کتاب جستارهای معاصر آمریکا گلچین جستارهای چهلوهفت نویسندهی آمریکایی و نمونهای از سبکها و موضوعات مختلفی است که طی بیستوپنج سال اخیر در فرم ادبی جستار جلوهگر شدهاند. در این مطلب بیکاغذ اطراف خلاصهای از مقدمهی این کتاب را میخوانید که در آن فیلیپ لوپیت، ویراستار این کتاب و نویسندهی یکی از جستارهایش، به شکوفایی ناداستان ادبی در زمانهی عدم قطعیت میپردازد.
یکچهارم نخستِ قرن بیستویک زمانهی پرتبوتابِ گسستها و اضطرابها و در ضمن مملو از فرصتها و چالشهای تاریخی بوده است. در این حدوداً بیستوپنج سال، ایالات متحده رویدادهای شایان توجهی به خود دیده است: ابتدا یازده سپتامبرِ دهشتزا، بعد جنگهای بهظاهر پایانناپذیر عراق و افغانستان، تلاش برای مهار اچآیوی/ایدز، رکود سال ۲۰۰۸، انتخاب اولین رئیسجمهور سیاهپوست، قانونی شدن ازدواج با همجنس، فرمانروایی بحثانگیز دونالد ترامپ، تشدید محدودیتهای مهاجران، جنبش #منهم، جان سیاهپوستان اهمیت دارد، و همهگیری ویروس کرونا. طرفه آنکه جستار در همین دوران شکوفا شد، دورانی که خیلیها آن را بسیار مناسب -اگر نگوییم طلایی، دستکم دورانی نقرهای- برای ناداستان ادبی میدانند: به گمانم همه سر این موضوع توافق دارند که در این فرمِ منحصربهفرد و درخورِ پرداختن به عدم قطعیت، غلیان شگفتی از صداهای قدیم و جدید در واکنش به این زمانهی حیرتآور در گرفته است.
در آغاز قرن حاضر، جستار را مایهی ناکامی فروش کتاب میدانستند؛ ویراستاران گاهی به مجموعه جستارها سروشکلِ خاطرهپردازیهای مضمونمحور میدادند. ولی اوضاع دیگرگون شده: نسل جدید خوانندگان فرم جستار را پذیرفته و نویسندگان محبوبش را به نویسندگان پرفروش بدل کرده است. میتوانیم دربارهی این محبوبیتِ روزافزون فرضیهپردازی کنیم: اشتیاق به صداهای تعالیبخش و اصیلی که میکوشند در بحبوحهی اینهمه دروغگویی سیاسی و انبوه اطلاعات، دستکم بخشی از حقیقت را به چنگ بیاورند؛ ذات سهلالوصول و نهچندان مفصل جستارهایی که به تخصیص زمان زیادی نیاز ندارند؛ و پیدایش سیاست هویتی و پشتیبانی از سخنگویان گشادهزبانش. اهمیتی ندارد که چرا این اتفاق افتاده، آنچه اهمیت دارد این است که نقاط عطف این حیات نو را نشان دهیم و گسترهی سبکها، زیرژانرها، رویکردهای تجربی و مواضع اخلاقیای را که مشخصهی جستار معاصر آمریکا است تبیین کنیم.
البته جدا کردن دورهای مانند سال ۲۰۰۰ تا کنون و نامیدنش با عنوان «معاصر» تا حدی قراردادی است، ولی بالاخره باید از یکجا شروع کرد. دستکم این بازهی زمانیِ تصنعی این امکان را فراهم میکند که نویسندگان قدیمیتری را که در قرن بیستم مشهور شدند و این جسارت را داشتهاند که در قرن بیستویک نیز آثار چشمگیری خلق کنند در نظر بگیریم (از جمله جان مکفی، جویس کرول اوتس، بری لوپز و توماس لینچ). درست همانطور که طراحان صحنهی فیلمهای تاریخی بهاشتباه فقط از لباسها و مبلمانی استفاده میکنند که در همان دورهی خاص تولید شده و از خاطر میبرند که ما همواره با اشیای لایههای مختلف دهههای پیشین زندگی میکنیم، تحدید فضای ادبی یک دوره به نویسندگان دستبالا چهلساله نیز کار درستی نیست. در حقیقت عامل جذابیت این دوران آمیختگی نسلها و دیدگاههای متضاد است. هنوز هستند نویسندگانی که جستارهای اپیزودی و کاملاً حسابشدهی کلاسیک را شانهبهشانهی جستارهایی که چنین نظم و ترتیبی را برنمیتابند مینویسند.
جستار همواره فرمی انعطافپذیر و متغیر بوده و ممکن است در قالب تأملات، گزارش، نوشتهی وبلاگی، قطعهای طنزآمیز، مدیحه، برشی خودزندگینامهای، انتقاد تند، فهرست، کلاژ، نوشتار موزاییکی، سخنرانی یا نامه نوشته شود. جستارنویسان معاصر از قرار معلوم مصمم هستند مرزهای این فرم را بیشازپیش بکاوند. جستاری موزاییکی که «میل به گسستگی» دارد، همگام با اصول زیباشناختی مدرنیستی، شاید متشکل از پارههایی، شمارهگذاریشده یا جز آن، با فواصل خالی مابین قطعاتی باشد که پیوندی شهودی، حسی یا حتی شاید منطقی با هم دارند. البته کشف این پیوند بر عهدهی خواننده است. جستار فهرستوار، که بسیار مستعد تولید دستمایههای گوناگون است، بالذات از خط مستقیم استدلالی میگریزد و در نگاه نخست شاید به اندازهی اشعار فهرستوار ویتمن تصادفی به نظر برسد، ولی با ظرافت و ساختمندانه عمیق و عمیقتر میشود.
تأثیر فنون شعری بر جستار تغزلی شناخته شده، ولی تأثیر داستان کوتاه بر جستارهای معاصر ناشناختهتر است. بسیاری از جستارهای خاطرهپردازانه فضایی داستانی دارند و بهواسطهی صحنهها و گفتوگوها و حالوهوای پراحساسی پیش میروند که به لحظهلحظهها گره خوردهاند. این نوع نوشتار شاید کاملاً حقیقی باشد، ولی جملاتش شوری مینیمالیستی القا میکنند که نشانگر تأثیرات داستانکوتاهنویسانی همچون لیدیا دیویس، امی همپل و لوری مور است.
در جهانی که اغلب معنایی افاده نمیکند، گاهی تنها راه نهیب زدن به عدم قطعیت، نوشتن است. و چه محملی بهتر از جستار، این فرم ایدهآلِ پیجویی افکار، برای پرداختن به حدسوگمانها و اضطرابهای دمادم؟
در سالهای اخیر برخی پرسشهای اخلاقی سر راه ناداستان قرار گرفتهاند، از جمله اینکه «تا چه اندازه مجازیم جزئیات خیالی در ناداستان دخیل کنیم؟» یا «از لحاظ اخلاقی صحیح است که صدای شخصی از قومیت، جنسیت یا طبقهی اجتماعی متفاوت از خودمان را اختیار کنیم؟»
نقش فناوری -اینترنت و رسانههای اجتماعی- در تحول حیات ادبی ما نیز شاید حتی بر صفحهآرایی جستار مؤثر باشد. نوشتههای وبلاگی که زمانی مایهی بیاعتباری یا خویشاوند بیمقدارِ جستار قلمداد میشدند، اکنون قوهی محرک کارآمدی برای نمایش آزادانه و غیرمنتظرهی آگاهی به شمار میروند. برخی جستارنویسان فمینیست اظهار کردهاند که در پی دستیابی به «جستار پسامردسالارانه» هستند و اشاره میکنند که ساختار خطیِ استدلال، تحکمآمیز و تقویتکنندهی مناسبات قدرت موجود بین جنسیتها است. با این حال تمام این شیوههای به چالش کشیدن و زیروزبر کردن جستار کلاسیک نیز در بطن سنت جستار جای دارند، پدیدهای که نامش دلالتگر تلاش، جستوجو و پرتاب تیری در تاریکی است. و تمام اینها بدین معنا است که جستار همچنان نامحدودترین فرم است. (جستار حتی به رسانههای دیگر نیز سرایت کرده، مانند فیلمجستار و جستار مصور، که بحثش در این مقال نمیگنجد.)
شاید هیچ رویدادی همچون ظهور جستار شخصی بر شکلگیری جستارنویسی در قرن حاضر مؤثر نبوده باشد. موضوع جستار چه بیماری باشد، چه پرسهزنی و چه اسارت، به احتمال زیاد کمی از شخصیت نویسنده در متن نفوذ میکند. همچون مقولهی روزنامهنگاری که بیشازپیش ادعای بیطرفی را کنار گذاشته و به گزارشگران مجال ابراز صدای شخصی داده، جستار نیز هر چه بیشتر بر «من» تکیه میکند. بدین ترتیب شکنندگی، صداقتی خالصانه و اعترافی سادهدلانه در جستارها باب شده که در جستارهای پیشین بهندرت دیده میشد. اغلب جستارنویسان جوان مایلاند سرگشتگی، اضطراب روانی، و اسارت در بند سائقهای متناقض و امیال مهارناپذیر را به رسمیت بشناسند. این کار اغلب نتایجی نیز دربردارد: شور و اضطرار و هیجان روزمرهنویسیِ بیشتر، و از آنسو چشمانداز محدودتر. جستارنویسان جوان شاید بیشتر درگیر حل مسائلی دربارهی سرشت اصیل خود و ناسازگاریهای گیجکنندهاند، درحالیکه جستارنویسان قدیمیتر شاید بیشتر با سرشت بیثبات، ناسره و خودفریبِ خویشتنشان کنار آمده باشند. آنها که در آستانهی میانسالیاند اغلب شخصیت «من» خود را بر بستری پویا قرار میدهند که از کودکی یا نوجوانی آغاز میشود و به بزرگسالی یا گاهی حتی به دوران والدی میرسد. نویسندگان جستار شخصی راحتتر میتوانند این رفتوبرگشتهای زمانی را مابین قطعات زندگیشان جای دهند تا نویسندگان داستانهای کوتاه (البته آلیس مونرو از این قاعده مستثنا است). جستارنویسان با بیشتر شدن سنشان به احتمال کمتری از بحبوحهی سرگشتگی اندوهبار و اغلب از موضع بیاعتنایی و مطایبهی معطوف به خود مینویسند. هرچه جستارنویس جوانتر باشد -البته نه همهی جستارنویسان- احتمالش بیشتر است که با چشمانداز نسلی همذاتپنداری کند. فرهنگ عامه، موسیقی راک یا برنامههای تلویزیونی شاید نشانههایی آشکار از این تعلق جمعی باشد. سن که بالاتر میرود حس تعلق به نسل آرامآرام رنگ میبازد؛ خوب یا بد، شخص مرزها و خصیصههای فردیِ تزلزلناپذیرش را میبیند.
مدتها است نویسندگان جستار شخصی از طریق اظهار حقایق خودزندگینامهایِ خصیصهنما، نظرات نامتعارف یا خلاف نظر عموم، تمایلات عجیب، تیکهای رفتاری و جز آن، راوی را به شخصیت بدل میکنند. پس از این کار جستارنویس با کندوکاو اینکه تا چه حد به گروه یا قبیلهی بزرگتری تعلق دارد امکان دارد جداافتادگی کروزوئهمانندش را کنار بزند. قومیت، جنسیت، ترجیح تمایل جنسی، ناتوانی جسمی یا ذهنی، سرزمین پدری، آگاهی نسلی، طبقهی اجتماعی و گرایش سیاسی برخی از مقولاتی هستند که بیشازپیش جستارنویسان معاصر را وسوسه میکنند خود را عضوی از یک گروه یا جدای از آن بدانند. این بهویژه زمانی صادق است که اقلیتی که به آن تعلق دارد طالب حقوق خود یا تحت هجوم است -زمانی که مسئلهی جستارنویس ناگزیر با مسائل روز گره میخورد.
آمریکاییهایی که تبارشان از سرزمین دیگری است اغلب دچار این تباین با خود میشوند: آنطور که در صورتبندی مشهور دابلیو. ای. بی. دو بویس آمده «آدم دوبودگیاش را بیشازپیش حس میکند.»
یکی از دوراهیهای پیش روی جستارنویس معاصر این است که چطور به مسئلهای اجتماعی بپردازد بدون آنکه به دام حقبهجانبی یا فضیلتنمایی گستاخانه بیفتد. به بیان سادهتر، بسیاری از جستارنویسان جوان که موضوعاتی مایهی تأسف در چنته دارند (از جمله نژادپرستی، جنسیتزدگی، توانمندگرایی، تبعیض سنی، همجنسگراگریزی، قوممداری، گونهپرستی)، با روایت اینکه چطور خودشان شاهد یا قربانی این مسائل بودهاند این پیشداوریها را تقبیح میکنند. آنها حساسیتی ستودنی به مشقت اقلیتها نشان میدهند و میلی شاید بیش از اندازه به بازداری از حرفهای آزارنده دارند. برخی جستارنویسان قدیمیتر، از جمله لین فرید و کامیل پالیا، مخالفتهایی علیه سیاسیسازی و ایدئولوژیک کردن ادبیات ابراز کردهاند: این نویسندهها از سنتی شکاکانهتر میآیند و بر آزادی نویسنده برای به پرسش گرفتن، آشفتن، پیچیدهسازی، بحث کردن و تردید در عقاید متعارف تأکید دارند. شاید جایی میانهی این دو قطب پیدا شود؛ تعادلی مابین پذیرش خویشتندارانهی این حقیقت که زندگی همواره رنج و تحقیر به بار میآورد و ستایش مخالفت کمالگرایانهی جوانان با این تحقیرها.
در زمانهی مصیبت، طبیعی است که نویسندگان همچون شهروندانی دغدغهمند از خود واکنش نشان بدهند. گرگوری پاردلوی شاعر با افسوس میگوید «این روزها حس میکنیم از خویشتن شخصیمان بیرون کشیده شدهایم و فراخوانده شدهایم به انجام مسئولیت جمعیمان.» از سوی دیگر، هارولد بلوم هشدار میدهد نویسندگان با هر انگیزهای که به تعهد به تحولات اجتماعی سوق داده شوند، باز هم «لذتهای خواندن در واقع خودبینانه است تا اجتماعی. من بیمناکم از هر گونه بحثی که لذتهای خواندن را به خیر جمعی ارتباط میدهد.» بنابراین هر جستارنویس باید مسیری بیابد از میان اظهار نظر دربارهی احوال زمانهاش، فرصتطلبانه یا جز آن، و نقب زدن زیر اسرار مکنوناتش برای لذت و روشنگری خواننده.
البته جستارهای شگفتآور بسیاری هستند که ارتباطی با جدالهای باب روز یا سیاست هویتی ندارند، بلکه با پرسشهای ازلی مربوط به مرگ و زندگی، رنج و بیماری، عشق و لذت، و زندگی خانوادگی دستبهگریباناند.
طنز همواره جایگاهی رفیع در جستار معاصر خواهد داشت و دیوید سداریس استاد این فرم است. در نهایت، نوشتههایی نیز دربارهی تجربهی ادبی خود نویسنده وجود دارد. در جهانی که اغلب معنایی افاده نمیکند، گاهی تنها راه نهیب زدن به عدم قطعیت، نوشتن است. و چه محملی بهتر از جستار، این فرم ایدهآلِ پیجویی افکار، برای پرداختن به حدسوگمانها و اضطرابهای دمادم؟ اگر الگو یا راهحلی فراگیرتر بتواند از این چالش حاصل شود که دیگر بهتر. اگر عاقبت حاصلی نیز به دست ندهد، شاید به فراخور روح زمانهی بهغایت متزلزل و پرشکافمان، حقیقت ارزشمندش چیزی جز همین تلاش نباشد.
نویسنده: فیلیپ لوپیت
مترجم: نیما م. اشرفی
منبع: پاریس ریویو