جومپا لاهیری، خودترجمه گری، ترجمه بی کاغذ اطراف، الهام شوشتری زاده، نفیسه مرشدزاده، همین حوالی، جایی که هستم، نشر ماهی، امیرمهدی حقیقت، به عبارت دیگر، مترجم دردها، زبان ایتالیایی

جایی همین حوالی | جستاری از جومپا لاهیری در باب ترجمه خود

جومپا لاهیری پس از نوشتن اولین رمانش به زبان ایتالیایی، قصد داشت ترجمۀ آن را به مترجمی حرفه‌ای بسپرد اما در آخرین لحظه منصرف شد و تصمیم گرفت خود آن را به انگلیسی ترجمه کند یا اصطلاحاً دست به «خودترجمه‌گری» بزند. لاهیری در این جستار دربارۀ تجربه‌اش از فرایند خودترجمه‌گری صحبت می‌کند و می‌گوید برخی اصرار دارند خودترجمه‌گری وجود ندارد و این فرایند حتماً به عمل بازنویسی یا ویرایش نسخۀ نخست تبدیل می‌شود. به زعم او، ترجمۀ این‌چنینی حرکتی‌ است سرگیجه‌آور و متناقض، همزمان رو به ‌عقب و رو به ‌جلو. نوعی کشمکش همیشگی میان میل به پیش رفتن، و نیروی گرانش مرموزی که تو را عقب می‌کشد. از دید او، آنچه فرایند ترجمۀ خود را به‌شدت ناپایدار و متزلزل می‌کند، این است که کتاب اصلی در آستانۀ فروپاشی قرار می‌گیرد. انگار خودش را نابود می‌کند. یا شاید هم این نویسنده/مترجم است که دارد نابودش می‌کند، چون هیچ متنی نباید تا این حد زیر ذره‌بین برود.

ناداستان ، محمدحسین واقف، بی کاغذ اطراف، والتر بنیامین، نفیسه مرشدزاده، الهام شوشتری زاده، نان فیکشن، non fiction

علیه «ناداستان» | یا وقتی از ناداستان حرف می‌زنیم، از چه حرف می‌زنیم؟

non-fiction نام قلمرویی مشخص نیست؛ اسم یک حاشیه است. انگار ادبیاتْ کشور قصه‌ها باشد و هر چیزی که قصه نیست «خارجی» به حساب بیاید. از همین‌جا کج‌فهمی ادبیات آغاز می‌شود: چرا باید قصهٔ خیالی را کانونِ ثقل بگیریم و باقیِ نثرها را در قیاس با این کانون تعریف کنیم؟ مقالهٔ علمی، تاریخ‌نگاری روایی، جستار شخصی، خاطره‌نویسی، نامه‌نگاری، تک‌نگاریِ شهری، حتی کتاب آشپزی، هر کدام منطق و زیبایی‌شناسی خود را دارند. اما non-fiction آن‌ها را نه بر اساس کارکرد یا شیوهٔ بیان، بلکه بر اساس نبودنِ چیزی دسته‌بندی می‌کند. از نظرِ ناشر و کتاب‌فروش، سهل و مفید است؛ از نظرِ فهمِ ادبیات، بی‌حاصل.

نویسنده، آندره آسیمان، محمدحسین واقف، جستار، جستار روایی، گوته، همینگوی، داستایفسکی، استاندال، پروست، شاهزاده خانم کلو، نفیسه مرشدزاده، الهام شوشتری زاده، بی کاغذ اطراف

تقریباً نویسنده | جستاری از آندره آسیمان دربارۀ یک واژۀ «تقریباً» بی‌فایده

واژۀ «تقریباً»، بازی سایه‌روشن‌هاست، رقص ظرافت‌ها و اشاره‌ها. «تقریباً» راهی است نجیب برای پنهان کردن قطعیت‌های صریح. مانع بدیهیات می‌شود و درست به‌اندازه معلق نگه‌شان می‌دارد. «تقریباً» از قطعیت می‌کاهد. اگر به زبان قصاب‌ها بگوییم، قطعیت را تُرد می‌کند. خلاف یقین است و ـ پس بنابر تعریف ـ خلاف دانای کل. داستان‌نویسان از «تقریباً» استفاده می‌کنند تا از گفتن حقیقتی مستقیم و صریح پرهیز کنند، چون گویی در بیان بی‌واسطهٔ این یا آنِ چیزی، نوعی بی‌ظرافتی یا بی‌ملاحظگی هست. «تقریباً» همان روزنه‌ای‌ است که نویسنده و شخصیت‌هایش با آن راهی برای تأمل، عقب‌نشینی، یا القای چیزی پیدا می‌کنند که شاید حقیقت نداشته باشد، اما ذهن هیئت منصفه را مسموم می‌کند.

بی کاغذ اطراف، آبتین گلکار، الهام شوشتری زاده، آخرین اغواگری زمین، جستار روسی، ادبیات روسیه، انقلاب اکتبر، پوشکین

زندگی، عشق، جاودانگی، شعر، واژه | دربارۀ مارینا تسوتایوا

مارینا تسوتایوا نیستی را باور نداشت. او جستاری را که سال‌ها پس از مرگ دوست شاعرش، ماکسیمیلیان والوشین، دربارۀ او نوشته بود، «کلامی زنده دربارۀ مردی زنده» نام نهاد. او هم ژنرال‌های جنگ ۱۸۱۲ و هم «مادربزرگ جوان» خود را در عکسی قدیمی، همانند زندگان مورد خطاب قرار می‌داد؛ او قادر بود در عالم بیداری دیدار با پوشکین را تجربه کند و نه تنها او را ببیند و صدایش را بشنود و با او صحبت کند و به همراهش بخندد و دست در دست او در کوه‌ها بدود، بلکه در کوره راه پرگردوغبار آیوداگا «دل‌انگیزی پیشین کریمۀ زمانۀ دوست‌داشتنی پوشکین» را نیز احیا کند. حتی مزار تازۀ نزدیکان نیز نمی‌توانست تسوتایوا را ناگزیر به قبول واقعیت مرگ کند: من به مرگ باور ندارم. / در خانه / منتظر رسیدن‌تان از ایستگاه هستم.

النا فرانته، در حاشیه، سخنرانی، دوست نابغه من، الهام شوشتری زاده، نفیسه مرشدزاده، بی کاغذ اطراف، ویرجینیا وولف، ساموئل بکت، نوشتن، بی پروا، فمینیسم

درد و قلم | سخنرانی النا فرانته دربارۀ نوشتن و جسارت سنت‌شکنی

در پاییز سال 2020، مرکز بین‌المللی مطالعات علوم انسانی اومبرتو اکو از النا فرانته، رمان‌نویس برندۀ جایزۀ بوکر و نویسندۀ چهارگانۀ رمان‌های ناپولی و سریال تحسین‌شدۀ دوست نابغۀ من، دعوت کرد تا سلسله سخنرانی‌هایی در دانشگاه بولونیا برگزار کند؛ موضوع این سخنرانی‌ها به خود فرانته واگذار شده بود و می‌توانست دربارۀ نویسندگی، زیبایی‌شناسی نوشتن یا تکنیک‌های روایی او باشد. اما با گسترش کرونا و اجباری شدن قرنطینه، برگزاری رویدادهای عمومی غیرممکن بود. با این حال فرانته دعوت مؤسسه را قبول کرد و سه متن برایشان نوشت. این جستار برگرفته از سخنرانی تحسین‌شدۀ «درد و قلم» اوست که بازیگری به نام مانوئلا ماندراکیا در 17 نوامبر 2021 آن را در سالن دانشگاه قرائت کرد.

آدری هپبورن، سقوط، صاعقه و چند اتفاق دیگر | روایت‌هایی از پل استر

پل استر چهارده‌ساله که برای تعطیلات تابستانی به اردوگاهی دانش‌آموزی رفته، دچار حادثه‌ای تلخ می‌شود. در مقابل دیدگانش صاعقه‌ای به یکی از دوستانش برخورد می‌کند و او را می‌کُشد. پل استر نوجوان یک ساعت کنارش می‌نشیند و سعی می‌کند کمکش کند، غافل از اینکه پسرک همان لحظۀ اول از دست رفته و قرار نیست هیچ‌وقت بیدار شود. صورت کبود، چشمان نیمه‌باز، دهان کج و دندان‌های پسر مرده تصاویری هستند که او هیچ‌وقت فراموش‌شان نمی‌کند و لحظه‌ای از آن‌ها خلاص نمی‌شود. پل استر در این جستار از قصه‌ها و خاطرات تأثیرگذاری می‌گوید که همیشه در یادش مانده‌اند. روایت‌هایی که علی‌رغم پراکندگی در یک‌ چیز مشترک‌اند: او را به سمت نویسندگی سوق داده‌اند و انگیزه‌ای برای نوشتن شده‌اند.

به زبانی جز زبان خودم | جستاری از هشام مطر

زبان یعنی ترجمه. هر واژه‌ای که استفاده می‌کنیم نماد چیزی است اما هرگز نمی‌تواند خودِ همان‌چیز باشد. و مثل هر ترجمه‌ای، اتکاناپذیری زبان، ظرافت‌های متغیرش، سایه‌‌روشن‌ها و تردیدهایش، و همهٔ شکاف‌ها و کاستی‌هایی که ممکن است در آن بیابیم، آن را به خطر می‌اندازد و به پیش می‌برد و شگفت‌انگیزش می‌کند. برای همین است که نویسنده‌ها، حتی آن‌هایی که هرگز از محدودهٔ زبانِ مادری‌شان خارج نشده‌اند، کشمکشی بی‌سروصدا را در رابطه‌شان با زبان تجربه می‌کنند. کار روزمرهٔ نویسنده‌ها، خواه خود را در خدمت میراثِ ملی‌شان ببینند و خواه خود را در سیلاب احساساتِ انسانی غرق کنند، ترجمه است. و هر جا که ترجمه هست، ترس از کج‌فهمی نیز حاضر است؛ ترس این‌که هیچ‌کس تو را نفهمد. همهٔ ما میلی نهانی به نوعی سرراستی داریم، به یک زبان مادریِ واقعی، به زبانی پیشازبانی که درست به قلبِ چیزها برود و آنی‌ترین، مبهم‌ترین و گریزپاترین افکار و عواطف را نشان دهد. تناقض در این‌جاست که چنین بیانِ بی‌واسطه‌ای، اگر ممکن بود، ادبیات را کم‌رنگ یا حتی کاملاً منسوخ می‌کرد. بیان انسانی لبریز از سکوت است. همهٔ کتاب‌هایی که عاشق‌شان هستیم، به توافقِ جمعیِ ما بر سر ناگفتنی‌ها متکی‌اند.

من با او نویسنده شدم | جستاری از توماس هورلیمان

توماس هورلیمان سال ۱۹۵۰ در شهر تسوگ سوئیس متولد شد. او در مدرسه‌ی رهبانی آینزیدِلن تحصیل کرد،‌ سپس در زوریخ و در دانشگاه آزاد برلین فلسفه خواند و حالا در سوئیس زندگی می‌کند. او افزون بر چندین نمایشنامه ، رمان‌های بازگشت به خانه، چهل گل رز و مجموعه داستان زن تسینی را تألیف کرده است. نمایشنامه‌ها، آثار داستانی و جستارهای هورلیمان برنده‌ی جایزه‌های بسیاری شده‌اند، از جمله جایزه‌های توماس مان، یوزف برایتباخ و هوگو بال. هورلیمان، که در سال ۲۰۱۹ برنده‌ی جایزه‌ی گوتفرید کلر هم شده، عضو فرهنگستان هنرهای زیبای بایرن، فرهنگستان زبان و ادب آلمان و فرهنگستان هنر برلین است. آثار او به بیش از ۲۱ زبان ترجمه شده‌اند و رمان الماس سرخ وی در سال ۲۰۲۲ نامزد دریافت جایزه‌ی کتاب سال سوئیس شد. ستاره نوتاج جستار «نوشتن» را از آخرین مجموعه جستار هورلیمان با عنوان پیاده‌روی دمِ غروب با گربه (۲۰۲۰) انتخاب و ترجمه کرده است.

وطن آن چیزی‌ است که بر زبان می‌آید

برای خوانندگان فارسی‌زبان، هرتا مولر نام آشنایی است: نویسنده‌ی رومانیایی‌تبار آلمانی که سال 2009 برنده‌ی نوبل ادبیات هم شد. مولر در سال 2021 به سبب بهره‌گیری استادانه از «فرصت‌های بی‌پایانی که زبان آلمانی در حکم منبع شعر ارائه می‌کند» و همچنین برای «جنگ با توتالیتاریسم به هر شکل و رنگی، از جمله در زبان» جایزه‌ی یاکوب گریم را هم دریافت کرد. آنچه در این مطلب می‌خوانید ترجمه‌ی سخنرانی او هنگام دریافت همین جایزه است؛ سخنرانی‌ای که مولر در آن از نسبتِ نویسنده با زبان، نوشتن، وطن و حکومتِ تمامیت‌خواه می‌گوید.