ای. بی. وایت یکی از پیشگامان جستارنویسی در آمریکا و از مهم‌ترین چهره‌های این ژانر محسوب می‌شود. بسیاری از نوشته‌های او در نشریۀ معتبر نیویورکر به انتشار رسیده‌اند و مورد تحسین قرار گرفته‌اند. ماریا پوپووا در این مقالۀ کوتاه به نظریات وایت دربارۀ نحوۀ نوشتن جستار اشاره می‌کند و یکی از عقاید مناقشه‌برانگیز او را توضیح می‌دهد؛ این‌که جستارنویس در کنار منضبط بودن، باید کمی خودخواه هم باشد. گرچه خیلی‌ها این روحیه را نمی پسندند اما از دید وایت این عاملی مهم برای خلق متنی عالی است.


«چه چیزی باعث می‌شود یک جستار فوق‌العاده شود؟» این پرسشْ چشمۀ پایان‌ناپذیری از جذابیت است و در این زمینه هنرمندی برجسته‌تر از ای. بی. وایت (۱۸۹۹-۱۹۸۵) وجود ندارد. او چهرۀ برجستۀ سبک‌های ادبی، مدافع حقوق نویسندگان، حافظ و متولی مطبوعات آزاد، طراح جلد کمتر شناخته‌شدۀ مجلۀ نیویورکر، و شیفتۀ نیویورک بود.

در آوریل سال ۱۹۷۷، در پیشگفتار مجموعۀ مهم جستارهای ای. بی. وایت، این نویسندۀ محبوب همان فرمی که فوق‌العاده در آن چیره‌دست بود را همزمان با عشق و گستاخی بررسی می‌کند. وایت می‌نویسد «جستارنویس کسی است که با تکیه به این باور کودکانه که هر چه درباره‌اش می‌اندیشد و هر چه برایش رخ می‌دهد، مورد علاقۀ همۀ مردم است، خود را رهانیده. او کسی است که از کارش کاملاً لذت می‌برد، مثل لذت آدم‌هایی که برای تماشای پرندگان به گشت و گذار می‌روند. هر سفر جدید جستارنویس، هر تلاش و تجربۀ جدید او، با تجربۀ پیشینش متفاوت است و او را به سرزمین جدیدی می‌برد. این کار به او لذت می‌بخشد. فقط کسی که ذاتاً‌ خودمحور باشد جسارت و توان لازم برای نوشتن جستار را دارد.»

ای. بی. وایت نوعی ریخت‌شناسی برای حالت‌های جستاری پیشنهاد می‌کند:

«تنوع جستارها به اندازۀ تنوع نگرش‌ها یا حالات انسانی است، به اندازۀ تنوع طعم‌های بستنی هوارد جانسون. جستارنویس صبح بلند می‌شود و اگر کاری برای انجام دادن داشته باشد، لباسش را از کمد بزرگ و عجیب‌وغریبش انتخاب می‌کند. می‌تواند بسته به احوال خود یا بسته به موضوع موردنظرش، هر نوع پیراهنی را بپوشد و به جای هر کسی باشد؛ فیلسوف، آدم بددهن، دلقک، قصه‌گو، معتمد، متخصص، وکیل‌مدافع شیطان، مشتاق. من از جستار خوشم می‌آید، همیشه دوستش داشته‌ام. حتی وقتی بچه بودم همین‌طور تلاش می‌کردم افکار و تجربیات خامم را با آوردن روی کاغذ به دیگران تحمیل کنم.»

در حالی که وایت ادعا می‌کند هر زمان که ایده‌ای به ذهنش خطور کند به «فرم جستار‌ پناه می‌برد»، با خودآگاهی و خودانتقادی مخصوص جستار‌نویسی شایسته، جایگاه جستار را در مراتب ادبی مشخص می‌کند:

«برای من مهم نیست که جایگاه جستار نسبت به ردۀ آثار ادبی قرن بیستم آمریکایی اندکی پایین‌تر است. جستار‌نویس، برخلاف رمان‌نویس، شاعر و نمایشنامه‌نویس، باید به نقش شهروند درجه‌دومی که خودش آن را انتخاب کرده، قانع باشد. نویسنده‌ای که نگاهش به جایزۀ نوبل یا دیگر موفقیت‌های دنیوی است، بهتر است رمان، شعر یا نمایشنامه بنویسد و جستار‌نویس را به حال خود بگذارد تا دربارۀ زندگی آزادانه و لذت بردن از خشنودی‌های بی‌قید هستی، وراجی کند.»

وایت فکرش را هم نمی‌کرد که فقط یک سال بعد جایزۀ افتخاری پولیتزر را دریافت کند. این جایزه به مجموعۀ آثار او که – بنا به ترجیح خودش – بیشتر شامل جستارها بود، تعلق گرفت. وایت استدلال می‌کند که جستار بیش از هر فرم نوشتاری دیگری نیازمند تعهدی بی‌همتا به حقیقت و انضباط است.

«چیزی هست که جستار‌نویس نمی‌تواند انجامش دهد: او نمی‌تواند خود را در فریب یا پنهان‌کاری غرق کند چون بلافاصله دستش رو می‌شود. دزموند مک‌کارتی، در مقدمۀ کتاب میشل دو مونتنیِ انتشارات ای. پی. داتون و شرکا چاپ سال ۱۹۲۸، می‌گوید که مونتنی “ذاتاً از موهبت صداقت برخوردار بود…” عامل بنیادی همین است. و حتی فرار جستار‌نویس از انضباط هم تنها فراری نسبی است: جستار، هرچند فرمی آزاد و رها است اما نظم خود را تحمیل و مسئلۀ خود را ایجاد می‌کند. و این نظم و مسئله به‌زودی آشکار می‌شوند. و همۀ ما (ساکنان قلمرو جستارنویسی) برای هر کسی که فقط به این دلیل که خوشی زیر دلش زده یا افکار پریشان دارد دست به قلم می‌برد، مانعی بازدارنده می‌شویم.»

ای. بی. وایت عقیدۀ جون دیدیون دربارۀ «نوشتن به مثابۀ دسترسی به خویشتن» و ادعای جورج اورول، که اولین انگیزۀ جهان‌شمول نوشتن را «خودخواهی محض» می‌دانست، را بازگو می‌کند و به خودمحوری جستار‌نویس بازمی‌گردد:

«من فکر می‌کنم برخی جستار را آخرین پناهگاه آدم خودخواه می‌دانند؛ چیزی که برای ذائقه‌شان فرمی بیش‌ازحد خودآگاهانه و خودخواهانه است. آن‌ها احساس می‌کنند این‌که نویسنده‌ای می‌پندارد سفرهای کوچک یا مشاهدات اندکش توجه خواننده را جلب می‌کند، گستاخانه است. البته شِکوۀ آن‌ها کمی منصفانه است. من همیشه می‌دانستم که ذاتاً خودخواه و خودبین هستم؛ آن‌قدر که دربارۀ کارهای خودم نوشته‌ام، نشان‌دهندۀ توجه بیش‌ازحدی‌ست که به زندگی خودم دارم، نه به زندگی دیگران. پیراهن‌های زیادی پوشیده‌ام که همۀ آن‌ها اندازه‌ام نبودند. اما وقتی ناامید یا افسرده‌ام، فقط کافی‌ست با لذتِ تمام در کمد لباس‌هایم را باز کنم، و آن‌جاست؛ لباسی که پشت لباس‌های دیگر پنهان شده، ردای میشل دو مونتنی آویزان است و کمی بوی نفتالین می‌دهد.»

وایت در ادامه به بحث در مورد انتخاب جستارها برای مجموعه آثار و ترتیب آن‌ها می‌پردازد و از معروف‌ترین شاهکار خود، جستار «این‌جا نیویورک است»، یاد می‌کند:

«برخی از جستارها مثل “اینجا نیویورک است” به‌شدت تحت تأثیر گذر زمان قرارگرفته‌اند و اکنون به عنوان آثار دوره‌ای مطرح می‌شوند. من در تابستان ۱۹۴۸، در خلسۀ گرما، دربارۀ نیویورک نوشتم. شهری که توصیف کردم حالا ناپدید شده و شهر دیگری به جایش پدیدار شده؛ شهری که با آن نامأنوسم… آخرین باری که به نیویورک سفر کردم، به نظر می‌رسید که دچار تغییر شخصیت شده، انگار توموری مغزی دارد که هنوز کشف نشده.»

مکان نقش مهمی در رابطۀ وایت با سخن مکتوب دارد، همان‌طور که در گزیدۀ‌ جستارها مشهود است. او می‌نویسد «بخش زیادی از نیمۀ اول زندگی‌ام را به عنوان شهرنشین گذراندم، بخش بزرگی از نیمۀ دوم را به عنوان یک روستایی. در میان این دو، دوره‌هایی بود که هیچ‌کس، از جمله خودم، دقیقاً نمی‌دانست (یا اهمیت نمی‌داد) که کجا هستم؛ بین مِین و نیویورک، به دلایلی که در آن زمان قانع‌کننده به نظر می‌رسید در تردد بودم. در این میانه پول وارد شد، علاقه به نیویورکر به آن اضافه شد، و علاقه به شهر. سرانجام به آرامش رسیده‌ام.»

وایت سال‌های باقی‌ماندۀ عمرش را در خانه‌اش در شهر مِین در بروکلین شمالی گذراند.

جستارهای ای. بی. وایت را، به عنوان اوج فرم جستارنویسی یکی از بزرگترین استادان این ژانر،‌ باید حتماً خواند. برای کامل کردن این مطلب، می‌توانید جستارهای «نقش و مسئولیت نویسنده» و «چرا ایجاز الگویی اساسی برای سبک نیست» را از وایت بخوانید.


نویسنده: ماریا پوپووا

مترجم: شادی تفضلی