کارخانه‌ی چیت‌سازی بهشهر که اوایل دهه‌ی ۱۳۸۰ تعطیل شد زمانی قلب تپنده‌ی بهشهر و مناطق پیرامونی‌اش بود. چیت‌سازی چنان با زندگی مردم شهر پیوند خورده بود که خیلی‌ها برنامه‌ی روزمره‌شان را با صدای سوت کارخانه تنظیم می‌کردند. کتاب «خاک کارخانه» روایت ‏همین پیوند کار و آدم‌هاست؛ قصه‌ی زنان بافنده و ‏ریسنده‌ای که قوت زانوها و دست‌هاشان را در تار و پود پارچه‌ها تنیدند و مردانی که شبانه‌روز دستگاه‌ها را سرپا نگه داشتند.
شیوا خادمی، عکاس و پژوهشگر و نویسنده‌ی کتاب «خاک کارخانه»، سراغ همین آدم‌هایی رفته که با تعطیلی کارخانه، کاری را که شورمندانه دوست می‌داشته‌اند و جایی را که به آن‌ها هویت می‌داده، از دست داده‌اند و طعم فقدانی بزرگ را چشیده‌اند. حاصل تلاش پنج‌ساله‌ی او کتابی است چندوجهی که می‌شود آن را نمونه‌ای از تاریخ شفاهی، مستندنگاری کسب‌وکار، مستندنگاری اجتماعی، ادبیات بازماندگان، ثبت خاطره‌ی جمعی، و روایتگری زنانه دانست. در «خاک کارخانه» از دل خاطرات کاری کارگران کارخانه‌ی چیت‌سازی بهشهر، کلیت و فضایی شکل گرفته که نه تنها در تحلیل و ارزیابی تاریخ و مسیر کسب‌وکار در ایران به کار می‌آید، بلکه تصویری از پیوند ‏تنگاتنگِ فضای کار و مناسبات اجتماعی مردم شهر پیشِ چشم‌ می‌گذارد. آنچه در این مطلب بی‌کاغذ اطراف می‌خوانید، مقدمه‌ی این کتاب است.