پژوهش روایی فرایندی است مبتی بر ارتباط. اساساً آنچه پژوهش روایی را چنین متمایز میکند ارتباط هدفمندی است که در جریان پژوهش میان پژوهشگر و مشارکتکنندگان برقرار میشود و میان قصههای آنها پل میزند. جین کلندینین، یکی از مهمترین چهرههای علمی حوزهی پژوهش روایی، در این مطلب بیکاغذ اطراف به جایگاه و اهمیت ارتباط در پژوهش روایی میپردازد، از تمایز اندیشیدن با قصه و اندیشیدن به قصه میگوید و شرح میدهد که اندیشیدن با قصه چگونه میتواند بستری برای ارتباط محکمتر میان پژوهشگر و مشارکتکنندگان فراهم کند.
مقولهی ارتباط در پژوهش روایی اهمیت فراوانی دارد: ارتباط میان فرد و جهانش. فهمی زمانمند از ارتباط میان گذشته، حال و آینده که دربرگیرندهی ارتباط میاننسلی، ارتباط میان فرد و مکان، میان رخدادها و احساسات، میان مردم، میان جهان مادی و مردم، میان روایتهای فرهنگی، نهادی، زبانشناختی و خانوادگی و غیره است. به این ترتیب تفکر ارتباطی بهویژه هنگامی که در قامت پژوهشگر روایی ظاهر میشویم، بخشی از تفکر روایی است. به عبارتی، پژوهش روایی یعنی بررسی «گروهی در ارتباط با دیگران» توسط «گروهی در ارتباط با دیگران».
در پژوهش روایی، ما پژوهشگران ارتباطی هدفمند با مشارکتکنندگان برقرار میکنیم و دربارهی تجربههای خودمان، تجربههای مشارکتکنندگان و تجربههایی که حاصل زندگیمان در کنار یکدیگرند، به شیوهی روایی فکر میکنیم. ما قصههایمان را میگوییم، قصههای دیگران را میشنویم، به نقاط تلاقی زندگیهایمان با یکدیگر میرسیم و در آنها دست به کنش میزنیم. ما عمداً زندگیمان را پهلوی زندگی دیگری میگذاریم. هدف ما برقراری ارتباط با زندگی خودمان و زندگی دیگران است، با زمان حال و زمانهای دیگر، با مکان تلاقیمان و سایر مکانها. در جایگاه پژوهشگر روایی، قصههای زیسته و بیانشدهی ما همواره همراه یا در ارتباط با قصههای مشارکتکنندگان و در پیوند با چشمانداز آنها و خودمان است. وقتی در پژوهشی مشغول گفتن قصههای خودمان و شنیدن قصههای مشارکتکنندگانیم، باید به جایگاه خودمان در تحقیق بسیار دقت کنیم و بدانیم که ما نیز بخشی از چشمانداز داستانیشدهی مورد بررسی هستیم. بنابراین پژوهشگر بخشی از چشمانداز کنونی و گذشته است و اذعان دارد در ساخت دنیایی که خود را درون آن مییابد سهیم بوده است. ما بخشی از زندگی مشارکتکنندگان پژوهشمان هستیم و مشارکتکنندگان نیز بخشی از زندگی ما هستند. بنابراین زندگی خودمان، آن کسی که هستیم و آن کسی که در چشمانداز خودمان و مشارکتکنندگان خواهیم شد نیز بخشی از پژوهش است. ما پژوهشگرانی ابژکتیو و بیطرف نیستیم؛ پژوهشگرانی ارتباطی هستیم که به فضاهای بیناسوژهای و ارتباطی و بسترهایی که زندگیها در آنها سپری شدهاند، توجه میکنیم. ما خارج از محیط پژوهش قرار نگرفتهایم، بلکه بخشی از پدیدهای هستیم که مشغول تحقیق و بررسی آنیم. پژوهش روایی از جنبهی دیگری نیز پژوهشی ارتباطی است. قصههای زیسته و گفتهشده در پژوهش روایی همواره حاصل پردازشی مشترک هستند، پردازش مشترکی که آگاهانه و هدفمند صورت میگیرد. قصهها در فضاهای میان پژوهشگران و مشارکتکنندگان مشترکاً ساخته و پرداخته میشوند.
اندیشیدن به قصه، اندیشیدن با قصه
دیوید موریس در فصلی از کتاب شارون و مونتلو با عنوان قصهها مهماند به این نکته اشاره میکند که در جوامع غربی اغلب «به» قصهها میاندیشیم و دیگر «با» قصهها فکر نمیکنیم.
هدف از طرح مفهوم «اندیشیدن با قصه» مقابله یا تغییرِ رویهی نهادینهشدهی غربیِ «اندیشیدن به قصه» است، نه الزاماً جایگزینی این رویه. اندیشیدن به قصه از قصه ابژه میسازد اما اندیشیدن با قصه فرایندی است که طی آن ما در نقش عناصر فکور، اجازه میدهیم روایت بر ما تأثیر بگذارد تا خودمان بر روایت تأثیر بگذاریم.
گرچه اندیشیدن با قصه هم در بستر پژوهش روایی و هم مستقل از آن امکانپذیر است، این نوع اندیشیدن اساساً نوعی تفکر ارتباطی است. به ارتباطی بودن روش اندیشیدن با قصه اشاره کردم تا توجه شما را به تجربهی دیگران جلب کنم، به اندیشیدن دربارهی قصههایی که هویت هر فرد را در موقعیتهای گوناگون خودش شکل میدهد و او را در زندگیِ در حال گذر و در آن لحظهای که از دل تمامی لحظات دیگر ظهور میکند و به آیندهای خاص نظر دارد، میسازد. وقتی پژوهش روایی را آغاز میکنیم باید به روشهای مختلف اندیشیدن با قصه نیز توجه کنیم: توجه به قصههای خودمان، توجه به قصههای دیگران، توجه به تمام قصههایی که درونشان قرار گرفتهایم و همچنین توجه به آنچه آرامآرام از دل زندگیهای مشترک و قصههای گفتهشدهمان شکل میگیرد و نمایان میشود.
قصههای ما همیشه در ارتباط هستند و همواره در فضایی بینابینی ساخته میشوند، در فضای بین زمانها، افراد، نسلها و مکانهای گوناگون. وقتی هنگام پژوهش قصههایمان را تعریف میکنیم و قصههای مشارکتکنندگان را میشنویم، باید توجه تاموتمام به این نکته داشته باشیم که نقش ما در پژوهش چیست و لازم است دریابیم که خودمان هم بخشی از چشمانداز قصهشدهای هستیم که مشغول مطالعهی آنیم.
پژوهشگران روایی و مشارکتکنندگان پژوهش به بخشی از زندگی یکدیگر تبدیل میشوند. بنابراین، هنگام پژوهش، زندگی خودمان، کیستیمان و آنچه خواهیم شد نیز در چشمانداز خودمان و مشارکتکنندگان پژوهش در دست واکاوی است.
پژوهش روایی پروژهای عمیقاً اخلاقی است. درک جنبهی اخلاقی پژوهش روایی بدین معنا است که نمیتوان جنبهی اخلاقی را از حیات پژوهش جدا کرد. اخلاق ارتباطی در قلب ما پژوهشگران روایی جای گرفته یا شاید حکم قلب را برایمان داشته باشد. اخلاق ارتباطی ریشه در اخلاق دغدغهمندی دارد و نقطهی شروع پژوهشگران روایی و تکیهگاه آنها در سرتاسر پژوهش است. اخلاق ارتباطی یعنی تعهد به روابط. به این معنا که تشریک مساعی در زندگیْ ما را قادر به بازسازی قصهها و گفتوگو دربارهی آنها میکند. اخلاق ارتباطی ما را به پذیرش مسئولیتهای اجتماعی در قبال نحوهی زندگی با دیگران و با جهانهای خودمان فرامیخواند.
موریس وقتی دربارهی تشریک مساعی در زیستنِ قصهها و بیان آنها حرف میزند، به موضوع قلب اخلاقیِ پژوهش روایی هم میپردازد. او به نقل از کیث باسو میگوید چگونه «بازگویی قصهها در بافت سوءرفتار اخلاقی، به شکلی بر جانتان مینشیند: در آن لحظه قصه دارد روی شما تأثیر میگذارد. از فکرش خلاص نمیشوید. قصه در حال تغییر دادن شما است، بدین معنا که میخواهید درست زندگی کنی. میخواهید خودتان را جای دیگری بگذارید.»
وقتی به زمانی که با یکی از مشارکتکنندگان در پروژهی قبلی سپری کردم فکر میکنم، متوجه میشوم که آن تجربه من را تغییر داده است. میدانم قصههایی که من و او با کمک هم ساختیم همین حالا هم بر من تأثیر میگذارند و موجب میشوند بخواهم جای کسی دیگر باشم.
نویسنده: جین کلندینین
مترجم: دکتر محمود مهرمحمدی
منبع: این مطلب بیکاغذ اطراف برشی است از کتاب Engaging in Narrative Inquiry که نشر اطراف بهزودی ترجمهی آن را منتشر خواهد کرد.