بیان راه حلها در قالب قصه | شیوهای پایدار برای مواجهه با تغییرات اقلیمی
زمانی که راهحلهای پایداری را تبلیغ و معرفی میکنیم، معمولاً بهراحتی اولین قانون بازاریابی را فراموش میکنیم: اینکه مشتری در اولویت است. اغلب اوقات وقتی تیمهای بازاریابیِ برندها یا کسبوکارها برای اولین بار با مقاصد یا ارتباطاتِ پایداری سر و کار دارند، به اشتباه تصور میکنند که شرکتشان قهرمان است و نقش محوری دارد. توضیح میدهند که «به چه دستآوردهایی افتخار میکنند» و «چقدر بهتر از سایر رقبا عمل کردهاند.» فراموش میکنند که این موضوع برای مشتری کاملاً بیاهمیت است؛ هیچکس علاقهای ندارد دربارۀ رکوردهای پایداریتان بداند. مشتریها فقط میخواهند بدانند راهحل شما برای حل مشکلات چیست. اما این موضوع با آمار ممکن نیست. ما قصهها را بیش از آمار باور میکنیم، بهویژه زمانی که با مخاطراتی جدی همچون تغییر اقلیمی مواجه هستیم. به همین دلیل است که سیاستمدارانْ سخنرانیهایشان را با قصه و خاطرات کوتاه و شخصی شروع میکنند، مؤسسههای خیریه قصهٔ یکی از قربانیان را تعریف میکنند و برندها در پیامهای تبلیغاتیشان قصهبارانتان میکنند. راهحلجوها باید قصهگو باشند. چون هر قدر هم که راهحلتان عالی باشد، بدون قصه هرگز نمیتوانید آن را به کسی بفروشید.
اسطورههایی که نابرابریهای سازمانی را توجیه میکنند! | یادداشتی دربارۀ عدالت سازمانی
معمولاً مجموعهای از رفتارها باعث میشود نابرابری در سازمان موجه به نظر بیاید و رفتهرفته به امری روزمره و بدیهی تبدیل شود. شناسایی این رفتارها اهمیت بسیاری دارد، بهویژه از آن روی که این اقدامات به تنهایی و در خلاء عمل نمیکنند، بلکه اثر تجمیعی دارند؛ یعنی اینکه شخصی در چه جایگاه شغلیای استخدام شود، تأثیر میگذارد بر اینکه چقدر احتمال ارتقاء و جابجایی در سازمان داشته باشد، چه پاداشهایی بگیرد و به طور کلی از چه منافعی بهرهمند یا محروم شود. با مرور ادبیات موضوع به دو اسطورۀ مهم در این رابطه میرسیم: بهرهوری و شایستهسالاری. بهرهوری و شایستهسالاری همواره در سازمانها مورد تأکید مدیران بودهاند. آنها برای توجیه تصمیماتی که اتخاذ میکنند چنان بر این دو مفهوم تأکید دارند که گویی معیارهایی جهانشمول و یکسره عاری از ارزشگذاری برای سنجش بهرهوری و شایستگی در دست دارند. اما توجه به این نکته ضرورت دارد که نگاه غیر انتقادی به این مفاهیم موجب پدید آمدن هالهای از تقدس خواهد شد که در نهایت میتواند عدالت سازمانی را کمرنگ کند.
ریال و خیال | نگاهی به پیوند اقتصاد و علوم انسانی
اقتصاددانها عموماً به دانش ریاضیاتی و نظری خود متکیاند و از دیگر رشتهها، مخصوصاً حوزۀ علوم انسانی، بهندرت کمک میگیرند. این انحصار و تکروی بارها به خطاهای بزرگ و پیشبینیهای اشتباه منجر شده ولی هنوز هم رویکرد نظریهپردازان اقتصادی تغییر نکرده است. اما چه میشد اگر این کارشناسان از حوزهای مثل ادبیات کمک میگرفتند و با خواندن رمان و داستان، درکشان از واقعیتهای زندگی و رفتارهای انسانی را افزایش میدادند؟ گری سُل مورسون (منتقد ادبی) و مورتون شَپیرو (اقتصاددان) در کتاب Cents and Sensibility همین ایده را مطرح میکنند و میگویند میتوان بهترین جنبههای اقتصاد را نگه داشت و با کمک ادبیات آن را کمی از انزوا درآورد و متواضعتر و مفیدتر کرد. در این مطلب بیکاغذ اطراف که ترجمۀ مقدمۀ همین کتاب است، آنها دربارۀ کارکردهای علوم انسانی در حوزۀ اقتصاد صحبت میکنند و اهمیت حیاتیاش را برای شناخت انسان متذکر میشوند.
قصهی آیندهی سازمان | جهانهای داستانی باز و بسته
هر سازمانی برای آیندهاش قصهای در ذهن دارد، چه به قصهاش آگاه باشد، چه نباشد. یکی از پرسشهای کلیدی این است که آیا سازمان، دستکم تا اندازهای، در این قصهی آینده دخیل است یا دستِ سرنوشت است که این قصه را مینویسد؟ پرسش مهم دوم دربارهی ماهیت قصهی آینده است: قصهی سازمان، از نظر موقعیت، باز است یا بسته؟ موقعیتهای داستانی بسته کارکنان را با ترس به حرکت وامیدارند و گزینههای چندانی پیش رویشان نمیگذارند، در حالی که قصههای باز برای برانگیختن کارکنان به وظایف سازمانی معنایی عمیقتر میدهند و امکان انتخابهای متعدد را برایشان فراهم میکنند. این مطلب بیکاغذ اطراف، که از کتاب روزی روزگاری سازمانی برگرفته شده است، انواع مختلف پیرنگهای قصهی آینده را معرفی میکند و شرح میدهد که استفاده از هر نوع پیرنگ، چه تأثیری بر فرهنگ و هویت سازمانی میگذارد.
ما برایند قصهها هستیم | چگونه روایتها هویت سازمانی را میسازند؟
ایجادِ هویت سازمانی مطلوب کار ظریفی است، درست مثل متعادل نگه داشتن توپ بیسبال روی توپ فوتبال. برای جلوگیری از افتادن توپ کوچکتر، به دستی ثابت و بیلرزش و حرکاتی ماهرانه نیاز داریم. هویت سازمانی نیز به همین اندازه ناپایدار است. هر لحظه، یک روایت بیرونیِ غیرمنتظره یا پیشبینینشده میتواند پایههای هویتی را که با زحمت بسیار ساخته شده، متزلزل کند.
گزارشی به سهامداران | وقتی قصه به کمک کسبوکار میآید
دنیای کسبوکار دنیای اعداد و ارقام است: گزارشهای سالانه، صورتهای سود و زیان، ترازنامهها و غیره و غیره. اما اعداد و ارقام همهچیزِ دنیای کسبوکار نیستند. گاهی قصهگویی، حرکتهای سنجیدهی نمایشگونه و به اشتراک گذاشتن لحظههای ناب انسانی کاری میکنند که از عهدهی هیچ عدد و رقمی برنمیآید. در این مطلب بیکاغذ اطراف، که برشی است از کتاب Portrait of the Manager as a Young Author، ماجرای یکی از همین حرکتهای حسابشدهی نمایشگونهی مدیر یکی از معروفترین و بزرگترین شرکتهای جهان را میخوانیم.
سازمان روایی | قصه در نقش هستهی فرایندهای سازمانی
دربارهی اهمیت قصهگویی در سازمانها بسیار گفتهاند و نوشتهاند. اما برای بهرهگیریِ مؤثر از قصهها باید هم شیوهی درست شنیدنشان را بیاموزیم و هم درک کنیم که ساختارهای روایی در کانون فرایندهای سازمانی جای گرفتهاند. چنین رویکردی سازمان را واقعاً به سازمان روایی تبدیل میکند و افقهای تازهای پیش چشم سازمان میگذارد. این مطلب بیکاغذ اطراف، که تفاوت سازمان روایی با سازمانهای دیگر را شرح میدهد، گزیدهای است از مقدمهی کتابی با عنوان سازمان روایی که نشر اطراف ترجمه و انتشارش را در برنامهی کاری خود دارد.
آن حلقهی یگانه | قصهگویی و برندسازی در رسانههای اجتماعی
قصهگویی ابزاری ایدهآل برای ارتباط سازمانها با مشتریانشان است. اگر سازمانی بتواند محصولش را در دل یک قصه بگذارد و به مردم نشان بدهد این محصول چطور زندگیشان را بهتر خواهد کرد، حاصل کارش از نتیجهی صدها آگهیِ بیقصه بهتر خواهد بود. قصه ابزاری قدرتمند است که باید حتماً در توسعهی برند و بازاریابی به کار بگیرید. در این مطلب بیکاغذ اطراف، میبینیم که قصهها چقدر برای موفقیت شما در رسانههایی مثل فیسبوک، توییتر، اسنپچت و غیره مهماند و آگاهی به این قضیه، چگونه رویکرد شما به رسانههای اجتماعی را بهکلی دگرگون خواهد کرد.
در ستایش ناواقعیتها | نقش قصه در تقویت مهارتهای شناختی
وقتی سراغ قصهها میرویم، همزمان وارد جهانی از واقعیتهای جایگزین و ناواقعیتها میشویم. اما آیا ورود به این جهان موازی ثمری هم برای ما دارد؟ این مطلب بیکاغذِ اطراف نگاهی به اهمیت ناواقعیتها در توانمندیهای شناختی ما انداخته و شرح میدهد که بهکارگیری آگاهانهی ناواقعیتهای دنیای کتاب و فیلم و تئاتر و بازیهای ویدیویی چگونه حتی میتواند در تصمیمهای خرد و کلان سیاسی و اجتماعی و حرفهای کمکمان کند.
قصهگویی و طراحی تجربهی کاربری (UX)
طراحی تجربهی کاربری (UX)، یعنی مجموعهی نگرشها، احساسات و رفتارهای کاربر در تعامل با یک محصول یا سامانه برای کسبوکارهای امروزی اهمیت زیادی دارد. این مطلب بیکاغذِ اطراف سراغ همین حوزه رفته و شرح میدهد که طراحان تجربهی کاربری چگونه میتوانند در فرایند طراحی از قصه و روایت کمک بگیرند.
در باب «استوریتلینگ» استارتآپی | برشی از کتاب استیو جابز غلط کرد با تو
قصهگویی یا (به قول استارتآپیها) «استوریتلینگ» از ارکان کمپینهای تبلیغاتیست و دستاندرکاران تبلیغات و بازاریابی تأکید زیادی روی آن دارند. اما تقریباً از هر کدامشان بخواهید دربارهاش توضیح بدهند، غیر از تعریف واژه، چیز بیشتری نمیدانند. این مطلب بیکاغذ اطراف برشیست از کتاب استیو جابز غلط کرد با تو؛ روایتی از وضع «استوریتلینگ» در اکوسیستم استارتآپیِ ما.
از چشم به دلِ مشتری | قصه گویی تصویری در بازاریابی دیجیتال
در جهانی که روزبهروز دیجیتالتر میشود، تصویر و قصه گویی تصویری هم در همهی عرصهها، از جمله بازاریابی دیجیتال، اهمیت بیشتر و بیشتری پیدا میکند. در این مطلب با شگردهایی آشنا میشوید که کمکتان میکنند قصهی تصویریِ بهتر، گیراتر و اثرگذارتری بگویید؛ شگردهایی که هر…
استوری برند، چارچوبی برای روایتآفرینی در دنیای کسبوکار
اولین اشتباه برندها این است که بر آن جنبههایی از محصولشان که به مردم برای بقا و رشد کمک میکند، تمرکز نمیکنند. همهی قصههای بزرگ دربارهی بقا هستند؛ بقای فیزیکی، عاطفی، ارتباطی یا معنوی. قصههایی که دربارهی این موضوعها نباشند توجه مخاطب را جلب نمیکنند. کسی به این قصهها علاقه ندارد. این یعنی اگر محصولات و خدمات شما به بقا، بالیدن، پذیرفته شدن، یافتن عشق، کسب هویت آرمانی یا پیوند با اجتماعی که از نظر فیزیکی و اجتماعی از افراد دفاع میکند کمک نکند، بعید است موفق شوید چیزی بفروشید. این چیزهایی است که برای مردم اهمیت دارد.
همان قصههای آشنا
کتاب پرفروش هفت پیرنگ اصلی: چرا قصه میگوییم مضمون جالبی دارد: همهی قصههای جهان از یکی از هفت پیرنگ اصلی قصهگویی پیروی میکنند. در این مطلب، نویسنده این مضمون را به دنیای کسبوکار میآورد و نمونههایی از بهرهگیری موفقیتآمیز از این هفت پیرنگ در خلق…