نویسندگان جستارهای کتاب نزدیک ایده با بیانی نسبتاً ساده، گاهی بسیار شخصی، انتقادی و خیلی وقتها طنزآمیز پرسشهایی دربارهی ارتباط میان مکان مادیِ ما و مکان شکلگیری و درهمآمیزی ایدهها و خیالات ذهنیمان مطرح میکنند و مضامینی تازه و تصویری نو از جهان و دیگران و خود ما پیش چشممان میگذارند. آنها بارها و به شیوههای مختلف ما را با چند پرسش مهم مواجه میکنند: مکانهای الهامبخش پرواز فکر چگونهاند؟ چه فضاها و چه مکانهایی بسترِ تفکر خلاق میشوند؟ چه ارتباطی میان مکان مادی و ایدههای ذهنی ما وجود دارد؟ آیا اصلاً چنین ارتباطی همیشه وجود دارد یا ماجرا، بسته به شخص تجربهکننده، فرق میکند؟
کتاب نزدیک ایده دربارهی مکانها و نامکانهایی است که در آنها فکر میکنیم. این کتاب که زیمونه یونگ و یانا مارله مادر گردآوریاش کردهاند، با ترجمهی ستاره نوتاج از زبان آلمانی منتشر شده است. هر یک از جستارهای این کتاب به ترتیبی و با تمرکز بر وجهی از تجربه و تخصص نویسنده یا نویسندگانشان میان جاها و تجربههای مکانی واقعی ما و مکان نامرئی ایدهها و افکار در ذهنمان پل میزنند.
نویسندگان جستارهای نزدیک ایده سراغ مفهوم «مکان/ فضای فکری» (Denkraum) در اندیشههای ابی واربورگ، نظریهپرداز فرهنگی آلمانی، رفتهاند و به شیوههای مختلف، این جهان نمادین یا سپهر فرهنگی مؤثر بر اندیشه و ادراک جمعی را کاویدهاند. این نویسندگان که روزنامهنگار، رسانهپژوه، فیلسوف، داستاننویس و جستارنویس هستند، بحث خود را با نظر به مکانمندیِ وجود انسانی در اندیشهی متفکران غالباً آلمانی و گاه با توضیح و تبیین مفصلتر اندیشههای فیلسوفانی چون هانا آرنت دربارهی «ناکجای ایدهها» پیش میبرند.
یکی از مضامین پرتکرار در بسیاری از جستارهای کتاب نسبتِ میان مکان، بدن و تفکر (یا مکان ایدهها) است. مترجم کتاب هم در یادداشت خود به توجه نیچه به اهمیت راه رفتن برای فکر کردنش اشاره میکند؛ مضمون مشترکی که در فلسفهی قارهای بارها به آن برمیخوریم. مثلاً مشهور است که سورن کیرکگور مهمترین آثارش را وقتی نوشت که ارث چشمگیری به او رسید و خانهی بزرگی خرید و میزهای بلندی در چند جای خانهاش گذاشت تا بتواند مدام و سریع میان آنها راه برود و بنویسد.
بینشی که جستارهای نزدیک ایده دربارهی مکان ایدهها به ما میدهند شاید برای درک بهتر مفاهیمی مانند «عالم خیال» در آرای فیلسوفان ایرانیای چون ابنسینا و سهروردی نیز به کارمان بیایند. هرچند این موضوع نیازمند دقتی فلسفی است تا به چاه پیوندهای ناروا نیفتیم، اما با رجوع به اندیشههای کسانی مثل هانری کربن میتوان حدس زد که چنین ارتباطی صرفاً اشتراک لفظ نیست.
نویسندگان جستارهای نزدیک ایده با بیانی نسبتاً ساده، گاهی بسیار شخصی، انتقادی و خیلی وقتها طنزآمیز پرسشهایی دربارهی ارتباط میان مکان مادیِ ما و مکان شکلگیری و درهمآمیزی ایدهها و خیالات ذهنیمان مطرح میکنند و مضامینی تازه و تصویری نو از جهان و دیگران و خود ما پیش چشممان میگذارند. آنها بهمرور معنای این عبارت را که «مکان فکر هم به واقعیت تعلق دارد و هم ندارد» برای خواننده روشنتر میکنند و از این طریق ما را به اندیشیدن دربارهی مکان و فرایند تفکر خلاق فرا میخوانند. این کتاب بارها و به شیوههای مختلف ما را با چند پرسش مهم مواجه میکند: مکانهای الهامبخش چگونهاند؟ چه فضاها و چه مکانهایی بسترِ تفکر خلاق میشوند؟ چه ارتباطی میان مکان مادی و ایدههای ذهنی ما وجود دارد؟ آیا اصلاً چنین ارتباطی همیشه وجود دارد یا ماجرا، بسته به شخص تجربهکننده، فرق میکند؟
علاوه بر پررنگ بودن مفاهیم فلسفی در جستارهای این کتاب، تأثیر دیگری هم از فرهنگ آلمانی در آن مییابیم: به پرسش کشیدنِ خیلی از چیزهای جاافتاده و رسوبکرده، نگاه انتقادی به بسیاری از نهادهای فرهنگی چون کلیسا و دانشگاه، نقد اندیشهورزانی مثل آدورنو، و از این طریق بازنگری دائمی در خود و مبانی فکری خود.
تنوع فرمی جستارهای نزدیک ایده نمونهی خوبی از برخورد متفاوت نویسندگان مختلف با این قالب ادبی است. در این کتاب با گونههای متنوعی از جستار، خردهقالبهای تازه و ظرفیتهای متنوع این ژانر ادبی بیشتر آشنا میشویم. جستارهای این کتاب انواع مختلفی از روایت تجربهی شخصی، روایت داستانی، بحث فلسفی، اندیشهورزی تحقیقی و علمی و حتی چت تلگرامی نویسندگان را در خود جای دادهاند.
مثلاً اولین جستار کتاب، «کاش چرچیل دربارهی آشپزخانهها هم حرف میزد»، نمونهی جالبی از همکاری دو نویسنده برای نوشتن یک جستار است؛ دو نویسندهای که تفاوت نگاه و لحن شخصیشان و همینطور شوخیهایشان با یکدیگر به شکلِ جدیدی از جستار انجامیده است. هانا انگلمایر و کاترین پَسیگ دو دوست نویسندهای هستند که در دو واحد متفاوت یک ساختمان زندگی میکنند و تصمیم میگیرند بررسی کنند که فضا و حالوهوای متفاوت آشپزخانههایشان چه تأثیری بر ایدهها و افکارشان میگذارد. آنها، در جستاری که شاید شوخطبعانهترین جستار این کتاب باشد، دربارهی تأثیر محیط مادی بر ایدهها و سازوکار تفکر خلاق حرف میزنند و در این مسیر، نه تنها آداب مرسوم پژوهشهای دانشگاهی را نقد میکنند، که از خجالت چرچیل هم در میآیند.
دومین جستار کتاب با عنوان «صومعهها هرگز ناامیدت نمیکنند» دربارهی فضاهایی جمعی مانند سالن سخنرانی یا سرسرای کلیسا و نسبت چنین مکانهایی با فرایند تفکر خلاق و ایدهپردازی است. بیرته مولهف، نویسندهی این جستار، به جای اینکه سراغ ارتباط موضوع سخنرانی و وعظ با شکلگیری ایده برود، بیشتر بر تأثیر ملال حاصل از حضور در چنین فضاهایی بر ذهن ما تمرکز میکند و سخنرانیهای دانشگاهی، موعظههای کلیسایی و حتی سخنرانیهای تد را نقادانه و از زاویهای نو میبیند. مثلاً او مراسم وعظ و نیایش در کلیسا را تمرینی مناسب برای صبر و مهار خنده میداند و همین نگاهش باعث میشود حتی در ملالِ چنین جمعهایی فرصتی برای فکرهای تازه بیابد.
در «مسئله فقط خودِ قهوه نیست»، سومین جستار نزدیک ایده، اسون هانوشک رخدادِ کشف ایدهی نو را به فرایند دم کشیدن قهوه تحت فشار دستگاه اسپرسوساز تشبیه میکند و از تأثیر قهوه و آداب و رسوم و تاریخچهی آن بر فکر و ذهن ما میگوید. حضور مفهوم «مکان»، در معنای آشنا و متعارفش، در این جستار کمرنگتر است و در عوض، نویسنده قهوه و تجربهی قهوهنوشی را دستمایه کرده تا سراغ انگارهی «نامکان»یی که ایدهها در آن پا میگیرند و میبالند، برود. او معتقد است نوشیدن قهوه نوعی رهایی از لحظهی حال در ناکجای ذهن یا مکان ایدهها در پی دارد که فضای اندیشه را برای چیزهای دیگر باز میکند. البته او در پایان جستارش پرسشی پیش روی ما میگذارد که اندیشیدن به آن برای ما ایرانیهای چایدوست خالی از لطف نیست: «آیا خاطرات قهوه و چای سیاه با هم فرق دارد؟»
جستار «گوشهی امن کافههای شلوغ» با نقلقولی از ویرجینیا وولف شروع میشود. کارولین امکه، نویسندهی این جستار، جستار اتاقی از آن خودِ وولف را نمونهای از توجه به نسبت میان اندیشه، نوشتن و مکان میداند و با رجوع به تجربهی شخصی خودش، از مکانهایی حرف میزند که در آنها میتواند «خود»ش باشد؛ مکانهایی که در آنها نه ضرورتی برای شتاب هست، نه برای درخشش و نه برای اینکه آدم کسی جز خودش باشد؛ جاهایی که در آنها نه لازم است حرکتی کند، نه چیزی را توضیح دهد و نه چیزی را پنهان یا ممیزی کند. او چنین مکانهایی را دریچهای میداند به فضای اندیشهورزی آزادانه و تخیلی که در ساحت زبان پدیدار میشود.
نورا اشترنفلد در جستار «نامکانی مثل قطار شهری» معنای دیگری از نامکان را مطرح میکند؛ معنایی که مارک اوژه بهتفصیل دربارهاش حرف زده و بر فضاهای بینابینی و گذریای مثل سالن انتظار فرودگاه دلالت میکند. اشترنفلد میان چنین نامکانهایی، با استناد به تجربهی شخصیاش، قطارها و اتوبوسهای در حرکت را متناسبترین جا برای نوشتن خودش میداند. او میگوید «فضای فکریِ» واربورگ نه قطار است و نه کتابخانه و نه سالن فرودگاه، بلکه فضایی در ذهن است که از تعادل میان درون و بیرون پدیدار میشود. این جستار، علاوه بر بحثهای نظری، وجهی معمارانه هم دارد چون نویسنده در بخشی از آن فضاهای امروزی کار فکری را با فضای کتابخانههای قرننوزدهمی مقایسه کرده است.
رباب حیدر در جستار «تماشای زندگی از فاصلهای به نازکی شیشه»، که از درخشانترین جستارهای این کتاب است، از نسبت خودِ نویسندهاش و مکان میگوید؛ مثلاً از اتوبوسی که در سوریهی جنگزده از دمشق به لاذقیه میرود. او، با توصیفهایی گزنده از زندگی در دلِ جنگ، مدام به تفاوت نگاه امروزش به نوشتن و فضای فکری با نگاهش در دوران پیش از جنگ برمیگردد و با این مقایسه میان دو «خودِ» متفاوتش، و همچنین مقایسهی تجربهی اندیشهورزی و نوشتن در سوریهی گرفتار جنگ و آلمانِ غرق ناز و نعمت، فهمی متفاوت از ارتباط میان مکان و حالوهوای آن با فرایندهای فکری عرضه میکند.
جستار «در مرز فضای میانستارهای» از برنت بوزل فلسفیترین جستار این مجموعه است. نویسنده بحثش را با این پرسش هانا آرنت شروع میکند که «وقتی فکر میکنیم کجا هستیم؟». او میگوید منظور آرنت جاهایی مثل کافه و کتابخانه نیست: بلکه جایی است که کمکمان میکند در بیوطنی سکنا گزینیم و پهنهای وسیعتر برای اندیشه، تخیل، همدلی با دیگران و گذر از خود بیابیم؛ جایی که قوانینش از زمین تا آسمان با قوانین فضا و زمان فیزیکدانها فرق میکند. به زعم او، آرنت با زبانی صریح و روشن اما بهکلی دور از هرگونه احساسات افراطی از چیزی حرف میزند که در زمانه و گفتمانی دیگر «پرواز روح» نامیده میشد. تفسیر بوزل از مفهوم کلاسیک روح یا نفس در آثار فلسفی افلاطون و وجه فلسفی کیهانشناسی گذشتگان شاید در فهم بهتر بعضی مفاهیم در نظام فکری فیلسوفان ایرانی هم یاریمان کند؛ کسانی چون ابنسینا و سهروردی که هم از قصهی مرغان و پرواز اندیشه سخن گفتهاند و هم این موضوع را در نسبت با کیهانشناسی خود تبیین کردهاند.
در جستار «گوزن در دانشگاه» آن کاتن از ارتباط فضای فکری و ساختارهای کلانتر زندگی شخصی و اجتماعی ما پرده برمیدارد. او در اولین قدم از درگیری محسوس گوشت، پوست و استخوان بیولوژیک ما با فضای فکری و فرایندهای ذهنیمان میگوید و در ادامه، با مثالهایی از تجربهی شخصی خودش از ناسازگاری میان این دو وجه مادی و ذهنی، این ناسازگاری را با ارجاع به نظامهای کلانتر اقتصادی، حقوقی و اجتماعی توضیح میدهد و تلاش میکند راههایی برای برونرفت از این وضعیت نامتناسب بیابد. او از این طریق، وجهی از فضای فکری را هویدا میکند که با محیط بیرونی ما پیوند دارد؛ نه صرفاً با وجوه ادراکی شخصی ما، بلکه با جهان اجتماعیای که در آن زندگی میکنیم. مثلاً او این ناسازگاری را در فضای آکادمیک دانشگاه چنان شدید و سخت تجربه کرده که به تعبیر خودش گاهی چنان احساس غریبگی میکند که انگار گوزنی است در دانشگاه.
آخرین جستار کتاب، «آیا زندان کیفیت آسمان را تغییر میدهد؟» شرح تجربهی مشاله تولو از زندان و فضای فکر در آن است. او در این متن از تلاش خودش و از پیروزیها و شکستهایش برای راکد نماندن در این فضا میگوید. او از تأثیر چیزهای کوچک و ظریفی مثل رومیزی رنگی در تغییر حالوهوای خفقانآور سلول، از پیوند محبوس شدن بدن و زمینگیر شدنِ فکر، و از نقش نجاتدهندهی بیکرانگی آسمان در چنین وضعیتی حرف میزند. او شرح میدهد که تجربهی زندان چگونه درک او را از فضای اندیشیدن و «خلوت» تغییر داده و گویی او را، از طریق آسمان، به جهانی وسیعتر وصل کرده است.
در مجموع، میتوان گفت که نزدیک ایده نه مثل کتابهای خودیاری و توسعهی فردی، روشهای بهینهسازی فرایندهای ذهنی را به ما میآموزد و نه فهرستی از مکانهای مناسب یا نامناسب برای اندیشیدن ارائه میدهد، بلکه در درجهی اول، فراخوانی است برای اینکه به «فکر کردن» و به تأثیر کمّی و کیفی فضای فیزیکی و مادی بر آنچه در ذهنمان میگذرد، فکر کنیم. فراخوانی به تفکر نقادانه دربارهی خیلی از چیزهایی که شاید ثابت و بیتغییر تصورشان میکردهایم. خواندن این کتاب، برای هر کسی که با فرایندهای تفکر خلاق سروکار دارد، نگاهی نو به مفهوم «تفکر» به ارمغان میآورد.
نویسنده: علی طباطبایی