بیوفیلم یا خودروایتگری سینمایی: بازنمایی «خودِ» مولف روی پردهی سینما
این روزها بسیاری از فیلمها بر اساس آثار مکتوب خودروایتگر ساخته میشوند؛ فیلمهایی که میتوان آنها را بیوفیلم (Biopic)، فیلم خودزندگینامهای یا خودفیلم (Autopic) نامید. ساده و سرراست نمیشود گفت چه چیزی بعضی فیلمها را خودزندگینامهای یا خودروایتگر میکند. شاید امضای فیلمساز مؤلف یعنی سبک بصری ویژهی او را بتوان عامل خودزندگینامهای فیلم در نظر گرفت. فیلمسازان مؤلفی چون فلینی، تروفو ، گدار، هرتزوگ و … با زیباییشناسی مؤلفانهی خاص خود سوبژکتیویتهای را در آثارشان ثبت و ضبط میکنند که نظیرش را در آثار دیگران نمیبینیم. در این مطلب بیکاغذ اطراف، که برشهایی است از کتاب ادبیات من، سراغ همین فیلمها رفتهایم و شیوههای بازنمایی «خودِ» مؤلف در آنها را بررسی کردهایم.
روایتگری زنانه در دوران معاصر | از خوراکنگاری تا روایتِ فاجعه
روایتگری زنانه و خودروایتگری زنانه گرچه پدیدهی نوپایی نیست، در دوران معاصر به قالبهای نوین و گوناگونی درآمده که سوژهی خودزندگینامهایِ زنانه را در جایگاههایی متفاوت مینشاند. «خود زنانه»ای که در این قالبها جلوهگر میشود با آنچه در دوران پیشامدرن دیدهایم تفاوت دارد و راههای متفاوتی برای رخنمایی پیدا میکند. زنان دوران معاصر ــ خواه سیاستمدارانی مثل هیلاری کلینتون و آنگلا مرکل و بینظیر بوتو و خواه چهرههای فرهنگی و ادبیای مثل آذر نفیسی و آلیسیا پارتنوی و جون دیدیون ــ مدام روایتهایی نو از تجربهی زنانگی عرضه میکنند. پیش از این، در مطلب «از حاشیه به متن؛ خودروایتگری زنانه در بستر تاریخ» دربارهی تاریخچهی خودروایتگری و روایتگری زنانه در جهان غرب گفتهایم و در این مطلب سراغ قالبهای جدیدتر و مدرنتر آن میرویم. برای مطالعهی مفصلتر دربارهی این موضوع و آشنایی با بعضی از بهترین نمونههایش پیشنهاد میکنیم به کتاب ادبیات من مراجعه کنید.
روایت اختلال روانی؛ ظرافتها و تناقضها
یکی از مصداقهای آشکار راوی ناموثقْ راوی روایتهای اختلال روانی است. در این نوع روایتها خود روایت سرشار از عدم قطعیت است و همواره با این پرسش مواجه میشویم که چقدر میتوانیم به حرفهای راوی اعتماد کنیم. روایت اختلال روانی دو «من» متفاوت را مقابل هم قرار میدهد: منِ عاقل و منِ دیوانه. چنین روایتهایی با مقابل هم گذاشتن این دو «من» متفاوت، نشان میدهند که چگونه بخشی از هویت ما برساختهای اجتماعی است و کشمکش میان این «من»ها مرز میان مقولات مستند و ساختگی را بیثبات میکند. در این مطلب، که با بهرهگیری از کتاب ادبیات من؛ راهی به فهم خودزندگینگاری و روایتهای شخصی تدوین شده است، به بررسی روایتهای اختلال روانی و مرور مثالهایی از این نوع روایتها میپردازیم.
موقعیتی به نام زندگی | هنر ظریف روایت شخصی
موضوع خودزندگینامهنویسی همیشه تعریفِ خود است، ولی نمیشود که تعریفِ خود در خلأ باشد. خاطرهپرداز هم مثل شاعر و رماننویس باید درگیر جهان باشد، چون درگیری تجربه میآورد، تجربه خِرد میآورد، و سرآخر، خرد، یا در واقع حرکت به سوی آن است که به حساب میآید. شاعر و رماننویس و خاطرهپرداز، هر سه، باید خواننده را متقاعد کنند که دانش و خِردی دارند و صادقانه مینویسند. نویسندهی روایت شخصی، علاوه بر اینها، باید خواننده را قانع کند که راوی موثقی هم هست.
ژانرهای خودنگاری: روایت سوگ
مرگ ناگهانی همسر سر میز شام بعد از چهل زندگی مشترک، جون دیدیون را بر آن داشت تا تجربهی سوگ را روی کاغذ بیاورد. روایت سوگ برای او شیوهی مواجهه با فقدان و ماتم مرگ ناگهانی همسرش و گذر از این تجربه بود؛ روایتی که نمونهی نابی از روایتگری زنانه بود، مخاطبان بسیاری یافت و حتی نمایشی اقتباسشده از آن در برادوی اجرا شد. همین مثال نشان میدهد که چگونه علاقه به روایت سوگ و اندوه روزبهروز افزایش مییابد. روایت سوگ نوعی خودروایتگری است که در آن، سوژه با بازگشت به خاطراتِ فقدان و ماتم سعی میکند این تجربه را ثبت و واکاوی کند. این مطلب بیکاغذ که با استفاده از کتاب ادبیات من تدوین شده، انواع روایت سوگ و تأثیر این ژانر بر خودنگاریهای معاصر را بررسی میکند.
از «آلفونس اوبری» تا «الفی اتکینز» | نگاهی زبانشناختی به پدیدهی تغییر نام شخصیتها هنگام ترجمهی کتابهای خردسالان
سال پیش کتابی را از آلمانی به فارسی ترجمه کرده بودم و کار به مرحلهی ویرایش رسیده بود. در آن داستان که مخاطبانش کودکان چهار سال به بالا بودند، فقط یک اسم خاص وجود داشت که برای خوانندهی فارسیزبان کاملاً ناآشنا و دشوار بود. به ناشر پیشنهاد دادم آن اسم را با واژهای که برای کودک فارسیزبان آشنا باشد و در عین حال با تصاویر و فضای داستان همخوان باشد، جایگزین کنیم. ویراستارِ کار که از قضا در حیطهی ادبیات کودک فعال است بهشدت مخالفت کرد و گفت ناآشنا بودن اسامی خاص در کتابهای خردسالان هیچ ایرادی ندارد و طبق اصل امانتداری ما هم «باید» در نسخهی فارسیِ داستان، آن اسم را دقیقاً به همان شکل و با همان تلفظی که نویسنده نوشته است، بنویسیم. چند سال پیشتر از این ماجرا روزی در بخش کودکانِ کتابخانهی مرکزی شهر گوتنبرگ اسم «آلفونس اوبری» را برای اولین بار روی جلد کتابی با عکس پسرکی دیدم که من به اسم «الفی اتکینز» میشناختمش. آن زمان تعجب کردم و با خودم گفتم چرا اسم این شخصیت عوض شده است؟ مگر این همان «الفی» نیست؟ کمی بعد هم در یک کتابفروشی در آلمان عکس همان پسر کوچولو را روی جلد کتابی دیدم به اسم «ماجراهای ویلی ویبرگ». این چنین شد که پیِ کار را گرفتم تا ببینم بالاخره ماجرا از چه قرار است و اسم این پسرک دوست داشتنی چیست. این دو قضیه جرقهای شد برای نوشتن این مطلب.
میخواستم خودم قصهام را بگویم | دربارهی روایت تروما، جرم و بزهدیدگی
صبح روزی در سال ۱۹۹۰، وقتی سوزان برایسون، استاد فلسفهی تحلیلی کالج دارتموث، مشغول پیادهروی بود، مردی به او حمله کرد، کتکش زد، به او تعرض جنسی کرد، به قصدِ خفه کردن گلویش را فشرد، و رهایش کرد تا بمیرد. اما سوزان جان به در برد و مواجههاش با این واقعهی تروماتیک را دستمایهی نوشتن روایتی دستِ اول، درخشان و منحصربهفرد کرد. روایت او دستکم از دو جهت شاخص است. اول اینکه، به تعبیر خود برایسون، قصه یا روایت او به نوعی خلافآمدِ «روایتهای استانداردِ» تجربهی بزهدیدگی است. برایسون با «روایتهای خطی از بهبودی» کنار نمیآید و نشان میدهد که چگونه قصهی شخصی خودش از تجاوزْ سامانِ مشخصی نداشته و همیشه جاری و قابلِ بازنویسی و بازگویی بوده است. دیگر ویژگی برجستهی روایت او هم مواجههی دقیق و مفهومی و در عین حال بیانگرانه با تجربهی بزهدیدگی و موقعیتهای مرتبط با آن است؛ تجربهای انسانی که اغلب بهدرستی روایت نمیشود.
راوی موثق و راوی ناموثق در خاطرهپردازی
وقتی داستان، حتی داستان خودزندگینامهای، میخوانیم فرضمان معمولاً این است که راویِ اولشخصِ قصه ــ گرچه شاید بسیار شبیه نویسنده به نظر برسد ــ مخلوقِ نویسنده است، نه خود او. اما ما دربارهی خاطرهپردازی چنین فرضی نداریم و راویِ اولشخص را همارز نویسنده فرض میکنیم. بنابراین، چند سؤال مهم مطرح میشوند: در این خاطرهپردازی، با راوی موثق سروکار داریم یا با راوی ناموثق؟ اصلاً راوی چگونه میتواند موثق بودنش را ثابت میکند و اعتماد خواننده را به دست آورد؟ آیا راه دستیابی به چنین اعتمادی برای نویسندهی ناداستان همانند نویسندهی داستان است؟ و نهایتاُ اینکه اگر خواننده به این نتیجه برسد که راوی ناموثق است، چه میشود؟
از حاشیه به متن | خودروایتگری زنانه در بستر تاریخ
خودروایتگری زنانه پدیدهی نوپا و کمسابقهای نیست. با اینکه در طول تاریخ، مردها عموماً فرصت و مجال بیشتری برای گفتن قصههایشان داشتهاند، زنان هم همیشه راهی به روایتهای خودزندگینامهای باز کردهاند؛ خودنگاریهایی که کانون توجهشان «خود بودن» یا «کسی بودن» است. خودروایتگری زنانه حول محور «خود زنانه» میگردد و سوژههای خودزندگینامهای در هر دوره، به فراخورِ اوضاع و احوال خود و روزگارشان، از ژانرهای مختلف خودروایتگری و خودنگاری برای صورتبندی و بازنماییِ این خود بهره گرفتهاند این مطلب بیکاغذ اطرافْ شرحی مختصر از تاریخچهی خودروایتگری زنان در جهان غرب، از آغاز تا قرن نوزدهم، است.
حقیقتی در دل دروغ | فوتوفن نوشتن، از زبان نویسندگان بزرگ دوران مدرنیته
خیلیها سودای نوشتن در سر دارند و خیلیها هم واقعاً آستین بالا میزنند و قلم به دست میگیرند. اما همه موفق نمیشوند چون نوشتن فوتوفنی دارد که باید یادش گرفت؛ فوتوفنی که نویسندگان حرفهای دربارهاش بسیار گفتهاند و نوشتهاند. و البته این هم باید یادمان باشد که هر توصیهای را نباید پذیرفت.
میخواستم زبان را تجربه کنم | مصاحبهای با یوکو تاوادا
یوکو تاوادا، داستاننویس و جستارنویس ژاپنیآلمانی، به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی، رمان، داستان، جستار و شعر مینویسد. تاوادا در جستارهای ارواح ملیت ندارند، اولین کتاب از مجموعهی «زندگی میان زبانها»ی نشر اطراف، سراغ تجربهی زیستن میان دو زبان رفته و از دریچهای نو به این تجربه نگریسته است. تاوادا شیفتهی زبان و درک تجربههای زبانی است و در این مصاحبه هم دربارهی رابطهی زبان و احساسات و افکارمان حرف میزند و دربارهی اینکه به کمک ادبیات، راهی متفاوت برای ورود به زبانی تازه یافته است. او میگوید غذاهای توکیو را بیشتر دوست دارد، ولی در هامبورگ بهتر مینویسد. برای آشنایی با جهان ذهنی تاوادا، پیشنهاد میکنیم این مصاحبهی کوتاه را بخوانید.
نوشتن بدون مرز | گفتوگو با یوکو تاوادا
یوکو تاوادا، داستاننویس و جستارنویس ژاپنیآلمانی، به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی، رمان، داستان، جستار و شعر مینویسد و تا کنون برندهی جوایز معتبری شده است. تاوادا که در جستارهای «ارواح ملیت ندارند»، اولین کتاب از مجموعهی «زندگی میان زبانها»ی نشر اطراف، سراغ تجربهی زیستن میان دو زبان و نوشتن به دو زبان رفته، در مصاحبهی «نوشتن بدون مرز» هم از همین تجربه میگوید؛ از تجربهی مهاجرت، زیستن و اندیشیدن و نوشتن در فضای بینابینی دو زبان، و سروکله زدن با زبان تازه. و جالب است که ردِ این زیستن در فضای بینابینی زبانها در همین مصاحبه هم پیداست؛ مصاحبهای که بعضی جملههایش ژاپنیاند، بعضی آلمانی، و بعضی هم انگلیسی.
همزمان، به دو زبان | سرگردانیهای یک نویسنده
تجربهی نوشتن، برای آدمهایی که با بیشتر از یک زبان سروکار دارند و در بیشتر از یک زبان نفس میکشند و زندگی میکنند، حالوهوایی متفاوت دارد. چنین آدمهایی، چه در گفتوگوهای عادی روزمره و چه هنگام نوشتن، مدام بین چند زبان نوسان میکنند و معمولاً هم هر یک، به شیوهی خاص خودشان، نقطهی تعادلی پیدا میکنند. مجموعهی «زندگی میان زبانها»ی نشر اطراف، که کتاب «ارواح ملیت ندارند» نخستین عضو آن است، سراغ آثار نویسندگانی میرود که به تجربهی زندگی در بیش از یک زبان اندیشیدهاند یا روایتشان از تجربهی زبان و بازیهایش در فرایندهای نوشتن، خواندن، سخن گفتن و شنیدن را با مخاطب در میان گذاشتهاند. جستاری که اینجا میخوانید هم به لحاظ مضمونی با همین مجموعه مرتبط است و کامیل بورداس، نویسندهی فرانسویآمریکایی، در این جستار از تجربهی نوشتن و زیستن میان زبانهای انگلیسی و فرانسوی میگوید.
معمولاً در بهار اتفاق میافتد | شعر روایی از نگاه مارک استرند
رای اغلب ما مباحث و مفاهیم نظری و ادبی ماهیتی پیچیده و غامض دارند که درک و دریافتشان بهراحتی ممکن نیست. از طرفی ما انسانها دلبسته و دوستدار قصه و روایت هستیم. سختترین مفاهیم اگر در قالب قصه ریخته شوند، گویا برایمان فهمیدنیترند. شاید به همین دلیل است که مارک استرند هم برای سخن گفتن از شعر روایی، به جای ارائهی تعریفی یکجانبه و شخصی از شعر روایی، قالبی ساده و روایی (گرچه کمی نامتعارف) را برگزیده و به تعبیر خودش «روایتی دربارهی روایت» آفریده است؛ روایتی در دنیایی سوای این دنیا؛ دنیایی که آدمهایش حتی در فروشگاه و خانه و پای تلفن هم دربارهی «شعر روایی» حرف میزنند.
خودقومنگاری | تلاشی انتقادی برای بازتعریف مناسبات فرهنگی
معمولاً کسانی که با مطالعات فرهنگی سروکار دارند، با قومنگاری، به عنوان پروژهای معرفتشناختی، و بحثهای موجود دربارهی نقاط قوت و ضعفش آشنا هستند. اما عبارت جدیدترِ خودقومنگاری ماجرای دیگری دارد و معنا و مفهومش شاید آنقدرها آشنا نباشد. در اصطلاح خودقومنگاری ــ گردآوری مجموعهای از چند خودزندگینگاره ــ کلمهی «قوم» یا گروه اجتماعی به جای کلمهی «زندگیِ» خودزندگینامه مینشیند. رواج این اصطلاح نتیجهی نقدهای گستردهی دههی هشتاد میلادی به الگوی مطلع/پژوهشگر در قومنگاریهایی بود که روابط نامتقارن استعماری را حفظ و تثبیت میکردند. در این مطلب بیکاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، بیشتر با خودقومنگاری آشنا خواهید شد.
حرف کار که میشود | در باب اهمیت روایت تجربه و فضای کار
تا به حال شغل عوض کردهاید؟ فضاهای کاریتان چقدر با هم تفاوت داشتهاند؟ تجربهی تغییر فضای کار و تأثیرش بر کاری که میکنیم و آدمی که هستیم، برای شما چگونه تجربهای بوده؟
این مطلب بیکاغذ اطراف دو بخش اصلی دارد: اولی دربارهی ضرورت ثبت و روایت فضای کار، خصوصاً فضای کار معاصر، است و دومی گزیدهی قطعههایی است که اسلون کراسلی در مقدمهی کتاب «اتاق کار» و در ابتدای هر فصل آن کتاب نوشته. کراسلی در این نوشتههای کوتاه از زاویههای مختلف به موضوع فضای کار نگریسته و تأملات کوتاهش میتواند ما را نیز به مشاهدهی دقیقتر و ثبت فضای کاریمان برانگیزد.
حتی اگر کسی نامه را نخواند | نامه به مثابهی ناداستان خلاق
چرا خواندن نامههای دیگران، مخصوصاً نامههای نویسندگان، اینقدر جذاب است؟ به قول یک منتقد، تنها چیزی که از خواندن نامهی یک دوست بهتر است، «خواندن نامهی آدمها به دیگران است»، اما چشمچرانی و کنجکاوی فقط بخشی از ماجراست. دلیل مهمترش این است که نامهی خوبْ نوشتهی خوبی هم هست و همهی ما نوشتههای خوب را، چنانکه سزاوارند، تحسین میکنیم. باربارا لونزبری در کتاب هنر واقعیت میگوید ناداستان خلاق چهار عنصر اساسی دارد: موضوع برگرفته از جهان واقعی، تحقیق جامع، «صحنه»، و (محبوبترین برای من) نگارش درخشان. و اگر خوب نگاه کنید، بهترین نامهها هم همهی این عناصر را در خود دارند. بنابراین میشود گفت که نامه، اگر به شکل خاصی نوشته شود، ناداستان خلاق به حساب میآید.
بنویس تا از نفس بیفتی | آنی دیلارد از نوشتن میگوید
حسوحالِ نوشتن کتاب به حسوحال کسی میماند که بیخود از عشق و تهور، دور خودش میچرخد. شبیه حسوحال خلبانی بدلکار، حین اجرای حرکات دورانی در آسمان، یا حال کرم کوچکی که در جستوجوی مسیرش از ساقهای بالا میرود. در بدترین حالت هم، در سطح کلنجار رفتن با جملهها، احساسی است شبیه کشتی گرفتن با خرس. در بهترین حالت، حسوحال نوشتنْ موهبتی است بیمنت. ارزانیات میگردد، اگر پیگیرش باشی. پیاش میگردی، آنقدری که مچ دستت تیر میکشد، کمرت تیر میکشد، مغزت سوت میکشد و آنگاه، فقط آنگاه، به تو ارزانیاش میدارند. از گوشهی چشم، پیش آمدنش را میبینی. بستهای است روبانپیچ شده، با دو بال سفید. یکراست به سویت پرواز میکند. میتوانی نام خودت را بر آن بخوانی. اگر توپ بیسبال بود، قضیه فرق میکرد و باید محکم به آن ضربه میزدی تا از زمین بازی به بیرون پرتاب شود. ولی به شکل حرکت آهسته میبینیاش. در حرکت آهسته، یک فریم از هزار فریم مثلاً، میبینیاش. به بال زدن آهستهی شاهین میماند.
ورزشکارنگاری | خاطرهپردازیهای ورزشی و مطالعات فرهنگی
خاطرهپردازیهای ورزشی که گاهی ورزشکارنگاری هم نامیده میشوند از آشناترین نمونههای خودزندگینگاری و روایتِ خودند اما دلالتهای فرهنگی و اجتماعیِ عمیقشان معمولاً نادیده گرفته میشوند. شاید این خودزندگینگاریها برای فرهنگی که شیفتهی پسران بد و دختران سرکش است، خوراکی وسوسهانگیز و خوشایند باشند اما همهی رمز و رازِ جذابیتشان همین نیست. در واقع، در حوزهی مطالعات فرهنگی و اجتماعی، میتوان این متون را برای تأمل و تعمق در مفهوم کسی بودن، زندگی روزمره و فانتزیهای اجتماعی به کار گرفت. این مطلب بیکاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، تصویری متفاوت از دلالتهای فرهنگی و اجتماعیِ این نوع خاطرهپردازیها عرضه میکند.
معماری روایی | از ایتالیای عصر رنسانس تا باغهای انگلیسی
شاید بحث نظری دربارهی معماری روایی و پیوند روایت و معماری جدید و نوپا به نظر برسد، اما بهکارگیری روایت در معماری پدیدهای مدرن نیست. بر اساس شواهد، حتی رومیان باستان هم در افزودن روایت به بناهایشان ماهر بودند و نوعی تجلی اسطورهشناسانه به آنها عطا میکردند. رومیان باستانْ معماری را هم سازماندهنده میدانستند و هم رسانه، و در هر دو نقش، آن را به کمال به کار میبردند. حتی امروز ویرانههای فوروم رم همچون پشتهی بلندی از روایت است.
خوب نوشتن از نگاه دیوید فاستر والاس
اواخر سال 1999، دیوید فاستر والاس شرححالی طولانی و ستایشآمیز از برایان اِی گارنرِ نویسنده و فرهنگنویس نوشت. به دنبال آن مکاتبهای شکل گرفت که سرآغاز دوستی والاس و گارنر شد و الهامبخش رشتهگفتوگوهایی دربارهی نوشتن و زبان که سرانجام در قالب کتاب منتشر شد؛ سندی بینظیر از رابطهی این نویسندهی محبوب با زبان و با خودش، و همینطور منبعی برای آشنایی با افکارش دربارهی نوشتن، ارتقای سطح خود، و اینکه چگونه آن چیزی شویم که هستیم.
در دفاع از لولوخورخورهها | «یاوههای گوتیک» در ادبیات کودک
از بیشتر آدمبزرگها که دربارهی ویژگیهای کتابِ «خوبِ» کودک بپرسی، صفتِ «آموزنده» را هم لابهلای حرفهاشان میشنوی. تقریباً همه متفقالقولاند که کتاب کودک باید آموزنده باشد. آن هم آموزندهی اتوکشیده. با این همه، بعضی از خواندنیترین و ماندگارترین کتابهای کودک (مثلاً قصههای رولد دال یا شعرهای شل سیلورستاین) اصلاً چنین ویژگیای ندارند و اتفاقاً پُرند از اتفاقهای گوتیک و ترسناک و حرفهای ظاهراً بیسروته. و از قضا، انگار درست همین ویژگیها هستند که چنین کتابهایی را گیرا و ماندگار میکنند؛ کتابهایی که شاید در تعریف سفتوسختِ ما از کتابهای «آموزنده» نگنجند، اما درسهای واقعاً ارزشمندی در خود دارند. درسهایی برای زیستن در جهانی گوتیک و پُر از یاوه.
شاعر در دورهی نثر | جستاری از اریش هلر
هگل در درسگفتارهایی در باب زیباییشناسی دربارهی شعر و نثر روشن میکند که شعر و نثر فقط دو شیوه برای نوشتن نیستند بلکه دو نحوهی تفکرند؛ جهانهای فهمی با ساکنان متفاوت. جهان شاعرانه با اسطورهها و موجودات ساحت تخیل سروکار دارد، حال آنکه موجودات جهان نثر، انتزاعات و استدلالها هستند. هگل عصر باستان را دورهی شعر میدانست؛ دورهای که در آن «شعر صرفاً نوشته نمیشد بلکه به عبارتی زیسته میشد.» در مقابل، به باور هگل، دورهی مدرن دورهی نثر است، «دورهای که در آن نثر به شیوهی غالب ادراک مبدل شده است. فهمْ فهمِ منثور است. علم ما هم البته به نثر نوشته میشود و این صرفاً بر شیوهای برای نوشتن دلالت نمیکند بلکه بر سبکی از فهم و دریافت هم دلالت دارد. نثر همان روانشناسیِ ما، اقتصاد ما، جامعهشناسی ما (و همه کوششهای هوشمندانهی ما برای فهم طبیعت جهان) است.» از آنجا که جهان نثر ساکنان جهان شاعرانه را تاب نمیآورد، در دورهی نثر «شعر همهجا خود را درگیر مشکلات عدیده مییابد.» و به قول هولدرلینِ شاعر، دوست و همدانشگاهی هگل،«در چنین زمانهی عسرت و تنگی، به چه کار آیند شاعران؟». اریش هلر، منتقد سرشناس آلمانیالاصل، در جستار «شاعر در دورهی نثر» با همین پرسش سروکار دارد.
خاطره، بدن و روایت خود
وقتی از خودزندگینگاری و روایت خود حرف میزنیم، گاهی از یاد میبریم که این «خود» بدن مادی هم دارد؛ بدنی که کانونِ فیزیکیِ تجربهی انسانی است و بخواهیم یا نخواهیم، نمیشود نادیدهاش گرفت. اما این را هم نمیشود نادیده گرفت که گفتمانهای فرهنگی و اجتماعی (و گاهی حتی سیاسی) تعیین میکنند در مطالعات فرهنگی، کدام جنبههای بدن معنادار شوند و در معرض دید دیگران قرار بگیرند و به چشم بیایند و در مقابل، دربارهی کدام جنبهها حرف نزنیم. بنابراین شاید بشود گفت علاوه بر کالبد مادی و خیالی، بدنی اجتماعی و سیاسی هم وجود دارد: مجموعهای از گرایشها و گفتمانهای فرهنگی که معانی عام و همگانی بدن را در گذر زمان تثبیت کردهاند و بر این اساس، نوع خاصی از مناسباتِ قدرت را پدید آوردهاند. با این تفاصیل، نوشتن/ننوشتن از بدن همیشه معانی و دلالتهایی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، فراتر از آنچه در نگاه اول به نظر میرسد، دارد. این مطلب بیکاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، دریچهای به مباحث مربوط به روایت بدن میگشاید.
روایت و نقاشی | نگاه روایی مارک استرند به نقاشیهای ادوارد هاپر
بیشتر ما، البته اگر اهل ادبیات باشیم، مارک استرند را با شعرها و جستارهایش میشناسیم. اما مارک استرند نقاش هم بود و به همین دلیل، دربارهی نقاشیها هم بسیار مینوشت و به این ترتیب، میان کلمهها و رنگها و شکلها پل میزد. علاقهی ویژهی استرند به آثار ادوارد هاپر، نقاش مشهور آمریکایی، او را به نوشتن مجموعهای از جستارهای کمابیش کوتاه دربارهی این نقاشیها واداشت که سال 1994 در قالب کتابی با عنوان هاپر منتشر شدند. استرند در این جستارها نقاشیهای هاپر را با نگاهی روایی میکاود و کمکمان میکند آنها را با نگاهی تازه ببینیم. این مطلب بیکاغذ اطراف ترجمهی پیشگفتار و سه جستارِ کوتاه این کتاب دربارهی سه نقاشی مشهور ادوارد هاپر شبزندهداران، سپیدهدم در پنسیلوانیا و ساعت هفت صبح، است.
سه قرن سفرنامهنویسی زنان مسلمان
وقتی از «سفرنامهنویسی زنان مسلمان» حرف میزنیم، مقصودمان چیست و چنین عبارتی چقدر معنا دارد؟ اسلام قطعاً هستهای سخت و نامنعطف نیست و مفاهیمی چون جنیست و زنانگی هم مفاهیم ثابتی نیستند. به علاوه، مفهوم سفر و سنت سفرنامهنویسی هم تعینی تاریخی و فرهنگی دارد. پس چگونه میشود از تجربهی سفر در مقام زن مسلمان یا سنت سفرنامهنویسیِ زنان مسلمان سخن گفت؟ چگونه میتوان سفرنامههای زنان مسلمان را به شکلی خواند که در مقام نوعی روایتگری زنانه، تصویری تازه از تنوع فرهنگ اسلامی و حتی تنوع ذاتی اسلام به ما بدهد؟ کتاب سه قرن سفرنامهنویسی زنان مسلمان میکوشد با در نظر گرفتن ارتباط سفرنامهنویسی و زنان، و دنبال کردن مشارکت زنان مسلمان در فرهنگهای محلیِ سفر به چنین پرسشهایی پاسخ دهد. نشر اطراف در آینده ترجمهی این کتاب را منتشر خواهد کرد.
دریایی که در آن شنا میکنیم | قصه در عصر دادههای دیجیتال
قصهها نقشی محوری در فهم ما از جهان دارند. آنها به زندگی شخصی و حرفهای ما سمتوسو میدهند و اهداف، آرمانها و رؤیاهایمان را میسازند. گویی قصهها مهار زندگی ما را در دست دارند. اما اگر رمز و راز کار با قصهها را بدانیم، اگر بدانیم نیروی قصه چگونه عمل میکند، آنوقت ماییم که سکان هدایت قصهها را به دست میگیریم. فرانک رُز که چند سال پیش در کتاب «هنرِ غوطهور شدن» سراغ تأثیر فناوری بر هنر کهنِ قصهگویی رفت، در تازهترین کتابش، «دریایی که در آن شنا میکنیم»، جایگاه و شیوهی کار قصه در عصر اطلاعات و دادههای دیجیتال را بررسی کرده و تصویری نو از نقش قصهها در چنین جهانی پیش چشم ما گذاشته است. در این مطلب بیکاغذ اطراف، ترجمهی مقدمهی او بر کتاب «دریایی که در آن شنا میکنیم» را میخوانیم؛ کتابی که نشر اطراف ترجمه و انتشارش را در دستور کار دارد.
قصهی رنجت را بگو | بازنمایی بیماری در قالب روایت
وقتی بیمار میشویم، مثل قلوهسنگی که درون آب پرتاب شده، با مجموعهای از تجربههای جدید احاطه میشویم. بسته به شدت و زمان درگیری با بیماری، ممکن است بخش زیادی از توانمندیها، مسئولیتها و آزادیهای ما از دست برود و هراس پیشروندهای از پیچیدهتر شدن رنج بیماری یا درمانناپذیری گریبانمان را بگیرد. بیماری توان بیرحمانهای برای بر هم زدن نظم زندگی روزمرهی ما دارد و درست همین جا است که ما برای سر در آوردن از کلاف گرهخوردهای که دورمان پیچیده شده، نیازمند خلق روایت هستیم.
وطن آن چیزی است که بر زبان میآید
برای خوانندگان فارسیزبان، هرتا مولر نام آشنایی است: نویسندهی رومانیاییتبار آلمانی که سال 2009 برندهی نوبل ادبیات هم شد. مولر در سال 2021 به سبب بهرهگیری استادانه از «فرصتهای بیپایانی که زبان آلمانی در حکم منبع شعر ارائه میکند» و همچنین برای «جنگ با توتالیتاریسم به هر شکل و رنگی، از جمله در زبان» جایزهی یاکوب گریم را هم دریافت کرد. آنچه در این مطلب میخوانید ترجمهی سخنرانی او هنگام دریافت همین جایزه است؛ سخنرانیای که مولر در آن از نسبتِ نویسنده با زبان، نوشتن، وطن و حکومتِ تمامیتخواه میگوید.
همآهنگ با ضربان قلب روزگار | برشهایی از جستار «شاعر و زمانه»
مارینا تسوتایوا از بزرگترین شاعران و نویسندگان روسیهی قرن بیستم بود و آثارش را همسنگ آثار بوریس پاسترناک، اسیپ مندلشتام و آنا آخماتووا میدانند. دغدغهی اصلی او شعر بود اما در در دو دههی پایانی زندگیاش بیشتر نثر مینوشت. با این همه، درخت تناور تسوتایوا ریشه در شعر داشت. او شاعرانگی را به قلمروی نثر آورد و با بهرهگیریِ ماهرانه از زبان، ضربآهنگ و خیالپردازی شاعرانه، نثری آفرید که چیزی از شعر کم نداشت. نشر اطراف بهتازگی هفت جستار تسوِتایوا را در کتاب آخرین اغواگری زمین منتشر کرده است؛ جستارهایی دربارهی شعر، هنر، پیوندشان با جان و ضمیر انسانی، جایگاهشان در فراز و فرودِ زمانه، و نسبتشان با جامعهی سیاستزده. آنچه در ادامه میخوانید برشهایی است از جستار «شاعر و زمانه» که مضمون اصلیاش مفهوم «زمانه» و نسبتِ شاعر و هنرمند با آن است.
سفرهی گستردهی جستار | آنی دیلارد از جستار میگوید
در روزگاری که «به نظر میرسد شعر قیمت خودش را بالاتر از تقاضای بازار برده» و و داستان کوتاه هم تا حدی همین مسیر را پیشه کرده و مخاطبان محدودی را هدف قرار گرفته، آنی دیلارد ــ نویسندهی هیچ چیز آنجا نیست ــ جستار روایی را ژانری میداند که همچنان میتواند به دغدغهها و دلمشغولیهای ما بپردازد. در این مطلب بیکاغذ اطراف با دیدگاههای آنی دیلارد دربارهی جستار و کارکرد و مسئولیت آن در قیاس با شعر و داستان کوتاه آشنا میشویم.
ده خاطرهپردازی برتر دهه
خاطرهپردازی از پرخوانندهترین ژانرهای ناداستان است و برای نویسندگان هم جذابیت زیادی دارد. سالهای 2010 تا 2019 دورهی پرباری برای این ژانر بودند؛ دورهای که خاطرهپردازیهای منتشرشده فهم سنّتی ما از ناداستان خلاق را تغییر دادند. در این مطلب با فهرستی از برترین خاطرهپردازیهای انگلیسیزبان این دهه آشنا میشوید.
عکس در مقام روایت | از بازنمایی تا بازآفرینی
گرچه خیلیها عکس را آینهای بیطرف برای بازنماییِ واقعیت تصور میکنند، تحلیل این مدیوم از منظر روایتشناسانه چنین تصوری را رد میکند. در واقع، عکاس هنگام عکس گرفتن تصمیمهایی که دربارهی قاببندی، فاصلهی دوربین از سوژه، زاویهی عکس و جزئیات نورپردازی میگیرد که همگی دلالتهای گوناگون ایدئولوژیک و گفتمانی دارند و به واسطهی این دلالتها روایتی ضمنی میآفرینند. به عبارت دیگر، عکاس در نقش راوی ظاهر میشود و با عکسی که پیش چشممان میگذارد روایتی از واقعیت عرضه میکند که بر نظام ارزشی خاصی استوار است. در جهانی که مدام تصویریتر میشود، توجه به این ماهیت روایی عکس زمینه را برای فهم بهتر فرهنگ معاصر فراهم میکند.
جادوی شگفتانگیز، جادوی عادی
جادو و وقایع ماورائی پای ثابت بسیاری از گونههای ادبیاند؛ از قصههای عامیانهی کهن گرفته تا ادبیات داستانی متأخر. اما به نظر میرسد که همهی این گونهها با همهی تفاوتهایی که دارند از دو شیوهی اساسی برای باز کردن پای جادو به قصه بهره میگیرند….
خاطره نویسی زندگی را از نو میآفریند
خاطره نویسی یا ــ شکل قوامیافتهترش ــ خاطرهپردازی چیزی فراتر از صرفِ عملِ نوشتن است. خاطره نویسی یعنی از نو خواندن و از نو نوشتن زندگی، اغلب نه دقیقاً چنان که بوده، بلکه چنان که میخواهیم باشد. اَدایر لارا در این مطلب توضیح میدهد که…
مجموعه جستار های برتر دهه | جهانی پر از شگفتی
این مطلب فهرستی از ده مجموعه جستار برتر دهه، فهرستی از مجموعه جستارهای مناقشهانگیز و فهرست بلندبالاتری از مجموعه جستارهای شایان توجه ارائه میدهد.
آغاز روایت ها؛ داستانهای بهیادماندنی از کجا شروع میشوند؟
یکی از اساسیترین عناصر هر روایت داستانی یا ناداستانی آغاز روایت است؛ نقطهی شروع مواجههی خواننده و متن که در شکلدهی به تجربهی خواندن نقش مهمی دارد. با این حال، به نظر میرسد که اهمیت آغاز روایت در نقدها و پژوهشها عموماً نادیده مانده است. متن حاضر ــبخشی از پیشگفتار کتاب آغاز روایتهاــ پس از نگاهی گذرا به سیر تحوّل آغاز روایت در نمایشنامهها، رمانها، روایتهای مدرنیست و روایتهای پسامدرن میان آغاز روایت و روایت آغاز ــنقطهی شروع تاریخچههای کشورها، ادیان، اقوام و خیلی از موجودیتهای اجتماعی دیگرــ پل میزند.
روایتشناسی فمینیستی
مطالعهی جنسیت در مقام عنصر معنارسان روایت یا به عبارت دیگر روایتشناسیِ فمینیستی تلاشی است برای پایان دادن به حاشیهنشینی یا حتی غیابِ دغدغههای جنسیتمبنا در روایتشناسی سنتی. سوزان لنسر که از چهرههای شاخص این جریان فکری است در این مقاله تصویری از مبانی فکری، دغدغههای اساسی، سیر تغییر و تحول و چشماندازهای پیش روی روایتشناسی فمینیستی ترسیم میکند.
زندگی، روایت و بازی های نقش آفرینی
بازی های نقش آفرینی گروهی از دید نظریهی روایت پدیدهی جالبی هستند. این مطلب که بریدهای است از کتاب سواد روایت میکوشد به پرسشهایی جذاب پاسخ دهد: آیا این بازیها روایتهایی هستند که لحظهبهلحظه خلق میشوند؟ اساساً این بازیها چه نسبتی با قصه، روایت و…