خاطره این روزها مدام مهمتر از قبل میشود. شبکههای اجتماعی پر از خاطرات و روایتهای شخصی شدهاند بدون اینکه عیارشان معلوم باشد. خودزندگینامه از محبوبترین قالبهای امروز است و آدمهای مشهور و غیرمشهور فکر میکنند که باید روایتی از زندگی خودشان بر جای بگذارند. در چنین اوضاعی شناخت این قالب و زیرگونههایش و وضعی که این ژانر ادبی الان در دنیا دارد برای مخاطب ایرانی مهم میشود. احمد اخوت در کتاب نقشهایی به یاد به این موضوعات پرداخته است و از چند منظر این گونه را تقسیمبندی و معرفی کرده است و زمینهی اندیشیدن دربارهی این نوع ادبی و اقتضائاتش را برای مخاطب ایرانی فراهم کرده است.
لغتنامهی علامه دهخدا خاطره را چنین تعریف میکند: «اموری که بر شخص گذشته باشد و آثاری از آن در ذهن شخص مانده باشد. گذشتههای آدمی. وقایع گذشته که شخص آن را دیده یا شنیده است. دیدههای گذشته یا شنیدههای گذشته.» اما مقصود از معنای مشخص خاطره، که در این مقاله با آن روبهرو هستیم، چیست؟ دایرهالمعارف بریتانیکا زیر عنوان «خاطره» (Memory) چنین میآورد: «خاطره در کاملترین شکل خود مشتمل بر حوادث و تجاربی است که در ظرف گذشته واقع شده و متعلق به زندگی گذشتهی شخص بوده و اکنون شخص آن را بیان میکند و به کار میگیرد.»
علاوه بر این، «کلیهی آثار و علائمی که همراه احساس شیء در حافظه ثبت میشوند و سپس تکرار میگردند، خاطره یا تصویر آن شیء نامیده میشوند.» خاطره با زمان و مکان مرتبط است و از این لحاظ خاطره را چنین تعریف میکنند: «خاطرات یعنی صحنهها و حوادثی که بر صفحهی ذهن و خاطر شخص اثر گذاشته و در یاد میماند و بیان آن میتواند در بازسازی فضای زمان و محیط گذشته مفید واقع شود.» و سرانجام اینکه خاطره برگرفته از واقعیت است، اما انعکاس آن عیناً مانند واقعیت نیست و ذهن در واقعیت دخل و تصرف بسیار میکند و حتی گاهی چیزی را انعکاس میدهد که انسان تصور میکند واقعیت دارد اما چنین نیست و متأثر از عاطفهی خود انسان است. بنابراین میتوان گفت خاطره پدیدهای است که ویژگیهایی دارد از این قرار: ۱. یادی از گذشته در بردارد؛ ۲. مشتمل بر حادثه یا صحنه یا حالتی است؛ ۳. مؤثر بر ذهن و دل، و محفوظ در حافظه است؛ ۴. رنگی از احساس و عاطفه و خیال دارد و اغلب نشانگر تأثیرپذیري روانی فوقالعاده است؛ ۵. در ظرف یک زمان و مکان مشخص قرار دارد؛ ۶. بعد از تکوین، تداعی شده، در ذهن تکرار میشود و به یاد میآید. ۷. نو و شگفت و جالب توجه است.
خاطره ضد موزه است: ایستا نیست و نمیتواند یکجا محبوس شود. باقیماندههایش اینجا و آنجا باقی میماند، مانند آن خاطرههای ازلی که تکههایی از آنها در قصهها باقی است. خاطره مانند باطلالسحری است که آن شاهزادهی مسافر با خود داشت و اتفاقاً زیبای خفته را بیدار کرد.
قصههای بدون کلمه: «اینجا سلمانی آقای میاندار بود»، «اینجا تیمچهی محمدصادقخان است. همانجا که حجرهی پدر بود». سرنخها و شواهدی بر آنچه بود و دیگر نیست، به چیزهایی که ناپیدا هستند اشاره دارند. خاطرهها شخصی هستند و ارزش آنها محدود به ماست اما مجموعهی آنها برای همه دلپذیر است. اینکه میگوییم خاطره ضد موزه است به این معنا هم هست که به صورت خطی به یاد نمیآید. سالهای زندگی متوالی هستند اما نشست و اثر آنها بر ذهن مدّور است. معمولاً در ذهن سرپلهایی وجود دارد (حوادثِ بهاصطلاح مهم زندگی) که هر خاطره نسبت به آنها سنجیده میشود و احتمالاً به خاطر میآید. سال ۱۳۴۸، که رفتم دانشگاه، خواهرم فرزند اولش را به دنیا آورد. تاریخ تولد فرزند اول خواهرم با سال ورودم به دانشگاه مصادف است، با آن به ذهن سپرده شده و احتمالاً با آن به یاد میآید. وقایعنگار حوادث را به طور متوالی روایت میکند و هر حادثه (خاطره) برایش فقط ارزش سندیّت و تاریخ دارد، در صورتی که از لحاظ خاطرهنویس عمدتاً این خاطره است که ارزشمند است و تاریخ (زندگی) را معمولاً در خدمت خاطره میبیند. از دید وقایعنگار اهمیت یک حادثه در تاریخ آن است.
«خود» را به صورتهای گوناگون میتوان نوشت، مثلاً: زندگینامهی خودنگاشت، خاطرات روزانه، نامه، رمان مراسلهای و داستان (به صورت اولشخص مفرد). روشن است که موضوع داستان و نامه از محدودهی مقالهی فعلی بیرون است و اگر در این مقاله اشارههایی هم به داستان کنیم فقط به منظور روشنتر شدن مفهوم زندگینامههای خودنگاشت و خاطرات روزانه است.
زندگینامهی خودنگاشت و خاطرات
تاریخ زندگی یا دورهای از زندگی شخص است به قلم خود او. در واقع این نوع زندگینامه کارنامهی هر فردی است، ترجمهی حال او. اگر این را خود فرد بنویسد به آن زندگینامهی خودنگاشت، و اگر دیگری تصنیف کند به آن زندگینامه (بیوگرافی) یا ترجمهی حال میگویند. علاوه بر این، زندگینامهی خودنگاشت «تا حدی عبارت است از خاطرات و یادداشتهای شخص (یک فرد)، مثلاً تذكرهی شاهطهماسب، تزوک جهانگیری و شرح احوال عباسمیرزا ملکآرا به قلم خودش.»
زندگینامهی خودنگاشت و زندگینامه هر یک قوت و ضعفهایی دارند. برای مثال، در زندگینامه میزان اطلاعات محدود است و زندگینامههای خودنگاشت نیز از گزاف و دعوی خالی نیست و بنابراین با هر دوی اینها با احتیاط باید برخورد کرد.
هر کس به علل مختلف ممکن است تصمیم بگیرد شرححال خود را بنویسد. یکی مینویسد تا بر چیزی شهادت دهد، دیگری مینویسد تا نوشتهاش سنگی باشد بر گوری و خطی بماند از او یادگار، نویسندهای هم شرححالش را نوشته است تا عبرت دیگران شود. خاطرهنویسی سند موجودیت انسان است. از همینرو در مواقع بحرانی، مانند جنگ و قحطی، بعضی از مردم به خاطرهنویسی (خاطرات روزانه) رو میآورند. شاید گمان کنیم در این شرایط مردم کمتر حوصلهی فکر کردن و نوشتن دارند، اما واقعیت جز این است. شاهد این گفته خاطرات روزانهی بسیار درخشانی است که مردم از جنگ شهرها نوشتهاند. از طرفی خاطراتنویسی ارتباط نزدیکی با آزادی بیان دارد. همینکه از فشار اختناق کمی کاسته شود انبوهی از زندگینامههای خودنگاشت رخ مینمایند. به یاد بیاوریم دورهی بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ را که چه خاطرات ارزشمندی از پستوی خانهها بیرون آمد و روانهی بازار کتاب شد.
زندگینامهی خودنگاشت نوع جدیدی است که عمدتاً از انقلاب صنعتی به بعد پا گرفت: آن زمان که انسان آرامآرام نقش محوری خویش را به دست آورد. در ادبیات زندگینامهنویسیِ ایرانی زندگینامههای خودنگاشت دیرتر از بقیه پا گرفت (احتمالاً به سبب اختناق و سرکوب عریان و یا بهواسطهی فروتنی اندیشمندان ایرانی که کمتر مایل بودند از «خود» بگویند، آن فروتنی که به هر حال در باور نداشتن به خود ریشه دارد) و این نوع ادبی مشخصاً با مراودهی بیشتر ایرانیان با غرب (و جوانه زدن نطفههای سرمایهداری) ارتباط دارد…
انواع
زندگینامههای خودنگاشت را از جنبههای گوناگون تقسیمبندی کردهاند که بحث دربارهی همه از حوصلهی این نوشته بیرون است و فقط اشاره به مهمترین آنها کفایت میکند.
از نظر منظری که زندگینامهنویس به موضوعها دارد خاطرات را به دو دستهی جزءنگر و کلینگر تقسیم میکند. نویسندهی جزءنگر با دقتِ یک استاد منبتکار به رویدادها مینگرد و ریزترین مسائل از دید موشکاف او مخفی نمیماند. در خاطرات کلینگر، نویسنده توجهی به ریزنگاری ندارد و بیشتر میخواهد دیدگاههای فلسفی یا سیاسی خود، یا احیاناً دیگران، را برای خواننده بازگو کند. همچنین نویسندگانی که میخواهند یک دورهی طولانی تاریخی را برای خواننده شرح دهند معمولاً نمیتوانند رویدادها را جزءبهجزء شرح دهند و ناگزیر از کلینگری هستند. روشن است که نویسنده میتواند از هر دو روش استفاده کند: هر کجا میخواهد خاطراتش را به سرعت پشت سر بگذارد، کلی به مسائل مینگرد و هرگاه که فکر میکند رویدادها نیاز به جزءنگری دارند مکث میکند و آنها را با شرح تمام میتواند بنویسد. معمولاً کسانی که خاطرات روزانه مینویسند، بنا به طبیعت این نوع از خاطرات، با جزئیات سروکار دارند و کسانی که با توسل به حافظه به گذشته مینگرند کلیگرا هستند. کسانی هم هستند که در میان قرار دارند و گرچه با توسل به حافظه، خاطرات خود را روی کاغذ میآورند، ولی برای شرح جزئیات به اسناد و شواهد رو میآورند و میکوشند مستند و مستدل سخن بگویند.
داشتن دید جزءنگر و یا کلینگر با عامل شرکت مستقیم در رویدادها هم کاملاً مرتبط است و از اینرو: «به یک تقسیمبندی دیگر نیز میتوان دست زد: کسانی میکوشند با نوشتن خاطرات به تفسیر و شرح تاریخ دورهای که خود در آن شرکت داشتهاند بپردازند و کسانی دیگر میکوشند با نوشتن خاطرات رویدادهایی را که شاهد بودهاند یا از دور دستی بر آتش داشتهاند به رشتهی تحریر درآورند. در اینجا نیز همواره گونهای ترکیبی وجود دارد. نویسنده در بخشی از رویدادها شرکت مستقیم داشته است و بخشی دیگر از رویدادها را به صورت ناظر تجربه کرده است یا مطالب مرتبط با آنها را از دیگران شنیده است و حالا به نقل آنها میپردازد. در این شکل از خاطرات خواننده باید بداند که همواره آمیزهای از واقعیت و ابهام در برابرش قرار دارد.»
همچنین زندگینامههای خودنگاشت را از لحاظ نحوهی ارتباط با خواننده (اینکه فرضاً تا چه حد با خواننده صمیمی است) به دو گروه خاطرات غیررسمی (عمدتاً شامل خاطرات روزانه، نامهها و یا خاطراتی که نویسنده در آن بیشتر به شرع نفسانیات و زندگی خصوصی خویش میپردازد) و رسمی تقسیم میکنند. زندگینامهی خودنگاشت رسمی نوشتهای است که نویسنده بیشتر به عنوان «سند» و برای استفادهی عموم از یک دورهی خاص از خود باقی میگذارد. برای مثال سیاستمداری متعهد میشود زندگینامهای از دوران فعالیت خویش برای همگان (که البته این همگان چندان هم شامل «همه» نیست) و «درج در تاریخ» بنویسد. در میان سیاستمداران (بهویژه رؤسای جمهور آمریکا) این نوع زندگینامهی خودنگاشت به صورت یک وظیفه (و ناگزیر یک کلیشه) در آمده است: انگار رئیسجمهور بدون خاطرات نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. مسلم است که این نوع زندگینامه ماهیتاً نمیتواند به آن میثاق خودزندگینامهای («راستگویی») چندان وفادار بماند.
جیمز اولنی، متفکر آمریکایی، زندگینامههای خودنگاشت را به چهار دسته تقسیمبندی میکند:
۱. مضمونی: زندگینامه و یا خاطراتی است که نویسندهی آن فقط به یک مضمون خاص (مثلاً خاطراتی از مبارزات مردم برای ملی کردن نفت یا شرح مذاکرات آمریکاییها با روسها برای تعدیل نیروهای هستهای) میپردازد. اولنی نمونهی نوعیِ این خاطرات را نبرد من هيتلر ذکر میکند.
۲. ایدئولوژیک: نوعی از خاطرات است که محور نوشتهی نویسنده بیشتر در خدمتِ بیانِ جهانبینی و آن نوع فلسفهی اجتماعی است که به آن باور دارد. در واقع این نوع زندگینامهی خودنگاشت را میتوان اعترافاتی از باورها و نفسانیات یک نویسنده دانست. اعترافات سنآگوستین نمونهی بارزی از این نوع است.
۳. زندگینامهی خودنگاشت در قالب رمان: در این نوع رمان نویسنده پشت سر قهرمان داستان پنهان میشود و زندگی خود را از دریچهی چشم او مینویسد؛ مانند رمان چهرهی مرد هنرمند در جوانی که در حقیقت زندگینامهی خودنگاشت جویس است در قالب رمان، همانطور که در جستوجوي زمان از دست رفته زندگینامهی خودنگاشت پروست است در قالب رمان، پروستی که تقریباً هیچجا مستقیماً نمیگوید «من پروستم» و همه جا پشت سر راوی پنهان شده، اما سروکلهی او پیدا نیست.
گاهی هم نویسنده به علل گوناگون (مثلاً فاصلهگذاری و غیرشخصی کردن مسائل یا نداشتن اطلاعات کافی) مرتب از دیدگاه معمولِ اولشخص به سومشخص تغییر دیدگاه میدهد، و سپس به همان نظرگاه اول خود بازمیگردد…
۴. رمان به شکل زندگینامهی خودنگاشت: در این مورد نمونهی موفق کلادیوس رابرت گریوز است. در اینجا آنچه رمان را از زندگینامهی خودنگاشت جدا میکند همان اصلِ «واقعی بودن» اشخاص و رویدادهاست. اصلی که شالودهی محکمی ندارد و در واقع بنیادش بر باد است.
منبع: صفحات ۲۱ تا ۳۱ کتاب نقشهایی به یاد، تألیف و ترجمهی احمد اخوت، نشر گمان.
این مطلب پیشتر با عنوان “دربارهی روایت زندگی” در سایت نشر اطراف منتشر شده است.