نوشتن بدون مرز | گفت‌وگو با یوکو تاوادا ‏

یوکو تاوادا، داستان‌نویس و جستارنویس ژاپنی‌آلمانی، به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی، رمان، داستان، جستار و شعر می‌نویسد و تا کنون برنده‌ی جوایز معتبری شده است. تاوادا که در جستارهای «ارواح ملیت ندارند»، اولین کتاب از مجموعه‌ی «زندگی میان زبان‌ها»ی نشر اطراف، سراغ تجربه‌ی زیستن میان دو زبان و نوشتن به دو زبان رفته، در مصاحبه‌ی «نوشتن بدون مرز» هم از همین تجربه می‌گوید؛ از تجربه‌ی مهاجرت، زیستن و اندیشیدن و نوشتن در فضای بینابینی دو زبان، و سروکله زدن با زبان تازه. و جالب است که ردِ این زیستن در فضای بینابینی زبان‌ها در همین مصاحبه هم پیداست؛ مصاحبه‌ای که بعضی جمله‌هایش ژاپنی‌اند، بعضی آلمانی، و بعضی هم انگلیسی.

همزمان، به دو زبان | سرگردانی‌های یک نویسنده

تجربه‌ی نوشتن، برای آدم‌هایی که با بیشتر از یک زبان سروکار دارند و در بیشتر از یک زبان نفس می‌کشند و زندگی می‌کنند، حال‌وهوایی متفاوت دارد. چنین آدم‌هایی، چه در گفت‌وگوهای عادی روزمره و چه هنگام نوشتن، مدام بین چند زبان نوسان می‌کنند و معمولاً هم هر یک،‌ به شیوه‌ی خاص خودشان، نقطه‌ی تعادلی پیدا می‌کنند. مجموعه‌ی «زندگی میان زبان‌ها»ی نشر اطراف، که کتاب «ارواح ملیت ندارند» نخستین عضو آن است، سراغ آثار نویسندگانی می‌رود که به تجربه‌ی زندگی در بیش از یک زبان اندیشیده‌اند یا روایت‌شان از تجربه‌ی زبان و بازی‌هایش در فرایندهای نوشتن، خواندن، سخن گفتن و شنیدن را با مخاطب در میان گذاشته‌اند. جستاری که این‌جا می‌خوانید هم به لحاظ مضمونی با همین مجموعه مرتبط است و کامیل بورداس، نویسنده‌ی فرانسوی‌آمریکایی، در این جستار از تجربه‌ی نوشتن و زیستن میان زبان‌های انگلیسی و فرانسوی می‌گوید. 

مارینا تسوتایوا و آنا آخماتووا در آینه‌ی یکدیگر

شباهت‌های زندگی مارینا تسوتایوا، شاعر و جستارنویس روس که ترجمه‌ی فارسی جستارهایش در کتاب «آخرین اغواگری زمین» منتشر شده‌اند، و آنا آخماتووا، دیگر شاعر مهم و شاخص روسیه‌ی‌ قرن بیستم‌، کم نیستند: هر دو، به سبب وابستگی خانوادگی به طبقه‌ی اشراف، «زیبایی‌شناسیِ بورژوازی» آثارشان و ارتباط همسران‌شان با ضدبلشویک‌ها، مغضوبِ دولت انقلابی شوروی بودند. هر دو شاعر به‌اجبار روسیه را ترک کردند و پس از مهاجرت گرفتار فقر شدند. مهم‌تر از همه‌ی این‌ها، تسوتایوا و آخماتووا با محافل ادبیِ مشابهی حشر و نشر داشتند و بسیاری از هنرمندان و نویسندگانِ روس و غیرروس در حلقه‌ی دوستانِ هر دو شاعر بودند. حتی هر دو دلباخته‌ی اُسیپ مندلشتام بودند و ظاهراً هر دو با او سر و سرّ داشتند. با وجود این شباهت‌ها، تسوتایوا و آخماتووا هر یک سبک ادبی و صدای یگانه و خاص خود را آفریدند و مسیری متفاوت را در پیش گرفتند. دشواری‌های زمانه باعث شد آن‌ها فقط یک بار با هم دیدار کنند اما نامه‌هایی به یکدیگر نوشتند. آنچه در ادامه می‌خوانید،‌ روایت آخماتوواست از تنها دیدارش با تسوتایوا، و متن دو نامه‌ای که تسوتایوا برای آخماتووا نوشته است.

خودقوم‌نگاری | تلاشی انتقادی برای بازتعریف مناسبات فرهنگی ‏

معمولاً کسانی که با مطالعات فرهنگی سروکار دارند، با قوم‌نگاری، به عنوان پروژه‌ای معرفت‌شناختی، و بحث‌های موجود درباره‌ی نقاط قوت و ضعفش آشنا هستند. اما عبارت جدیدترِ خودقوم‌نگاری ماجرای دیگری دارد و معنا و مفهومش شاید آن‌قدرها آشنا نباشد. در اصطلاح خودقوم‌نگاری ــ گردآوری مجموعه‌ای‌ از چند خودزندگی‌نگاره‌ ــ  کلمه‌ی «قوم» یا گروه اجتماعی به جای کلمه‌ی «زندگیِ» خودزندگی‌نامه می‌نشیند. رواج این اصطلاح نتیجه‌ی نقدهای گسترده‌ی دهه‌ی هشتاد میلادی به الگوی مطلع/پژوهشگر در قوم‌نگاری‌هایی بود که روابط نامتقارن استعماری را حفظ و تثبیت می‌کردند. در این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، بیشتر با خودقوم‌نگاری آشنا خواهید شد.

حتی اگر کسی نامه را نخواند | نامه‌ به ‌‌مثابه‌ی ناداستان‌ خلاق

چرا خواندن نامه‌‌های دیگران، مخصوصاً نامه‌های نویسندگان، این‌قدر جذاب است؟ به قول یک منتقد، تنها چیزی که از خواندن نامه‌ی یک دوست بهتر است، «خواندن نامه‌ی آدم‌ها به دیگران است»، اما چشم‌چرانی و کنجکاوی فقط بخشی از ماجراست. دلیل مهم‌ترش این است که نامه‌ی خوبْ نوشته‌ی خوبی هم هست و همه‌ی ما نوشته‌های خوب‌ را، چنان‌که سزاوارند، تحسین می‌‌کنیم. باربارا لونزبری در کتاب هنر واقعیت می‌گوید ناداستان خلاق چهار عنصر اساسی دارد: موضوع برگرفته از جهان واقعی، تحقیق جامع، «صحنه»، و (محبوب‌ترین برای من) نگارش درخشان. و اگر خوب نگاه کنید، بهترین نامه‌ها هم همه‌ی این عناصر را در خود دارند. بنابراین می‌شود گفت که نامه، اگر به شکل خاصی نوشته شود، ناداستان خلاق به حساب می‌آید.

خیره به فاجعه | جستاری درباره‌ی پورنوگرافی وحشت

تی.اس.الیوت جایی می‌نویسد «شعر اهمیتی ندارد.» سه واژه‌ای که در این ترجمه‌ی فارسی کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند، قطعه‌ای به شدت سرد و بهت‌آور به وجود آورده‌اند. بیایید به جای واژه‌ی «شعر» بگذاریم «کلمه»، «عکس» یا «فیلم». حالا می‌رسیم به جمله‌ای که فکر می‌کنم نزدیک‌ترین فاصله را با روایت فاجعه و وحشت دارد. همین‌قدر سرد. روایت فاجعه حتی نیازی به واژه‌ها و ترکیب‌های خشن هم ندارد. این هم بازی ادبی است. فاجعه خودش است و ابعاد رنجی که به قربانی تحمیل می‌کند برای ما تصورپذیر نیست. ما فقط تماشاگرانی بهت‌زده‌ایم در فاصله‌ای امن که با وسوسه به تماشای ویرانی می‌نشینیم و با چشم‌هایی خیره به تصویرها در دل‌مان با قربانیان ابراز همدردی می‌کنیم بی‌ آن‌که هیچ سنجه‌ای برای آگاهی به وسعت رنج‌شان داشته باشیم.

بنویس تا از نفس بیفتی | آنی دیلارد از نوشتن می‌گوید

حس‌و‌حالِ نوشتن کتاب به حس‌و‌حال کسی می‌ماند که بیخود از عشق و تهور، دور خودش می‌چرخد. شبیه حس‌و‌حال خلبانی بدلکار، حین اجرای حرکات دورانی در آسمان، یا حال کرم کوچکی که در جست‌وجوی مسیرش از ساقه‌ای بالا می‌رود. در بدترین حالت هم، در سطح کلنجار رفتن با جمله‌ها، احساسی است شبیه کشتی گرفتن با خرس. در بهترین حالت، حس‌وحال نوشتنْ موهبتی ا‌ست بی‌منت. ارزانی‌ات می‌گردد، اگر پیگیرش باشی. پی‌اش می‌گردی، آن‌قدری که مچ دستت تیر می‌کشد، کمرت تیر می‌کشد، مغزت سوت می‌کشد و آن‌گاه، فقط آن‌گاه، به تو ارزانی‌اش می‌دارند. از گوشه‌ی چشم، پیش ‌آمدنش را می‌بینی. بسته‌ای است روبان‌پیچ شده، با دو بال سفید. یکراست به سویت پرواز می‌کند. می‌توانی نام خودت را بر آن بخوانی. اگر توپ بیسبال بود، قضیه فرق می‌کرد و باید محکم به آن ضربه می‌زدی تا از زمین بازی به بیرون پرتاب شود. ولی به شکل حرکت آهسته می‌بینی‌اش. در حرکت آهسته، یک فریم از هزار فریم مثلاً، می‌بینی‌اش. به بال ‌زدن آهسته‌ی شاهین می‌ماند.

ورزشکار‌نگاری | خاطره‌پردازی‌های ورزشی و مطالعات فرهنگی

خاطره‌پردازی‌های ورزشی که گاهی ورزشکارنگاری هم نامیده می‌شوند از آشناترین نمونه‌های خودزندگی‌نگاری و روایتِ خودند اما دلالت‌های فرهنگی و اجتماعیِ عمیق‌شان معمولاً نادیده گرفته می‌شوند. شاید این خودزندگی‌نگاری‌ها برای فرهنگی که شیفته‌ی پسران بد و دختران سرکش است، خوراکی وسوسه‌انگیز و خوشایند باشند اما همه‌ی رمز و رازِ جذابیت‌شان همین نیست. در واقع، در حوزه‌ی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، می‌توان این متون را برای تأمل و تعمق در مفهوم کسی بودن، زندگی روزمره و فانتزی‌های اجتماعی به کار گرفت. این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، تصویری متفاوت از دلالت‌های فرهنگی و اجتماعیِ این نوع خاطره‌پردازی‌ها عرضه می‌کند.

به زبان بینابینی | جستاری درباره‌ی زندگی میان دو زبان‏

تجربه‌ی زندگی میان دو زبان و نوسان میان دو فرهنگِ متمایز از آن تجربه‌هایی است که تأثیر ماندگاری در شکل‌گیری شخصیت و هویتِ آدم‌ها دارد، و شاید به خاطر همین است که خیلی از آدم‌هایی که چنین تجربه‌ای داشتند درباره‌اش نوشته‌اند. زنده‌یاد بتول فیروزان، همکار عزیز نشر اطراف که به‌تازگی از دستش داده‌ایم، تعدادی از جستارهای نوشته‌شده حول این مضمون را ترجمه کرده که به‌زودی در قالب کتابی منتشر خواهد شد. جستاری که این‌جا می‌خوانید از جستارهایی است که البته به آن کتاب راه نیافته، اما خواندنش برای کسانی که دغدغه‌ی فهم بهتر تجربه‌ی زندگی میان دو زبان را دارند، خالی از لطف نیست.