کنار کتاب(بستههای هدیه)
۶۷,۰۰۰ تومانافزودن به سبد خرید
۶۴۰,۰۰۰ تومانافزودن به سبد خرید
۱۱۴,۰۰۰ تومانافزودن به سبد خرید
۲۷,۰۰۰ تومانافزودن به سبد خرید
«کم عمرک؟» نگاهش میکنم. هنوز سؤال اول را نفهمیدهام که دومی را میپرسد. «تهران؟» میگویم «قم.» خوشحال میشود. میگوید «خوب. خیلی خوب. آنجا خانه دارم.» باز میپرسد «سن، عمر چقدر؟» با آن چراغقوهای که به دست دارد عین بازجوها به نظر میرسد. با انگشتهام نشان میدهم، بیستودو. زن میخندد و چیزی را تأیید میکند. باقر میگوید «اینجا خانۀ شما. بمان هر بخش که دوست داری.» میگویم «نه، هتل هست. باید بروم.» درجا میگوید «یعنی میخواهم شما زوجه باشی با من. زوجه میفهمی؟»
درونمایۀ اصلی کتاب و کسی نمیداند در کدام زمین میمیرد نه سفر است، نه ترس از آن، نه پا گذاشتن از منطقۀ امن، نه تجربه کردن هیجانات جدید. بلکه بازسازی ارتباط نویسنده با مرگ و ازدستدادن است. نویسنده سوگی را در کودکی تجربه کرده و سوگی را در بزرگسالی برای خود ترسیم میکند. سوگ ازدستدادن همه«چیز». ردپای خشم از این سوگ در تجربههایی که روایت میکند، پیداست. او پلهپله میخواهد این سوگ خودخواسته را در سفرهایش التیام دهد. با یک انکار شروع میکند، «همهچیز به شکلی باورنکردنی خوب پیش میرفت…
پدرم هر روز خواهش میکرد «اگر شما دو تا اینجا بمونید، من هم دلیلی برای برگشتن ندارم. بالاخره یه خونه میخریم. یه خونۀ بزرگ. خواهش میکنم بمونید.» بابا در این مأموریت از من کمک میخواست. یادم داده بود به مادربزرگم بگویم «مهین، کانادا اوکی!» و به پدربزرگم بگویم «حاجی، کانادا اوکی!» راهبهراه میگفتم «مهین، کانادا اوکی!» او هم دادش در میآمد که «نخیر! سحر، ایران اوکی!»
ممکن است من چیزی را که نیم ساعت پیشتر همه دیدهایم به خاطر نیاورم ولی بومیان همسفرم آن را به خاطر میسپارند. آنها مدتی پس از مواجههمان با خرسی گریزلی متوجه چیز دیگری میشوند، مثل چند لاخ موی زبر خرس گریزلی که به تنۀ درخت چسبیده، و آن را به جزئیاتی مرتبط میسازند که حین تماشای آن خرس مشاهده کرده بودند. همان رخدادی که من داشتم ذیل «مواجهه با گریزلیِ دشتهای قطبی» در ذهنم دستهبندی میکردم، آنان همچون غوطهوری آنی در جریان رودخانه تجربهاش میکردند…