تقدیمنامههای کتابها، همان جملههای کوتاهی که در صفحهی پیش از ورود به متن اصلی کتاب نوشته میشوند، برخلاف کوتاهیشان داستانهای بزرگی را تنها با چند کلمه بیان میکنند. البته گاهی هم نویسندهها بیخیال تقدیمنامه میشوند و یکراست میروند سراغ متن اصلی. اما اینجا صحبت ما بر سر «تقدیم به»هاست: آن کسی یا چیزی که کتاب تقدیمش شده کیست یا چیست؟ چه رابطهای با نویسنده دارد؟ در زمان قدیم، کتابها معمولاً به کسانی تقدیم میشدند که نویسنده توقع داشت از آنها صله و هدیهای بگیرد. امروزه تقدیمنامه اغلب خطاب به شخص یا اشخاصی نوشته میشود که نقشی مهم در زندگی خصوصی یا کاری نویسنده داشته یا حتی نداشتهاند. بله، پیش میآید که نویسندهای از تقدیمنامه برای گله و شکایت از دیگری بهره ببرد، یا متلک بپراند و شوخی کند.
گاهی هم کسانی به صرافت میافتند که همین تقدیمنامهها را در کتابی گردآوری و منتشر کنند؛ نمونهاش تقدیمنامهها اثر مری الیزابت بِرَون است که سال ۱۹۱۳ منتشر شد. در این کتاب انواع و اقسام تقدیمنامه را میبینیم: تقدیم به همسر، فرزند، دوست، معلم، قوم و خویش، حیوان خانگی و الخ. بِرَون در معرفینامهی این کتاب، جملهای از آریستید نقل کرده که ما نیز به همان بسنده میکنیم: «معابد را باید به خدایان تقدیم کرد، و کتابها را به انسانهای نیک.»
همین که چشمتان از روی عنوان و شناسنامهی کتاب گذر میکند، نخستین صفحهای که با آن روبهرو میشوید تقدیمنامه است. تنها چند کلمه و نه بیشتر، بر تنِ سپید صفحههای آغازین. موجز، اما شاعرانه. تقدیمنامهها گاهی واضحاند: «تقدیم به کِلِر»، «پیشکش به مایکل». گاهی هم حروفی مرموز یا جملهای سرّیاند: «تقدیم به او، به خاطر تمام چیزهایی که خودش خوب میداند».
در دلِ هر «تقدیم به» داستانی نهفته است دربارهی رابطهی نویسنده با شخص، حیوان یا چیزی که کتاب تقدیمش شده؛ مثلاً ژاکلین سوزان درهی عروسکها را به ژوزفین ـــ سگ پودلش ـــ تقدیم کرده و ویلیام آیریش عروس سیاهپوش را به ماشینتحریر رمینگتونِ اِنسی69411 خودش. خیلی وقتها تقدیمنامهها عامدانه رازآلودند. آشکارا از پیوندی مهم نشان دارند و همزمان، چند و چونِ این پیوند را سربهمهر نگه میدارند.
آرتور هِیلیِ رماننویس تقدیمنامه نوشتن را به عشقبازی پیش چشم دیگران تشبیه میکرد و خوش نداشت نام همسرش در کتابهایش بیاید. با این حال، بدیهیترین انتخابِ بیشترِ نویسندهها همسر و یار و معشوق است. آین رَند اطلس شانه بالا انداخت را به شوهرش و معشوقش ـــ یعنی دو مرد ـــ تقدیم کرد.
بعضی از نویسندگانِ مرد همیشهی خدا کتابهاشان را به زنان زندگیشان تقدیم میکنند: ویلبر اسمیت: «تقدیم به دنیل»، برایان مور: «تقدیم به جین، مثل همیشه»، و اف. اسکات فیتزجرالد: «بارِ دیگر، به زلدا». با توجه به اینکه ازدواج فیتزجرالد و زلدا چندان هم خوب نبوده، آن «بارِ دیگر» نسبتاً ملالآور است.
گراهام گرین که سال ۱۹۴۸ از همسرش ویویِن جدا شد، معشوقه فراوان داشت. یکی از آن معشوقهها لیدی کاترین والسْتونیا یا «ک» بود و گرین پایان رابطه را به او تقدیم کرده بود. پیش از آن، شارلوت برونته با تقدیم ویراست دوم جین ایر به ویلیام تکری، جامعهی ادبی لندن را به شایعهپراکنی وا داشته بود. برونته میخواست از تکری بابت نقد جانانهاش تشکر کند اما خوانندگان فقط و فقط شباهتهای آقای روچستر [شخصیتی در کتاب جین ایر] و تکری را میدیدند. آخر تکری هم زنش دیوانه بود و تازگیها رمانی منتشر کرده بود دربارهی خانم معلم سرخانهای که میخواست کارفرمایش را اغوا کند.
عجیب است که تقدیمنامههای چندکلمهای چه چیزهای مهمی را آشکار میکنند. جی. کی. رولینگ که اصلاً به مصاحبه روی خوش نشان نمیدهد، در تقدیمنامههایش بیشتر دربارهی خودش میگوید تا در مصاحبههای ملاحظهکارانهاش. نگاهی به تقدیمنامهی هری پاتر و تالار اسرار بیندازید: «تقدیم به شان پی. اف. هریس؛ آن رانندهی گریزپا و رفیق روزهای سخت.» هریس اولین دوست او بود که رانندگی یاد گرفت و [هر جا که رولینگ گیر میافتاد به دادش میرسید]، و نیز اولین کسی بود که رولینگ به او از آرزویش برای نویسنده شدن گفته بود. به قول خود رولینگ، «شان هریس گذشته از اینها تنها کسی بود که میگفت بیبروبرگرد باید در این کار موفق شوی. ارزش حرفش بیش از چیزی بود که من به رویش میآوردم.»
از همان زمان که آدمی قلم بر کاغذ گذاشت تقدیمنامهها وجود داشتهاند. هوراس و ویرژیل آثارشان را به حامیِ ثروتمند خود مایسیناس تقدیم کردهاند. قرنها گذشت و جین آستن، با اینکه از شاهزادهی نایبالسطلنه )جرج چهارم( بیزار بود، اِما را تقدیمش کرد، زیرا یکی از اطرافیانِ شاهزاده به او پیشنهاد یا در واقع دستور داده بود چنین کند.
ویلکی کالینز که ماهالماس را به مادر درگذشتهاش تقدیم کرد، آغازگر رسم سپاسنویسی برای خانواده و دوستان بود. او اغلب در تقدیمنامههایش عذر میخواست که ساعتها در اتاق زیرشیروانی مانده است.
جفری آرچر نه یک پنی بیشتر، نه یک پنی کمتر را به «مردانِ چاق» تقدیم کرد، یعنی به دو پسرش که آن زمان سهساله و یکساله بودند، در حالی که مارتین اِیمیس اثر بزرگش لاندن فیلدز را به پدرش کینگزلی اِیمیس پیشکش کرد زیرا به نظرش درستش همین بود، البته نه برای اینکه پدرش را به خواندنش وادار کند: «پدرم اصلاً طرف هیچکدام از کتابهای من نمیرفت و هنگامی که لاندن فیلدز منتشر شد مادرم چاقو به دست رفت و بالای سرش ایستاد و گفت بخوان، اما پدرم همچنان مدعی بود که نمیتواند چنین کاری کند.»
هرچه بیشتر قلم میزنید، دامنهی تقدیمنامههاتان گستردهتر میشود. آگاتا کریستی نخستین کتابش، ماجرای اسرارآمیز در استایلز، را به مادرشتقدیم کرد و دشمن پنهان را «به تمام آنانی که زندگی ملالتباری دارند». اما این قصه سر دراز دارد، چون او به خیلیها کتاب تقدیم کرده؛ مثلاً قتل در تعطیلات را به دوستانش تقدیم کرده: «تقدیم به لری و دِنِی، و بسیار عذر میخواهم که از استخرشان برای بازسازی صحنهی قتل استفاده کردم.» البته بعضی از نویسندگان میگویند نوشتن تقدیمنامه به مراتب سختتر از نوشتن خود کتاب است.
خیلی وقتها عمر رمانها از عمر ازدواج نویسندگانشان طولانیتر میشود و کار کتاب عملاً به جایی میکشد که به مذاق نویسنده خوش نمیآید. اینجاست که زیبایی تجدید چاپ خودش را نشان میدهد: میشود نام همسر سابق را زدود، هویت پنهان معشوق جدید را فاش کرد و از آنها که کمک کردهاند موفقیتی نصیب کتاب شود تشکری جانانه کرد.
هنگامی که آیات شیطانی با جلد گالینگور منتشر شد، سلمان رشدی آن را به همسرش ماریان تقدیم کرده بود و هنگامی که با جلد شومیز منتشر شد، رشدی مخفی شده و طلاق گرفته بود. تقدیمنامهاش این بار چنین چیزی بود: «پیشکش به سازمانها و کسانی که از چاپ این کتاب حمایت کردند.»
در تقدیمنامهی نسخهی بریتانیایی پایان رابطه گراهام گرین معشوقهاش را فقط با حرف «ک» معرفی کرده اما در نسخهی آمریکایی کلمهی «کاترین» را میبینیم. انتشارات پنگوئن چاپ دوم عاشق بانو چَترلی را تقدیم کرد به «اعضای هیئت منصفهی دادگاه، سه زن و نُه مرد، که به “بیگناهیِ” انتشارات پنگوئن رأی دادند».
نقل است که همینگوی یک بار فقط با شش کلمه («فروشی: کفشِ بچه، هیچوقت پاش نکرده») داستانی کوتاه نوشت اما بسیاری از نویسندگان، عمدتاً ناخواسته، با تقدیمنامههای مختصر و موجزشان داستانهایی میگویند بسی پیچیدهتر و رنگارنگتر از آنچه در آغاز تصور میکنیم.
نویسنده: لیزی اِنفیلد
ترجمه: امیرمحمد شیرازیان
منبع: The Telegraph