مریم پوراسمعیل، لیا پورپورا، Lia Purpura، آیرونی، کنایه، بی کاغذ اطراف، الهام شوشتری زاده، نفیسه مرشدزاده،جستار
بلاگ, جستار روایی, مجله‌ی ادبیات مستند

علیه آیرونی | جستاری کوتاه دربارۀ ابتذال کنایه 

نقطۀ مقابل آیرونی عریانی است؛ جلوی چشم دیگران بودن است. برای همین، عوض خریدن مبلمانی مضحک – منظورم آباژورهایی با پوستۀ نارگیل و تابلوهای مزخرف «اَلوها» («سلام» به زبان هاوایی) و «ویلکامِن» («خوش‌آمدید» به زبان آلمانی) است برای این‌که نشان بدهید توریستی، که نیستی – آدم تابلوی نقاشی‌ای می‌خرد که وسعش به آن می‌رسد و در خانه‌اش آویزانش می‌کند. به خانه‌اش چیزی می‌بخشد که به آن «جایگاه ممتاز» می‌گویند. در این مورد، آدم خیلی پولدار با آدم نه‌چندان پولدار فرقی ندارد: ذوق او را وُسعش به نمایش می‌گذارد. چیزی که تو می‌بینی چیزی‌ست که او می‌پسندد. زشت، بی‌روح، ظریف، شگفت‌انگیز: در داوری مختارید. چیزهایی از این دست که میان قاب‌اند، جایشان روی طاقچه است – نخراشیده/مطلا، بی‌شیله‌پیله/ساکت – بی‌دفاع‌اند، بدون زره یا حجاب به سویتان روانه می‌شوند.

سحر گلشن، جستار، زندگی میان زبان ها، ایرانی کانادایی، زبان چینی، نفیسه مرشدزاده، نشر اطراف، بی کاغذ، الهام شوشتری زاده، مریم پوراسمعیل
بلاگ, خودزندگی‌نامه, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

!Ye kam | روایتی دربارۀ تبعید، تنهایی، هویت و زبان 

مهاجرت، مخصوصاً مهاجرت اجباری، مشکلات زیادی به همراه دارد که احتمالاً یکی از دشوارترین و هولناک‌ترین آن‌ها مسئلۀ زبان است. زیستن با زبان غریبه تجربه‌ای است که نگاه ما به جهان و به خودمان را تغییر می‌دهد، آن‌قدر که گویی هویت جدیدی پیدا می‌کنیم. این موضوع برای مهاجران نسل‌های دوم و سوم پیچیده‌تر هم می‌شود و گاهی به چندپارگی هویتی و سرگردانی زبانی می‌انجامد. سحر گلشن، نویسنده‌ای ایرانی‌چینی که در ‌کانادا به دنیا آمده و از کودکی در معرض چند زبان کاملاً متفاوت بوده، این بی‌وطنی، چندگانگی و سردرگمی را تجربه کرده است و در این جستار، از دو ملاقات با پدربزرگ ایرانی‌اش، حاجی، می‌گوید؛ دیدارهایی که با فاصلۀ تقریباً دو دهه و در کودکی و جوانی او اتفاق افتاده‌اند.