر به آن اشاره کردیم، و سنت قصه‌گویی سکولار درباره‌ی دستاوردهای راوی که پیشینه‌اش به متون کلاسیک باستانی می‌رسد. در آن دوره، بعضی از زنان باسواد و درس‌خوانده‌ی طبقه‌ی اشراف، مثل لوسی هاچینسون و بانو اَن فَنشو، با وجود محدودیت‌های کلی برای نوشتنِ زنان، وقایع‌نگار اقدامات و موفقیت‌های شوهران‌شان شدند و راهی برای نوشتن یافتند. اما زنانی دیگر هم، گرچه با اکراه و تردید، صدای خود را به گوش خوانندگان رساندند. مثلاً بانو اَن هاکِت روایتی از زندگی خود را ضمیمه‌ی زندگی‌نامه‌ای کرد که برای همسرش نوشته بود. مارگرِت کَوِندیش هم روایتی شخصی نوشت که از اولین آثار خودروایتگر سکولار به شمار می‌آید. البته او پیش از نوشتن روایتش، زندگی‌نامه‌ی شوهرش را از سر وظیفه‌شناسی به رشته‌ی تحریر درآورده بود. کَوِندیش در کتابش از تمایلات ضدونقیض خود به کسب شهرت اجتماعی و زنانگی شایسته گفته است. او، در تلاش برای دستیابی به هویت خودزندگی‌نامه‌ا‌ی معنادار، از دو نوع خودبازنماییِ رقیب استفاده می‌کند: قصه‌ی خودکم‌بینی و افتادگیِ زنانه، و قصه‌ی عرض‌اندام و اِبراز وجود مردانه.

روایتگری زنانه و خودروایتگری‌ بورژوایی

کم‌کم سوژه‌های بورژوا پا به جاده گذاشتند و در قالب گشت‌وگذارهای معروف به «سیاحت بزرگ» به سرتاسر اروپا سفر کردند. ا‌ین سوژه‌ها روایت سفرهایشان را در قالب سیاحت‌نامه‌های علمی ‌روی کاغذ آوردند. این امر مجالی فراهم آورد تا زنان هم پا به سفر بگذارند و خود را با سیاحت‌نامه‌نویسی روایت کنند. اما دست‌کم یکی از این مسافران متوجه شد آنچه سیاحت بزرگ به او آموخته، پذیرش دوباره‌ی مسئولیت‌‌های خانوادگی را برایش ناممکن کرده است. این شخص مِری وورتلی مونتِگیو بود که با همسرش، سفیر انگلستان در امپراتوری عثمانی، سفر می‌کرد. او نامه‌هایی به دوستان و خانواده‌اش در انگلستان نوشت و با دقت فراوان از آن‌ها رونوشت تهیه کرد. در این «نامه‌های سفارت» که پس از مرگ نویسنده منتشر شدند،‌ مونتِگیو، با نگاه خودزندگی‌نامه‌ایِ یک مشاهده‌گر، روایت تجدیدنظرطلب[1] و قوم‌نگارانه‌‌‌ی پرجزئیاتی از زندگی زنانِ حرم‌سرای عثمانی ارائه می‌دهد. او این زنان را با زنان انگلستان مقایسه می‌کند و آن‌ها را، در تصویر جدیدی که از زنان حرم‌سرا می‌سازد، به نشانه‌‌ای برای «آزادی و رهایی» تبدیل‌ می‌کند.

در فرانسه، همزمان با پیدایش فرم نامه‌‌نگاری، نوع دیگری از ارائه‌ی خودزندگی‌نامه‌ای هم متداول شد. بسیاری از نامه‌های معروف مادام دو سِوینی خطاب به دخترش نوشته شده‌اند که مایل به صحبت با مادرش نبود. قرن‌ها پیش از آن اَبِلار و اِلوئیز هم از ژانر نامه‌نگاری برای بازنمایی خود در نقش عشاقی دل‌خسته و صادق بهره برده بودند و حالا نویسندگانی مثل سِوینی جنبه‌ی خودافشاگری این ژانر را پررنگ‌تر می‌کردند. سِوینی در مکالمه‌ی نامه‌نگارانه‌ی درخشانی با دخترش، خود را در جایگاه زنی اهل قلم قرار می‌دهد و مثل مونتنی با استفاده از قالب جستار، درباره‌ی عملِ نامه‌نگاری اظهارنظر می‌کند. او با نامه نوشتن به دخترش، فرصتی به دست می‌آورد که گفت‌وگویی را در غیاب دختر شکل بدهد و دست‌کم هویت «مادرِ» دخترش را برای خود حفظ کند. نوشته‌های سِوینی در کنار بعضی از رمان‌های معاصرش سوژه‌ی مادری بورژوا و در حال تکوینی را نشان می‌دهند که مشخصه‌اش فرزندپروری و علاقه‌ی فراوان به رابطه‌ی مادر و فرزندی است.

رشد انفجاری روایت‌های زندگی

قرن هجدهم دوره‌ی ظهور و رشد انفجاری انواع متعدد روایت زندگی بود. با رواج سواد خواندن و نوشتن، افزایش رسانه‌های چاپی، و گردش بیشتر متون، کالاها و مردم بین اروپا و مستعمرات آمریکایی و داخل این سرزمین‌ها، جمعیت کتابخوان جدیدی ظهور کرد. در واقع، نوعی دموکراسی در نهاد خودزندگی‌نگاری پدید آمد. مردم بیشتری (بازرگانان، بزهکاران، زنان طبقه‌ی متوسط و بردگان آزادشده) از ژانر خودروایتگری برای شناخت خود و تعیین جایگاه اجتماعی خود در جهان استفاده کردند.

در انگلستان، آن گروه از زنان طبقه‌ی متوسط که سواد کافی داشتند از فرم‌های خاطرات روزنوشت‌ (هِستِر ترِیل، فَنی بِرنی) و نامه‌ (مِری دیلِینی، الیزابت کارتر) استفاده می‌کردند؛ فرم‌هایی حاشیه‌ای که ظاهراً مختص سوژه‌های حاشیه‌ای بودند. اما مدتی است که این فرم‌ها را اسناد دقیق زندگیِ روزمره می‌دانند و برایشان ارزش و اعتبار قائل‌اند. این زنان درباره‌ی خود با لحن و حالتی «غیرزنانه، سربسته و خودکم‌پندار» و در قالبی که به‌ظاهر «فضایی آزاد برای بیان مکنونات سوژه و فراتر از محدودیت‌های سلسله‌مراتبیِ جنسیت‌محور بود» می‌نوشتند اما نوشته‌هایشان درباره‌ی خودِ روزمره‌شان همان ایدئولوژی‌های جنسیتی‌شده‌‌ای را که در برابرشان می‌خروشیدند و حکم می‌دادند، بازتولید می‌کرد. زنان دیگری مثل شارلوت چارک و لاتیشا پیلکینگتون هم بودند که زندگی‌های علنی‌تری داشتند و به قیمت از دست دادن جایگاه اجتماعی‌شان، «خاطره‌پردازی‌های ننگ‌آمیز»ی می‌نوشتند که در آن‌ها امیال جنسی زنی «لجام‌گسیخته» و «گریخته» از قید نظارت و کنترل خانواده‌ای بورژوا ترسیم و تبیین شده بود.

راویان رمانتیک

در قرن نوزدهم، با از بین رفتن تدریجی طبقات اشرافی، نویسندگانْ حامیان مالی خود را از دست دادند و بیشتر به فروش آثارشان متکی شدند. کم‌کم راویان جدید رمانتیکی به وجود آمدند که در جست‌وجوی خودِ آرمانی و متعالی‌شان بودند و آرزو داشتند با طبیعت، عشق یا خرد ناب در هم‌آمیزند. این سوژه‌های جدید دو امتیاز داشتند که آشکارا مختص سفیدپوستان و مردان بود: پرسه‌زنی و رهایی از قید و بندِ کار. خودروایتگری زنانه در این روزگار مسیری متفاوت را دنبال کرد. کتاب دوروثی ووردزورث، بعضی از روایت‌های معنوی مثل روایت «سه خواهر معنویِ» آفریقایی‌آمریکایی (جیرینا لی، زِلفا اِلا و جولیا فوت)، و نامه‌ها و قطعه‌های خودزندگی‌نامه‌ایِ بعضی از نویسندگان آلمانی مثل راهِل فارنهاگن و کارولین فُن گوندِروده از مشغولیت‌های روزمره‌ی متفاوتی می‌گویند. اورا دیدوا دوپان، با نام مستعار ژرژ ساند، در میانه‌ی قرن نوزدهم و برای کسب درآمد، یک روایت زندگی را به شکل پاورقی در روزنامه‌‌ای پاریسی منتشر کرد (1854-1855). متن خودمانیِ ساند از ساختار احساساتیِ رمان‌های عامه‌پسند استفاده کرد و با تقلیدی تمسخر‌آمیز از فراخوان نوشتن در اعترافات آگوستین، توانست زندگی‌نامه‌ی والدین راوی، نامه‌ها، خطابه‌ها و قصه‌های عشاق و سرگذشت دوستانش را به قصه‌ی سال‌های نخست زندگی و کشف صدای درونی خودش اضافه کند. در نیمه‌ی دومِ قرن نوزدهم، بعضی از زنان اروپایی و آمریکایی مثل هَریِت مارتینو، فرَنسیس ترالاپ، مارگارت فولر، نانسی پرینس و ایزابلا بِرد به جاده‌ها و دریاها زدند و قصه‌‌ی ماجراجویی‌هایشان، گزارشِ‌ دانشی که کسب کرده بودند و/یا داستانی از «متمدن کردنِ» سوژه‌های استعمارشده را با خود به خانه آوردند. این روایت‌ها، به‌رغم محدودیت‌های بورژوازی حاکم که سفر را فعالیتی مردانه می‌دانست، کنش‌های گوناگون عاملیت زنانه را پیش چشم خواننده می‌گذاشتند.

اما تأثیرگذارترین ژانر قرن نوزدهم، رمان تکوین شخصیت یا رمان تحول بود. آثار این ژانر با روایتِ تجربه‌ی کارآموزی راوی، تعلیم ‌و تربیتش در مسیر «زندگی»، پشت‌ پا زدنش به همه‌چیز و نهایتاً ادغام شخصیت او در جامعه‌ی بورژوا و همرنگ شدنش با جماعت، فرایند شکل‌گیری شخصیت اجتماعی‌اش را به تصویر می‌کشند. رمان تکوین شخصیت روایت می‌کند که یک زندگی نوپا چگونه در دل شبکه‌ای اجتماعی و بزرگ‌تر از خانواده یا جامعه‌ی هم‌کیشان شکل می‌گیرد و رنگ‌وبوی جنسیتی، نژادی و طبقاتی می‌یابد. اما پژوهشگران فمینیست می‌گویند برا‌ی زنان ــ که در طول تاریخ به ‌جای انتخابگر، انتخاب‌شده بوده‌اند (یا نبوده‌اند)، نقش پررنگی در زندگی اجتماعی نداشته‌اند و از مشارکت پا پس کشیده‌اند، و بیشتر با محدودیت‌ها مواجه شده‌اند تا با فرصت‌ها و امکانات ــ هنجارهای جنسیتی با آنچه در رمان تکوین شخصیت آن دوره می‌بینیم، فرق می‌کند. در نتیجه، مدل رمان تکوین شخصیت برای خودروایتگرانِ زن وارونه شد. در بعضی آثار اواخر قرن نوزدهم، مثل خاطرات روزنوشت آلیس جیمز، ساختار وارونه‌ی انتظاراتِ برآورده‌نشده‌ به دلیل موانع جنسیتی به طور ضمنی وجود دارد.

ساختار رمان تکوین شخصیت در بسیاری از روایت‌های بردگی قرن نوزدهم هم مشاهده می‌شود. بردگان سابق با گفتن یا نوشتن روایت‌های دوران بردگی، خودآموزی و ماجراهای ورودشان به جامعه‌ی آزاد شهروندان آمریکایی، ابزار بلاغی قدرتمندی برای مقابله با نهادهای برده‌داری سرکوبگر یافتند. کتاب‌های فردریک داگلاس و هریِت جیکوبز تا کنون بیش از بقیه‌ی روایت‌ها خوانده شده‌اند. کتاب جیکوبز  نمونه‌ای از خودروایتگری زنانه از زنان برده و رنج‌ها و محنت‌های آنان است. کتاب داگلاس که اولین نسخه از سه نسخه‌ی متفاوت و البته متناقض ماجراهای بردگی، فرار و آزادی اوست، قصه‌ی رهایی‌اش از بردگی فکریِ تحمیلی را نیز می‌گوید؛ رهایی‌ای که سواد خواندن و نوشتن و گروه‌سازی هم به ‌اندازه‌ی نپذیرفتنِ جایگاه برده و مقاومت در برابرش در آن سهیم بودند. داگلاس در مقام سوژه‌ای آزاد می‌نویسد؛ «مردی آزاد از سرزمینی آزاد» که می‌خواهد ریاکاری برده‌داران مسیحی را نشان دهد. چون روایت داگلاس برای جنبش لغو برده‌داری پیش از جنگ‌ داخلی اهمیت داشت، آن را ستودند و در برنامه‌ی درسی مدارس گنجاندند. اما ماجرای کتاب جیکوبز فرق داشت. مدت‌ها می‌پنداشتند که لیدیا ماریا چایلد، یکی از سفید‌پوستان حامی الغای برده‌داری، قصه‌ی زنی با نام مستعار لیندا برنت را در این کتاب نوشته است. در سه دهه‌ی گذشته جین فِگین یلین متن جیکوبز را احیا و از آن دفاع کرده است. در نتیجه، این روزها کتاب مزبور را روایتی تأثیرگذار و جالب درباره‌ی محدودیت‌های نظام برده‌داری و وحشی‌گری‌هایش در حق زنی جوان قلمداد می‌کنند؛ زنی که کسی را نداشته تا مثل جمعیت خواهران طرافدار الغای برده‌داری از او حمایت کند. اما از آن‌جا که جیکوبز نمی‌توانست از درگیری‌های جنسی در امان بماند و به خودکفایی اقتصادی و رهایی شخصی دست یابد، موانعی جدی در راه رسیدن او به آزادی واقعی وجود داشت. سوژه‌ی رشد‌یافته و آزاد داگلاس برای جیکوبز دست‌نیافتنی بود.

در قرن نوزدهم، با توجه به اهمیت فزاینده‌ی تثبیت هویت آمریکایی به موازات گسترش سرزمینی آمریکا، خودروایتگری زنانه در این کشور بیشتر سمت‌سویی هویتی یافت. در کتاب لوسی لارکام راوی از دانشگاهی در ایالت ایلینوی که حال‌وهوای «غرب» آمریکا را دارد، با دلتنگی درباره‌ی دوران بچگی خودش در آسیاب‌های نیواِنگلند یاد می‌کند. جِین اَدَمز هم در کتابش مفهوم و اهمیت کار حرفه‌ای در زندگی خودش و در جامعه‌ی مهاجران شیکاگو را ترسیم می‌کند و از این طریق، گویی در آستانه‌ی قرن جدید، آمریکایی‌ها و تاریخ آمریکا را با توصیف مهاجران فراوانش می‌سازد. انقلاب صنعتی و ظهور جنبش‌ اتحادیه‌های کارگری در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم در ایالات متحده و انگلستان موجب پیدایش روایت‌هایی از مردم طبقه‌ی کارگر و رواج سواد خواندن و نوشتن میان کارگران و زنان شد.علاوه بر این موارد، پژوهش‌های اخیر سراغ قصه‌های زنان مهاجر آمریکای قرن نوزدهم رفته‌اند و نوع دیگری از خودروایتگری زنانه را نزد این زنان کشف کرده‌اند. به گفته‌ی آن ای. گلدمَن، در اوایل قرن بیستم بسیاری از زنان مکزیکی‌تبارِ آمریکایی ارزش‌های اجتماعیِ میراث خود را در قالب‌‌های روزمره‌ای مثل قصه‌های عامیانه، کتاب‌های آشپزی و روایت‌های خانوادگی تبیین کردند و می‌توان آثارشان را به چشم خودزندگی‌نگاره‌هایی نگریست که با افسانه‌های فرهنگیِ غالب ناسازگارند.

با توجه به رونق روزافزون خودزندگی‌نامه‌نویسی و خودروایتگری در دو قرن اخیر، مطالعه‌ی تفصیلی تاریخچه‌ی خودروایتگری زنانه در این دوره مجال دیگری می‌طلبد. اما چنان که دیدیم، با وجود همه‌ی محدودیت‌هایی که برای خودروایتگری زنانه در طول تاریخ وجود داشته، همچنان می‌توان از خلال نوشته‌ها و ژانرهای مختلف روایت ــ از شعر و داستان گرفته تا نامه‌نگاری و سیاحت‌نامه‌نویسی ــ سرنخ‌هایی از خودِ زنانه پیدا کرد و دید که زنان در طول تاریخ، خود را در چه قالب‌های گوناگونی روایت کرده‌اند.


[1] . Revisionary


برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی خودروایتگری، از جمله خودروایتگری زنانه در بستر تاریخ، به کتاب ادبیات من: راهی به فهم خودزندگی‌نگاری و روایت‌های شخصی مراجعه کنید. همچنین اگر دوست دارید نمونه‌هایی از خودروایتگری زنان ایرانی در بستر تاریخ را بخوانید، سراغ مجموعه‌ی سفرنامه‌های قدیمی زنان بروید.