وقتی برای اولین بار فیلم را تماشا کردم، از این کلاژ شیفته و سرگشته شدم. این بریدههای متعلق به فیلمهای رباتی درجهٔ دوی دههٔ پنجاه را در فیلم گذاشته که چه؟ بعد، فیلم پرش میکند به مندوسا؛ باغبانی که درختآرایی میکند و تمام عمرش را با وسواس و دقت صرف آرایش درختها و بوتههای یک مشتری خاص کرده است. دوباره بعد از کلاژی از تصاویر ثابت و متحرک فیلم کات میشود به رِی مندز، که در کودکی شیفتهٔ مورچهها، موریانهها و دیگر انجمنهای حشرهای بوده، و بعد به عضویت یک انجمن حشرهشناسی درمیآید و محقق و متخصص برجستهای در زمینهٔ شناخت موشکورهای بیمو میشود…
اما چراغ پهلوانی نمرد تا آنکه برای آخرین بار با تپشی چشمها را خیره کند و آنگاه خاموش شود. با مرگ تختی آخرین فروغ این چراغ مرد و امروز اگر چیزی به این نام میشناسیم چیزی نیست جز موزهای برای نمایش سنتی مرده که به تماشاخانهای برای جلب توریست تبدیل شده است. تختی هم از جهت تن و هم روح آخرین تجلی سنت پهلوانی بود. کردار او، از همه جهت، عالیترین صفاتی بود که سنت اخلاقی ورزش ما از مردانگی و پهلوانی میطلبید. بهعبارت بهتر، او نمونۀ کامل یک «پهلوان» بود نه «قهرمان» به مفهوم جدید آن. و به همین دلیل، میان او و دیگران فاصلهای عمیق بود…
دوستی رابطهٔ غریبی است؛ چنان غریب که نهاد یا چهارچوب قانونی خاص خودش را ندارد. برای دوست شدن با کسی به هیچ نهادی مراجعه نمیکنید، اسمتان را جایی نمینویسید، یا درخواست عضویت نمیدهید. دوستان هیچ قراردادی میان خودشان امضا نمیکنند. دوستی تنها رابطهٔ مداوم اجتماعی است که ما برایش «سند و مدرک» اختراع نکردهایم. با این حساب، دوستی پیوندی است که رسماً جایی نوشته نمیشود اما منشأ نوشتههای زیادی شده: نامهها، تقدیمنامهها، تبریکها، خطابههای بزرگداشت درگذشتگان، قصهها، رمانها، فیلمها، پیامها، شبکههای اجتماعی…
زهرا خانم تا یک هفته قبل از مرگش هم داشته توی مجلس عروسی با عروس و داماد بهروزترین ژستهایی که یاد گرفته بود را تمرین میکرد. اینکه چطور جلوی دوربین بیایند و چطور و از چه زاویهای راه بیفتند و بیایند توی کادر. اما این اواخر عروسیهایی که میرفت اوقاتش را تلخ میکرد. ناراحت میشد. سر دوربین از ناراحتی میلرزید و کمی کجوکوله میشد. مهمانهای شیتانپیتان کرده از اینکه پیرزنی داشت مجلس عروسیشان را فیلمبرداری میکرد دلخور بودند. زنی که همیشه جانمازش را با خودش میبُرد مجلس، اضافهوزن داشت، آرایش نمیکرد،لباس کوتاه نمیپوشید، شبیه کارگردانها راه نمیرفت…