زبان مادری | جستاری در باب اینکه قصهها را چه کسی باید بگوید
همهی داستانهایی که در کودکی میخواندم پایان خوشی داشتند. در صفحههای آخر بعضیهایشان، خورشید زردرنگ بزرگی در حال غروب بود که نشانی از کورسوی امید داشت. کتابهایی که در نوجوانی میخواندم با متنهای زنده و واقعی نویسنده از تجربههای شخصیاش، مدام به یادم میآوردند که وقتی قصهمان را برای دیگران تعریف کنیم، دیگران از آن قصه التیام مییابند، پس یعنی داستانها جهان را انسانیتر میکنند و ما با آنها فهم بهتری از جهان پیدا میکنیم. از نظر مادرم، قصههای شخصی ما فاقد جنبهی انسانی بودند و چیزی جز شرم در خود نداشتند. بنابراین او هم مانند مادرش، برای پنهان کردن آن شرم، از گفتن داستانها بازم میداشت. اما بهراستی چه مدت باید در زندگی دیگران حضور داشته باشیم تا بتوانیم بخشی از خاطراتشان را که مثل سایه به وجودمان چسبیده، با دیگران به اشتراک بگذاریم؟
روایت آنلاین خود | خودروایتگری در دنیای دیجیتال
عرصهی بازنمایی خود در فرمهای تصویری و آنلاین متعددی که روایت خود یا به اصطلاح «خودروایتگری» را شکل میدهند، روزبهروز گستردهتر میشود. این بازنماییها شکلهای جدیدی از سوبژکتیویته را نیز ارائه میدهند و مسائل درخور تأملی دربارهی مرزهای متغیر و کاربردهای گفتمان خودزندگینامهای مطرح میکنند. این مطلب بیکاغذ اطراف برگرفته از بخشهایی از کتاب آیندهی نشر اطراف با عنوان ادبیات من است؛ شرحی انتقادی دربارهی ژانرهای متنوع روایتِ «خود» که عوامل مؤثر در بازنمایی زندگی شخصی را از لحظهی شکلگیری خاطره و ثبت تجربهی فرد تا عرضه و نقد اثر بررسی میکند.
کتابها و تأثیرشان – بخش دوم | ردپای کتاب در زندگی مشاهیر ایران
کتاب و کلمه رد عمیق و ماندگاری بر خاطر خواننده بر جای میگذارد. ردپای کتاب در خودزندگینامههای شخصیتهای برجستهی ایرانی نیز دیده میشود و مشاهیر گاه از جادوی کلمات در زندگی خود گفتهاند. گروه مطالعاتی منش، زیر مجموعهی نشر اطراف است که نقاط عطف زندگی مشاهیر ایران را در قاب خودزندگینامههای ایرانی بررسی کرده است. این بار بیکاغذ اطراف به سراغ بخشی از این پروژه رفته که در آن مشاهیر از کتابهای تأثیرگذارِ زندگیشان گفتهاند.
بعد از خواندن همچنان دوستم خواهند داشت؟ | جنبههای اخلاقی نوشتن دربارهی خود و دیگران
فیلیپ لوپِیت (متولد ۱۹۴۳، نیویورک) منتقد فیلم، نویسنده، شاعر و جستارنویس مشهور آمریکایی است. برخی لوپیت را سردمدار جستارنویسان آمریکایی میدانند، هرچند او این عنوان را لایق ادوارد هوآگلند میداند، نه خودش. اما نام لوپیت با جستار شخصی گره خورده و کتاب معروفش هنر جستار شخصی تقریباً در تمام دورههای جستارنویسی سراسر دنیا تدریس میشود. او نهتنها منتقد و مدرس دورههای جستارنویسی، که خودش هم از چیرهدستترین جستارنویسان حال حاضر دنیا است. این مطلب بیکاغذ اطراف جستاری است برگرفته از کتاب لوپیت با عنوان نشان دادن و گفتن؛ نگارش ناداستان ادبی (۲۰۱۳). لوپیت در این جستار با زبانی طنزآمیز از تجربیات شخصی خودش از نوشتن دربارهی دیگران مینویسد و از آدمهایی میگوید که وقتی دربارهشان ناداستان مستند نوشته، از او دلخور شدهاند و در این بین توصیههایی هم به خاطرهنویسان میکند.
قصهها در رسانههای اجتماعی | شخصیتهایی که توییت میکنند
از ظهور اولین رسانههای اجتماعی زمان چندان زیادی نمیگذرد، اما این رسانهها بسیاری از جنبههای زندگی ما را دگرگون کردهاند. نقش این رسانهها در عرصهی سیاست و اجتماع حالا انکارناپذیر است و جهانِ بدون چنین رسانههایی برای خیلیها قابل تصور هم نیست. صنعت سرگرمی هم پس از ظهور این رسانهها دگرگون شده است و این مطلب بیکاغذ اطراف دریچهای به درک این دگرگونیها میگشاید.
لالاییهای ایرانی، لالاییهای پرنیانی | گذری بر کتاب «پرنیان و آب»
لالاییهای ایرانی بخشی از فرهنگ شفاهی مردم این سرزمیناند. سالها سینهبهسینه نقل شدهاند و از مادر به فرزند رسیدهاند. نخستین سرایندگان این ترانههای عامیانه مشخص نیستند اما بیشک مادرانی بینام و نشان در هر خانه و کوچه و پسکوچه لالاییها را سرودهاند، رنگ و آبش دادهاند و پرسوز و گدازش کردهاند. در طول سالها کتابها و پژوهشهای بسیاری دربارهی فرهنگ لالایی نوشته شده؛ یکی از کسانی هم که بخشی از لالاییهای ایرانی را در کتاب پرنیان و آب گردآوری کرده، ثریا قزلایاغ است. این مطلب بیکاغذِ اطراف روایتی مادرانه است از همین کتاب کوچک و غنی.
جادهی ابریشم | رد پایت را دنبال کن
به نقشهی روی دیوار اتاقتان نگاه کنید. کولهپشتیتان را بردارید و آمادهی ماجراجویی باشید. میخواهیم به سفری طولانی برویم برای کشف رد پایمان که از هزاران سال پیش در گوشه و کنار جادهای پرپیچوخم زیر لایههای خاک پنهان شده است. سفر را از سرزمینهای شرق دور آغاز میکنیم، در جستوجوی ردپاها به شهرهای فراموششده سر میزنیم، از مکانهایی عبور میکنیم که تا به حال اسمشان هم به گوشمان نخورده و راهمان را تا کرانههای اقیانوس اطلس ادامه میدهیم. اینجا جادهی ابریشم است.
هفت توصیهی ارنست همینگوی برای بهتر نوشتن
ارنست همینگوی هیچگاه رساله یا مقالهای دربارهی هنر داستاننویسی ننوشت، ولی میان نامهها و نوشتهها و کتابهایش حرفها، نظرها و توصیههای بسیاری دربارهی نوشتن به جا گذاشت که بهترینِ آنها در سال ۱۹۸۴ به کوشش لَری دبلیو. فلیپس در کتابی با عنوانِ دربارهی نوشتن، اثر ارنست همینگوی گرد آمد. در این مطلب بیکاغذ اطراف، هفت توصیهی مهم او را برای بهتر نوشتن گرد آوردهایم.
من HIV مثبت هستم | پیج راول در کتاب مثبت از تجربهاش دربارهی HIV میگوید
پیج راول نوزده ساله است که تصمیم میگیرد برای دیگران از قصهی زندگیاش بگوید، از کودکیاش که مدام به بیمارستان رفتوآمد داشته، از داروها، از آزمایشهای خون پیاپی، از دردها، از نگاه دیگران، از هممدرسهایهایی که وقتی میفهمند پیج HIV مثبت است، نگاهشان و رابطهشان با او تغییر میکند. پیج تلاش میکند با نوشتن از HIV از روزهایی بگوید که ناآگاهی و نداشتن شناخت آدمها از این ویروس دنیایش را تلخ کرده بود. این مطلب بیکاغذ اطراف برشی از کتاب مثبت است که نشر اطراف آن را از مجموعهی تجربهی جوانی منتشر کرده است.
روایت فاجعه | لحظهی باشکوه ویرانی
یک روز آفتابی، کنار پیادهرو نشستهای سر میز رستوران و درست لحظهای که پیشخدمت غذایت را میآورد، صدای انفجار مهیبی میشنوی. سرت را بالا میآوری و میبینی ساختمان مرتفعی در آن طرف خیابان که از مقابلش رد شده بودی در یک لحظه فرو میریزد. و لحظهی بعد دیگر ساختمان نیست، حجمی از آوار است که فرو ریخته. تو شاهد فاجعهای هستی که میشد یکی از قربانیانش باشی. چند دقیقه بعد میبینی داری با آبوتاب از جذابیت انکارناپذیر آن لحظه حرف میزنی. تو همدست فاجعهای؟
ما برایند قصهها هستیم | چگونه روایتها هویت سازمانی را میسازند؟
ایجادِ هویت سازمانی مطلوب کار ظریفی است، درست مثل متعادل نگه داشتن توپ بیسبال روی توپ فوتبال. برای جلوگیری از افتادن توپ کوچکتر، به دستی ثابت و بیلرزش و حرکاتی ماهرانه نیاز داریم. هویت سازمانی نیز به همین اندازه ناپایدار است. هر لحظه، یک روایت بیرونیِ غیرمنتظره یا پیشبینینشده میتواند پایههای هویتی را که با زحمت بسیار ساخته شده، متزلزل کند.
پاندمی و سرگیجهی روایت
گزارشهای تاریخی بهندرت میتوانند تجربهی سرگشتگی روایی و حس سرگیجهآور تقلا برای چنگ زدن به ریسمانی معلق را بازگو کنند؛ حسی که در دورههایی مثل دورهی پاندمی قدرت میگیرد و بر همهی زندگیمان سایه میاندازد. اما گاهی ادبیات است که در چنین برهههای دشواری، نجاتبخش میشود.
آرمانگرا و پرشور | رمان باسمهای، نیای رمان مصور
شاید تصور کتابی که کلمه ندارد کمی دشوار باشد اما اوایل قرن بیستم چند هنرمند چنین کتابهایی آفریدند. در این کتابها که کمکم به رمان باسمهای معروف شدند، زنجیرهای از تصاویر معمولاً باسمهای نقش جملهها و پاراگرافها را بازی میکنند و شخصیت، مضمون یا پیرنگ روایت را شکل میدهند. این مطلب بیکاغذ اطراف مقدمهای است برای آشنایی با مهمترین آثار این گونهی هنری و ادبی.
گزارشی به سهامداران | وقتی قصه به کمک کسبوکار میآید
دنیای کسبوکار دنیای اعداد و ارقام است: گزارشهای سالانه، صورتهای سود و زیان، ترازنامهها و غیره و غیره. اما اعداد و ارقام همهچیزِ دنیای کسبوکار نیستند. گاهی قصهگویی، حرکتهای سنجیدهی نمایشگونه و به اشتراک گذاشتن لحظههای ناب انسانی کاری میکنند که از عهدهی هیچ عدد و رقمی برنمیآید. در این مطلب بیکاغذ اطراف، که برشی است از کتاب Portrait of the Manager as a Young Author، ماجرای یکی از همین حرکتهای حسابشدهی نمایشگونهی مدیر یکی از معروفترین و بزرگترین شرکتهای جهان را میخوانیم.
فکرهای بلندبلند قبل از مصاحبه | به روایت ایتالو کالوینو
ایتالو کالوینو نویسندهی بزرگی است، از آن نویسندههایی که خیال میکنیم صبح بیدار میشدهاند و یکراست مینشستهاند پشت میز کار و شاهکار خلق میکردهاند. هر چه باشد، نویسندههای بزرگ کارشان را خوب بلدند. اما به نظر میرسد نوشتن برای هیچکس مثل آب خوردن نیست. نویسندههای بزرگ هم مثل خیلی از ما تصمیم میگیرند صبح اول وقت بنشینند و ده دوازده ساعت یکبند بنویسند و شب که شد راضی و خشنود بروند دنبال زندگیشان، اما در زندگی واقعی خیلی کم پیش میآید که نویسندهای چنین روزی داشته باشد. این مطلب بیکاغذ اطراف روایتی است از ایتالو کالوینو دربارهی همین کلنجار رفتن با روزها برای نوشتن.
سازمان روایی | قصه در نقش هستهی فرایندهای سازمانی
دربارهی اهمیت قصهگویی در سازمانها بسیار گفتهاند و نوشتهاند. اما برای بهرهگیریِ مؤثر از قصهها باید هم شیوهی درست شنیدنشان را بیاموزیم و هم درک کنیم که ساختارهای روایی در کانون فرایندهای سازمانی جای گرفتهاند. چنین رویکردی سازمان را واقعاً به سازمان روایی تبدیل میکند و افقهای تازهای پیش چشم سازمان میگذارد. این مطلب بیکاغذ اطراف، که تفاوت سازمان روایی با سازمانهای دیگر را شرح میدهد، گزیدهای است از مقدمهی کتابی با عنوان سازمان روایی که نشر اطراف ترجمه و انتشارش را در برنامهی کاری خود دارد.
کتاب بالینی | ستایش چیزهای کوچک روزمره در ادبیات کهن ژاپن
اگر شما هم کتاب کوچک و سخت را خوانده باشید، احتمالاً با دیدن اشارههای مکررِ ریوکا گالچن به کتاب بالینی مشتاق شدهاید سراغ این کتاب بروید و ببینید این کتاب دقیقاً چه دارد. کمی که جستوجو کنید، متوجه میشوید غیر از گالچن، خیلی از آدمهای ادبیاتدوست دیگر هم این کتاب را ستودهاند؛ کتابی که هزار سال پیش نوشته شده اما بفهمینفهمی از زمانهی خودش جلوتر بوده. از این گذشته، سی شوناگن، نویسندهی کتاب که از ملازمان رکاب ملکه ساداکو بوده، در کتابش حرفهایی زده که خواندنشان بعد از هزار سال هنوز مفتونمان میکند و دنیای پیرامون را از یادمان میبرد. کتاب بالینی تصویرهای گیرایی از زندگی روزمره و جزئیات پیشپاافتاده و ظاهراً بیاهمیتِ دنیایی بیگانه و دور پیش چشممان میگذارد؛ دنیایی که، راستش را بخواهید، انگار آنقدرها هم که خیال میکنیم بیگانه نیست. شاید موقع خواندن کتاب با بعضی از حرفهای شوناگن موافق نباشیم یا به مذاقمان خوش نیایند، اما همین حرفها دریچهای به زندگی آدمهای هزار سال پیش میگشایند.
ما چگونه ما شدیم، به روایت کارنامه خورش | وقتی میرزاقاسمی «ما» را نجات میدهد
کارنامه خورش تلفیقی از خاطرهـخودزندگینامهنویسی، نوعی از داستان اولشخص، درآمدی بر آداب غذاخوری ایرانی و کتاب آشپزی است. البته که تمرکز اصلی اثر روی گونههای مختلف آش، پلو، بریان، خورش، بورانی و غیره و بعضاً نحوهی صحیح غذا خوردن است و با جزئیات، حتی انواع متفاوت چاشنی یک غذا یا اقسام متفاوت پخت آن در مناطق مختلف ایران ذکر میشود، اما کتاب در خلق ژانر، سنتشکنی کرده و به نوعی قصهگویی روی آورده است. در این مطلب بیکاغذ اطراف، بهاره جلالی به بهانهی مرور کتاب کارنامه خورش، از جایگاه فرهنگ غذایی در هویتآفرینی میگوید.
قصه در آموزش | سی نکته برای قصهگویی بهتر در کلاس درس
قصه و قصهگویی از گذشتههای دور یکی از ابزارهای مهم آموزش و یادگیری بوده و معلمان همیشه از قدرت قصه و داستان بهره گرفتهاند. همهی ما میدانیم که قصه بهتر از دادهها و اعداد و ارقام خام در خاطرمان میماند و در زندگی روزمره مدام از قدرت باورنکردنی قصه کمک میگیریم. این مطلب بیکاغذ اطراف سراغ ترفندهایی رفته که بهکارگیری قصه در کلاس درس را برای معلمان آسانتر میکنند.
کاساندرا درست میگفت | تلاش برای پیشبینی آینده به کمک ادبیات
این ایده که رماننویسان در دنیای امروز نقشی شبیه نقش کاساندرا در اسطورههای یونان باستان دارند، ایدهی جالبی به نظر میرسد؛ کسانی که مثل کاساندرا «همیشه حقیقت را میگویند ولی هرگز حقیقتاً درک نمیشوند». انبوهی از فهرستهای اینترنتی در ستایش کتابهایی که رویدادهای بزرگ را پیشبینی کردهاند، وجود دارد. ولی بیشتر این پیشبینیها در واقع تجلیِ حس ششم اتفاقی نویسندگان ژانر علمیتخیلیاند که در آثارشان ابزارهای تکنولوژیک آینده را توصیف کردهاند. با این حال، شاید روزی برسد که واقعاً بتوانیم از ادبیات برای پیشبینی رویدادهای آینده کمک بگیریم.