این ایده که رماننویسان در دنیای امروز نقشی شبیه نقش کاساندرا در اسطورههای یونان باستان دارند، ایدهی جالبی به نظر میرسد؛ کسانی که مثل کاساندرا «همیشه حقیقت را میگویند ولی هرگز حقیقتاً درک نمیشوند». انبوهی از فهرستهای اینترنتی در ستایش کتابهایی که رویدادهای بزرگ را پیشبینی کردهاند، وجود دارد. ولی بیشتر این پیشبینیها در واقع تجلیِ حس ششم اتفاقی نویسندگان ژانر علمیتخیلیاند که در آثارشان ابزارهای تکنولوژیک آینده را توصیف کردهاند. با این حال، شاید روزی برسد که واقعاً بتوانیم از ادبیات برای پیشبینی رویدادهای آینده کمک بگیریم.
چند سال پیش، گروهی کوچک از پژوهشگران دانشگاهی در آلمان نوعی همکاری بیسابقه را با ارتش این کشور آغاز کردند؛ پروژهای برای استفاده از رمان برای پیشبینی منازعهها و درگیریهای آیندهی جهان. این طرح راهبردی را پروژهی کاساندرا نامیدند. هدف پروژه هم این بود که پژوهشگران دانشگاه با بهکارگیری تخصصشان، در پیشبینی آینده به وزارت دفاع آلمان کمک کنند.
اما این پژوهشگرانْ متخصصِ هوش مصنوعی یا تحلیلگر سیاسی نبودند. ارتش آلمان این بار سراغ تیم کوچکی از پژوهشگران ادبی به سرپرستی یورگن ورتهایمر رفته بود. ورتهایمر استاد ادبیات تطبیقی بود، موهای مجعد و آشفته داشت و بیشتر وقتها بلوز یقهاسکی سیاه میپوشید.
چرا این پروژه را پروژهی کاساندرا نامیده بودند؟ در اسطورههای یونان، کاساندرا راهبهای تروایی بود که اتفاقهای مهمی مثل مخفی شدن جنگجویان یونانی درون اسب تروا، کشته شدن آگاممنون (پادشاه موکنای) به دست همسرش و معشوق او، سرگردانی دهسالهی اودیسه و مرگ خودش را پیشبینی کرد، گرچه همهی هشدارهایش نادیده گرفته شدند. حتی در نمایشنامهی آگاممنونِ آیسخولوس، کلوتایمنسترا میگوید «کاساندرا عقلش را از دست داده».
این ایده که رماننویسان کاساندراهای دنیای امروزند و «همیشه حقیقت را میگویند ولی هرگز حقیقتاً درک نمیشوند» شاید جالب به نظر برسد. انبوهی از فهرستهای اینترنتی در ستایش کتابهایی که رویدادهای بزرگ را پیشبینی کردهاند، وجود دارد. ولی بیشتر این پیشبینیها در واقع تجلیِ حس ششم اتفاقی نویسندگان ژانر علمیتخیلیاند که در آثارشان ابزارهای تکنولوژیک آینده را توصیف کردهاند.
یکی از این نمونهها، که البته در ژانر علمیتخیلی نیست، کتاب 1984 جرج اورول است که در آن حکومتی تکحزبی با استفاده از «صفحههای نمایشگر»ش آدمها را با حالت چهره و ضربان قلبشان شناسایی میکند. بیش از نیم قرن بعد از نوشته شدن این رمان، آژانس امنیت ملی ایالات متحده در برنامهی تجسسی پریزمِ و همچنین دولت چین از نرمافزارهای تشخیص چهره برای ردیابی شهروندانشان استفاده کردند.
ورتهایمر معتقد است نویسندگان بزرگ نوعی «استعداد حسی» دارند. از این گذشته، ادبیات تمایل دارد اوضاع و جریانهای اجتماعی را پیش چشم ما بگذارد، بهویژه کشمکشهایی را که سیاستمداران ترجیح میدهند تا میتوانند پشت پرده نگهشان دارند. «نویسندهها واقعیت را چنان نشان میدهند که مخاطب میتواند در یک لحظه جهانی را تجسم کند و خودش را در آن ببیند. آنها سکانی در دست دارند که هم عینی و هم ذهنی است و سیاههای از احساسات درونی زندگی شخصی آدمها را در طول تاریخ خلق میکنند.»
ورتهایمر میگوید اگر دولتها یاد بگیرند رمانها را به مثابهی لرزهنگارهای ادبی بخوانند، شاید بتوانند تشخیص بدهند کدام کشمکشها و درگیریها در آستانهی خشونتآمیز شدناند. بنابراین، شاید بشود با میانجیگریِ بهموقع، جان میلیونها نفر را نجات داد.
در قرن بیستویکم، پیشبینی بحرانهایی که تا به حال آنها را پیشبینیناپذیر میدانستهایم، یکی از دغدغههای اساسی غرب شده است. ایالات متحده و کشورهای اسکاندیناوی از سردمداران تلاش برای پیشبینی کشمکشها از طریق ماشینهای رایانهای هستند. اما به نظر میرسد آلمان در زمینهی سپردن ارزیابیهای راهبردی به الگوریتمها محتاطتر از بقیهی کشورها عمل میکند. کارلو ماسالا، استاد آلمانیایتالیاییِ سیاست بینالملل، میگوید «تحلیلگرانی در آمریکا هستند که معتقدند هوش مصنوعی سرانجام میتواند جایگزین پیشگوییهای انسانی بشود، ولی ما چنین باوری نداریم. شاید الگوریتم بتواند 84% کار را انجام دهد، ولی ما آن را به چشم سامانهای پشتیبان برای تحلیلگران انسانی میبینیم نه جایگزین آنها.»
کاری که بر عهدهی ورتهایمر گذاشته شده بود، حتی با وجود تخصص و دانش تیم سهنفرهی پژوهشگرانش، دشوار به نظر میرسید. به گفتهی فلوریان راگ، دستیار پژوهشی پروژه، «در ابتدای پروژه، فکر میکردیم بیشتر وقتمان را در کتابخانهها صرف کتاب خواندن خواهیم کرد، ولی خیلی زود فهمیدیم تعداد بیشماری کتاب وجود دارند که ما زبانشان را بلد نیستیم.»
گروه تصمیم گرفت در عوضِ خواندن کتابها، روی چیزی به نام «زیربنای ادبی» متمرکز شود: پیرامون متن چه میگذرد؟ چه برداشتی از آن میشود؟ راگ میگوید «برای ما جالب شد بدانیم چه چیزی سرنخی دربارهی آینده به ما میدهد. کتابی که برندهی تعداد زیادی جایزه و هدایای دولتی شده است؟ یا کتابی که انتشارش ممنوع شده و نویسندهاش مجبور شده کشورش را ترک کند؟»
سال 2018، ورتهایمر یافتههای اولیهاش را به وزارت دفاع آلمان ارائه داد. او ماجرای نمایشنامهی لانهی فاختهی یووان رادولوویچ را برای کارشناسان وزارت دفاع مثال زد. این نمایشنامه سال 1983 نوشته شده و دربارهی تنشهای خشونتآمیز میان اوستاشیها و صربها است. سه سال بعد از انتشار این نمایشنامه، همهی نویسندگان غیرصرب از انجمن نویسندگان صربستان اخراج شدند. از این گذشته، در ادبیات این دورهی یوگسلاوی کمتر نشانی از روابط دوستانه و عاشقانه بین صربها و آلبانیاییها دیده میشد و تعداد رمانهای تاریخیِ تجدیدنظرطلب هم زیاد شده بود. ورتهایمر از همهی اینها نتیجه گرفت که ادبیات و نهادهای ادبی، یک دهه پیش از شروع جنگ خونین کوزوو در سال 1998، «راه را برای جنگ هموار کرده بودند».
یافتههای ورتهایمر وزارت دفاع آلمان را متقاعد کرد که پروژهی کاساندرا را دو سال دیگر هم تمدید کند. وزارت دفاع میخواست تیم ورتهایمر در این دو سال روشی پیدا کند که استراتژیستها و برنامهریزان نظامی بتوانند از دیدگاههای ادبی برای پیشبینی آینده و تصمیمگیری کمک بگیرند.
در همین اثنا، پژوهشگران تیم ورتهایمر هر روز دربارهی الجزایر کنجکاوتر میشدند؛ کشوری که در بیشتر دورهی بهار عربی آرام و بیسروصدا بود. در انتخابات ریاستجمهوری سال 2014 هم فقط 7/51 درصد الجزایریهای واجد شرایط در انتخابات شرکت کرده بودند که نشان از بیتفاوتی سیاسی، به ستوه آمدن مردم یا بار سنگین خاطرات خشونتآمیز جنگ داخلیِ دههی 1990 داشت. با همهی اینها، الجزایر در مجموع جزو کشورهای «باثبات» دستهبندی میشد.
اما روندها و جریانهای بازار نشرِ کتاب در الجزایر نشان میدادند زیر این پوستهی آرامش و ثبات و رکود، چیزی در شرف تغییر است. رمان یک روز بهاریِ عمار مزداد (2014) ماجرا اعتراضات گروهی از مردم و سرکوب خشونتبارشان را بازگو میکرد. رمان الجزایر، آغاز دوبارهی شکستِ سعید سعدی (1991) هم که مروری بر وقایع بهار بربر در دههی 1980 بود، در سال 2015 در منطقهی قبایلیِ شمال الجزایر تجدید چاپ شده بود.
با همهی اینها تبدیل چنین سیگنالهایی به اطلاعات قابلاستفاده برای تصمیمگیرندگان سیاسی و نظامی چالشانگیز بود. پژوهشگرانِ تیم ورتهایمر نوعی سیستم امتیازدهیِ ریسک طراحی کردند که نُه شاخص برای هر کتاب داشت: گسترهی موضوعی، سانسور متن، سانسور نویسنده، واکنشهای رسانهای، جنجالها و رسواییهای مربوط به متن، جنجالها و رسواییهای مربوط به نویسنده، جوایز ادبی نویسنده، جوایز ادبی متن و استراتژی روایی.
البته سیستم امتیازدهی پروژهی کاساندرا ایرادهای زیادی داشت و شاخصهایش انعطافپذیر بودند. به قول راگ، «ترجمهی ادبیات به اعداد و ارقام دشوار است؛ باید مدام قراردادهایی تعریف کنی و با امتیازدهی به تعداد زیادی کتاب، کمدقتیها را جبران کنی.» اما در نهایت معلوم شد که غریزههای ادبی و لرزهنگارهای حوزهی ادبیات قابلاعتمادند. سال 2019، یعنی دو سال بعد از اینکه تیم ورتهایمر الجزایر را به عنوان منطقهای شایستهی توجه شناسایی کرد، اعتراضات داخلی در الجزیره و چندین شهر دیگر بالا گرفت و به کنارهگیری رئیسجمهور عبدالعزیز بوتفلیقه انجامید.
ورتهایمر در تابستان سال 2020 یافتههای پژوهشیِ تیمش را تحویل داد. اما کار در هزارتوی اداریِ وزارت دفاع گرفتار شد و بالاخره پروژه را در زمستان 2020 متوقف کردند. عدهای میگفتند دلیل لغو پروژه این بوده که پاندمی کووید19 فشاری پیشبینینشده به بودجهی دولت آلمان تحمیل کرده و عدهای دیگر هم انگشت اتهام را به سمت چرخهی پنجسالهی تغییر و تحول در مناصب دولتی گرفتند.
به هر حال، پروژهی کاساندرا متوقف شد. در اسطورههای یونان هم هشدارهای کاساندرا ناشنیده گرفته میشد چون این راهبهی تروایی گرفتار نفرین آپولو بود. در اقتباس امروزی کریستا ولف از قصهی کاساندرا، ژنرالهای تروایی میدانند کاساندرا حقیقت را میگوید ولی باز هم نادیدهاش میگیرند. ورتهایمر هم بعد از توقف پروژهاش گفت «شاه پریام ترجیح میداد دربارهی محاسبات سیاسی چیزی نداند. من قبلاً فکر میکردم سیاستمداران امروزی متفاوتاند، اما دانشِ لازم را ندارند. ولی معلوم شد آنها هم شبیه همتایان باستانی خودشاناند: ترجیح میدهند ندانند.»
ورتهایمر میگوید از توقف پروژهی کاساندرا عصبانی نیست: «من آدم عصبانیای نیستم، فقط عمیقاً غمگینم.» در هر صورت، خدا را چه دیدید، شاید این پروژه روزی به سرانجام برسد و داستانها واقعاً ابزاری برای پیشبینی رویدادهای آینده شوند.
نویسنده: فیلیپ اولترمان
مترجم: آیدا حقنژاد
منبع: گاردین
باسلام.مقاله کاساندرا،بسیارخواندنی،آموزنده،وجالب بود.ترجمه تحلیلگر شیوایی خاصی دارد.سلامت وخوشبخت باشید 🌹