بلاگ, روایت و حقوق

می‌خواستم خودم قصه‌ام را بگویم | درباره‌ی روایت تروما، جرم و بزه‌دیدگی ‏ 

صبح روزی در سال ۱۹۹۰، وقتی سوزان برایسون، استاد فلسفه‌ی تحلیلی کالج دارتموث، مشغول پیاده‌روی بود، مردی به او حمله کرد، کتکش زد، به او تعرض جنسی کرد، به قصدِ خفه کردن گلویش را فشرد، و رهایش کرد تا بمیرد. اما سوزان جان به در برد و مواجهه‌اش با این واقعه‌ی تروماتیک را دست‌مایه‌ی نوشتن روایتی دستِ اول، درخشان و منحصر‌به‌فرد کرد. روایت او دست‌کم از دو جهت شاخص است. اول‌ این‌که، به تعبیر خود برایسون، قصه یا روایت او به نوعی خلاف‌آمدِ «روایت‌های استانداردِ» تجربه‌ی بزه‌دیدگی است. برایسون با «روایت‌های خطی از بهبودی» کنار نمی‌آید و نشان می‌دهد که چگونه قصه‌ی شخصی خودش از تجاوزْ سامانِ مشخصی نداشته و همیشه جاری و قابلِ بازنویسی و بازگویی بوده است. دیگر ویژگی برجسته‌ی روایت او هم مواجهه‌ی دقیق و مفهومی و در عین حال بیانگرانه با تجربه‌ی بزه‌دیدگی و موقعیت‌های مرتبط با آن است؛ تجربه‌ای انسانی که اغلب به‌درستی روایت نمی‌شود.

روایت و حقوق, روایت و حوزه‌های دیگر, مدرسه‌ی روایت

روایت و حقوق | ابرپی‌رنگ‌ها چه نقشی در دادگاه محاکمه ایفا می‌کنند؟ 

بخش بزرگی از قدرت اَبَرپی‌رنگ‌ها متکی بر تأثیر اخلاقی آن‌هاست. اَبَرپی‌رنگ‌ها تصویری از دنیا ارائه می‌دهند که در آن خیر و شر کاملاً قابل شناسایی‌ است و می‌توان تقصیرها را بر گردن یکی از طرفین انداخت. در جریان محاکمه‌ها، دو طرف به شیوه‌های مختلف از اَبَرپی‌رنگ‌ها استفاده می‌کنند تا نسخه‌های روایی خود را از ماجرا شکل بدهند. هر قدر این اَبَرپی‌رنگ‌ها تأثیر بیشتری بر جهان‌بینی ما داشته باشند، به همان اندازه ارزیابی بی‌طرفانه برایمان دشوار می‌شود.