!Ye kam | روایتی دربارۀ تبعید، تنهایی، هویت و زبان
مهاجرت، مخصوصاً مهاجرت اجباری، مشکلات زیادی به همراه دارد که احتمالاً یکی از دشوارترین و هولناکترین آنها مسئلۀ زبان است. زیستن با زبان غریبه تجربهای است که نگاه ما به جهان و به خودمان را تغییر میدهد، آنقدر که گویی هویت جدیدی پیدا میکنیم. این موضوع برای مهاجران نسلهای دوم و سوم پیچیدهتر هم میشود و گاهی به چندپارگی هویتی و سرگردانی زبانی میانجامد. سحر گلشن، نویسندهای ایرانیچینی که در کانادا به دنیا آمده و از کودکی در معرض چند زبان کاملاً متفاوت بوده، این بیوطنی، چندگانگی و سردرگمی را تجربه کرده است و در این جستار، از دو ملاقات با پدربزرگ ایرانیاش، حاجی، میگوید؛ دیدارهایی که با فاصلۀ تقریباً دو دهه و در کودکی و جوانی او اتفاق افتادهاند.
به زبانی جز زبان خودم | جستاری از هشام مطر
زبان یعنی ترجمه. هر واژهای که استفاده میکنیم نماد چیزی است اما هرگز نمیتواند خودِ همانچیز باشد. و مثل هر ترجمهای، اتکاناپذیری زبان، ظرافتهای متغیرش، سایهروشنها و تردیدهایش، و همهٔ شکافها و کاستیهایی که ممکن است در آن بیابیم، آن را به خطر میاندازد و به پیش میبرد و شگفتانگیزش میکند. برای همین است که نویسندهها، حتی آنهایی که هرگز از محدودهٔ زبانِ مادریشان خارج نشدهاند، کشمکشی بیسروصدا را در رابطهشان با زبان تجربه میکنند. کار روزمرهٔ نویسندهها، خواه خود را در خدمت میراثِ ملیشان ببینند و خواه خود را در سیلاب احساساتِ انسانی غرق کنند، ترجمه است. و هر جا که ترجمه هست، ترس از کجفهمی نیز حاضر است؛ ترس اینکه هیچکس تو را نفهمد. همهٔ ما میلی نهانی به نوعی سرراستی داریم، به یک زبان مادریِ واقعی، به زبانی پیشازبانی که درست به قلبِ چیزها برود و آنیترین، مبهمترین و گریزپاترین افکار و عواطف را نشان دهد. تناقض در اینجاست که چنین بیانِ بیواسطهای، اگر ممکن بود، ادبیات را کمرنگ یا حتی کاملاً منسوخ میکرد. بیان انسانی لبریز از سکوت است. همهٔ کتابهایی که عاشقشان هستیم، به توافقِ جمعیِ ما بر سر ناگفتنیها متکیاند.
میخواستم زبان را تجربه کنم | مصاحبهای با یوکو تاوادا
یوکو تاوادا، داستاننویس و جستارنویس ژاپنیآلمانی، به هر دو زبان ژاپنی و آلمانی، رمان، داستان، جستار و شعر مینویسد. تاوادا در جستارهای ارواح ملیت ندارند، اولین کتاب از مجموعهی «زندگی میان زبانها»ی نشر اطراف، سراغ تجربهی زیستن میان دو زبان رفته و از دریچهای نو به این تجربه نگریسته است. تاوادا شیفتهی زبان و درک تجربههای زبانی است و در این مصاحبه هم دربارهی رابطهی زبان و احساسات و افکارمان حرف میزند و دربارهی اینکه به کمک ادبیات، راهی متفاوت برای ورود به زبانی تازه یافته است. او میگوید غذاهای توکیو را بیشتر دوست دارد، ولی در هامبورگ بهتر مینویسد. برای آشنایی با جهان ذهنی تاوادا، پیشنهاد میکنیم این مصاحبهی کوتاه را بخوانید.
همزمان، به دو زبان | سرگردانیهای یک نویسنده
تجربهی نوشتن، برای آدمهایی که با بیشتر از یک زبان سروکار دارند و در بیشتر از یک زبان نفس میکشند و زندگی میکنند، حالوهوایی متفاوت دارد. چنین آدمهایی، چه در گفتوگوهای عادی روزمره و چه هنگام نوشتن، مدام بین چند زبان نوسان میکنند و معمولاً هم هر یک، به شیوهی خاص خودشان، نقطهی تعادلی پیدا میکنند. مجموعهی «زندگی میان زبانها»ی نشر اطراف، که کتاب «ارواح ملیت ندارند» نخستین عضو آن است، سراغ آثار نویسندگانی میرود که به تجربهی زندگی در بیش از یک زبان اندیشیدهاند یا روایتشان از تجربهی زبان و بازیهایش در فرایندهای نوشتن، خواندن، سخن گفتن و شنیدن را با مخاطب در میان گذاشتهاند. جستاری که اینجا میخوانید هم به لحاظ مضمونی با همین مجموعه مرتبط است و کامیل بورداس، نویسندهی فرانسویآمریکایی، در این جستار از تجربهی نوشتن و زیستن میان زبانهای انگلیسی و فرانسوی میگوید.
به زبان بینابینی | جستاری دربارهی زندگی میان دو زبان
تجربهی زندگی میان دو زبان و نوسان میان دو فرهنگِ متمایز از آن تجربههایی است که تأثیر ماندگاری در شکلگیری شخصیت و هویتِ آدمها دارد، و شاید به خاطر همین است که خیلی از آدمهایی که چنین تجربهای داشتند دربارهاش نوشتهاند. زندهیاد بتول فیروزان، همکار عزیز نشر اطراف که بهتازگی از دستش دادهایم، تعدادی از جستارهای نوشتهشده حول این مضمون را ترجمه کرده که بهزودی در قالب کتابی منتشر خواهد شد. جستاری که اینجا میخوانید از جستارهایی است که البته به آن کتاب راه نیافته، اما خواندنش برای کسانی که دغدغهی فهم بهتر تجربهی زندگی میان دو زبان را دارند، خالی از لطف نیست.
وطن آن چیزی است که بر زبان میآید
برای خوانندگان فارسیزبان، هرتا مولر نام آشنایی است: نویسندهی رومانیاییتبار آلمانی که سال 2009 برندهی نوبل ادبیات هم شد. مولر در سال 2021 به سبب بهرهگیری استادانه از «فرصتهای بیپایانی که زبان آلمانی در حکم منبع شعر ارائه میکند» و همچنین برای «جنگ با توتالیتاریسم به هر شکل و رنگی، از جمله در زبان» جایزهی یاکوب گریم را هم دریافت کرد. آنچه در این مطلب میخوانید ترجمهی سخنرانی او هنگام دریافت همین جایزه است؛ سخنرانیای که مولر در آن از نسبتِ نویسنده با زبان، نوشتن، وطن و حکومتِ تمامیتخواه میگوید.
تکههای رهاشده | جستاری دربارهی احساسات ازدسترفته در قلمروی زبان
نقلقولی یونانی هست که میگوید «وقتی میگویی ارابه، ارابهای از میان لبهایت میگذرد». از شاعرانگی این سخن که بگذریم، میتوانیم نقب بزنیم به این تأویل که با نامگذاری یک پدیدار و به زبان آوردن نامش، آن پدیدار بهتمامی برای ما شناختنی میشود. به عبارتی، ما انسانها با اطلاق واژه به چیزی میتوانیم به رابطهی آن چیز با فاهمهی خود، آگاهی پیدا کنیم. اما در مواجهه با احساسهایی که در زبان خودمان کلمهای برای توصیفشان نمییابیم، دقیقاً چه اتفاقی میافتد؟ در این جستار بیکاغذ اطراف، فربد مهاجر از همین احساسها و ادراکها میگوید.