بلاگ, زندگی‌نگاره‌ها

زمین بدون بازگشت | یادداشتی بر عکس‌های ویکتوریا سوروچینسکی 

تا چند وقت پیش، مادرم کلکسیونی از ظرف‌های پلاستیکی ماست داشت. اما عزیزجون ماهرتر بود: انواع و اقسام ظرف‌های ماستِ چوپان، میهن و هراز را جمع‌ کرده بود. همه را به ترتیب قد و حجم در زیرزمین چیده بود و چشم‌انتظار مناسبت‌های مذهبی بود که شله‌زرد و حلیم‌ توی آن‌ها بریزد. البته ظرف‌های ماست به خودمانی‌ترها می‌رسید. برای مهمان‌‌ها ظرف یک‌بار‌مصرف می‌خرید. گاهی هم می‌دیدی عزیزجون یک شاخه‌ شمعدانی را که در بارانی ناغافل خم شده و شکسته، توی ظرف ماست کاشته. شمعدانی هم همان‌جا ریشه می‌دواند و قد راست می‌کرد و عزیزجون هم دیگر دل نداشت چاقو به سطل ماست بزند و شمعدانی را به گلدانی دیگر منتقل کند. چه فرقی داشت خانه‌ی گیاه سطل ماست باشد یا گلدانی سفالی؟ شاید هم فرق داشت و ما نمی‌دانستیم.

گزارش نشست, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

کارخانه‌ی شهر ما | گزارش ویدیویی نشست رونمایی کتاب «خاک کارخانه» در بهشهر 

چهاردهم دی ماه، در عصری مه‌گرفته و زمستانی، نشست «کارخانه‌ی شهر ما» به مناسبت انتشار کتاب خاک کارخانه در دانشگاه علم و فناوری مازندران برگزار شد. در این نشست که شیوا خادمی، نویسنده و عکاس کتاب، تعدادی از چهره‌های فرهنگی مازندران، و جمعی دیگر از دوستان و همراهان نشر اطراف هم جزو مهمانانش بودند، گروهی از کارگران قدیمی کارخانه که قصه‌هایشان در کتاب خاک کارخانه ثبت شده هم حضور داشتند.

بلاگ, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

کالبدی برای ارواح سرگردان | یادداشتی بر کتاب «خاک کارخانه» 

خاک کارخانه از ابتدا گره‌هایی می‌گذارد و نوید گره‌هایی را می‌دهد که قرار است در این پارچه (چیت) پیداشان کنیم. البته همه‌ی گره‌ها را باز نمی‌کند (و چنین ادعایی هم ندارد). در واقع، شما باید با دیدن تکه‌ای از این پارچه، خودتان بقیه‌اش را تصور کنید. در خاک کارخانه با جای خالی بعضی از قطعات پازل نهایی هم مواجه می‌شویم. خاصیت چنین متن‌هایی همین است. این‌ها ناداستان هستند؛ قصه‌هایی با ساختاری منسجم که در آن حفره‌هایی هم وجود دارد، قطعاتی ناموجود. ناموجود بودن این قطعات هم جزو ساختار این نوع متون است. خواننده خودش باید با قطعاتی از قصه‌های دیگری که ارواح سرگردان درونش روایت می‌کنند، جای خالی ناموجودها را پر کند.

بلاگ, گزارش نشست

گزارش ویدیویی از نشست «تجربه‌ی تعلق به محیط کار» 

عصر پنج‌شنبه شانزدهم آذر، در سالن همایش موزه‌ی موسیقی، میزبان گروهی از دوستان و همراهانِ همیشگی نشر اطراف بودیم و به بهانه‌ی انتشارِ کتاب «خاک کارخانه»، در نشستی سه‌ساعته از شهری حرف زدیم که سوتِ کارخانه بیدارش می‌کرد و از کارگرانی که به عشقِ کار و کارخانه نفس می‌کشیدند.

کنار تعدادی از متخصصان علوم اجتماعی، کارشناسان منابع انسانی، مدیران صنایع و پلتفرم‌ها و اهالی ادبیات مستند از حسی حرف زدیم که این روزها انگار کمیاب‌تر شده است؛ حس «تعلق به محیط کار» و دلبستگی به فضای کاری. خانم هودسا قزوینیان، آقای دکتر مقصود فراستخواه، آقای دکتر اسماعیل عالی‌زاد و آقای محمد شکیبانیا در این گفت‌وگو همراه ما بودند.

بلاگ, مرور کتاب, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

نقطه‌های نورانی زندگی | یادداشتی بر کتاب «خاک کارخانه»‏ 

«خاک کارخانه» همان‌طور که لابه‌لای حرف‌ها، غبارِ تصاویر کارخانه را پاک می‌کند، یادمان می‌آورد که تعطیلی کارخانه، تعطیلی کارخانه‌ها، فقط به اعداد و ارقام ختم نمی‌شود. ما با رویدادی انسانی طرفیم. لایه‌های پنهان‌تر و انسانی‌تری هم وجود دارند که باید واکاوی شوند، آسیب‌هایی وجود دارند که هیچ‌وقت شنیده و دیده نمی‌شوند، و خوشی‌هایی که برای همیشه از دست می‌روند. خوشی‌های جمعی، حلقه‌ی مفقوده‌ی این روزهای ما.

محل نگه‌داری کارت‌های ورود و خروج کارکنان کارخانه‌ی چیت‌سازی بهشهر، ۱۳۹۷. (عکاس: شیوا خادمی)
بلاگ, مجله‌ی ادبیات مستند, مستندنگاری, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

همه‌چیز زیر سر کارخانه بود | برشی از کتاب «خاک کارخانه» 

کارخانه‌ی چیت‌سازی بهشهر که اوایل دهه‌ی ۱۳۸۰ تعطیل شد زمانی قلب تپنده‌ی بهشهر و مناطق پیرامونی‌اش بود. چیت‌سازی چنان با زندگی مردم شهر پیوند خورده بود که خیلی‌ها برنامه‌ی روزمره‌شان را با صدای سوت کارخانه تنظیم می‌کردند. کتاب «خاک کارخانه» روایت ‏همین پیوند کار و آدم‌هاست؛ قصه‌ی زنان بافنده و ‏ریسنده‌ای که قوت زانوها و دست‌هاشان را در تار و پود پارچه‌ها تنیدند و مردانی که شبانه‌روز دستگاه‌ها را سرپا نگه داشتند.
شیوا خادمی، عکاس و پژوهشگر و نویسنده‌ی کتاب «خاک کارخانه»، سراغ همین آدم‌هایی رفته که با تعطیلی کارخانه، کاری را که شورمندانه دوست می‌داشته‌اند و جایی را که به آن‌ها هویت می‌داده، از دست داده‌اند و طعم فقدانی بزرگ را چشیده‌اند. حاصل تلاش پنج‌ساله‌ی او کتابی است چندوجهی که می‌شود آن را نمونه‌ای از تاریخ شفاهی، مستندنگاری کسب‌وکار، مستندنگاری اجتماعی، ادبیات بازماندگان، ثبت خاطره‌ی جمعی، و روایتگری زنانه دانست. در «خاک کارخانه» از دل خاطرات کاری کارگران کارخانه‌ی چیت‌سازی بهشهر، کلیت و فضایی شکل گرفته که نه تنها در تحلیل و ارزیابی تاریخ و مسیر کسب‌وکار در ایران به کار می‌آید، بلکه تصویری از پیوند ‏تنگاتنگِ فضای کار و مناسبات اجتماعی مردم شهر پیشِ چشم‌ می‌گذارد. آنچه در این مطلب بی‌کاغذ اطراف می‌خوانید، مقدمه‌ی این کتاب است. 

بلاگ, زندگی‌نگاره‌ها, مجله‌ی ادبیات مستند

همسایه‌ی دیوار به دیوار | روایتی از مرکز نگه‌داری و درمان بیماران مزمن روانی 

خیلی از ما تابلوی «مرکز نگه‌داری و توان‌بخشی و درمان بیماران مزمن روانی» را که ببینیم، ناخودآگاه راه‌مان را کج می‌کنیم. شاید چون فکر می‌کنیم «آن‌ها» خیلی با «ما» فرق دارند. خیال می‌کنیم آدم‌هایی که از قضای روزگار، ساکنِ «مرکز» شده‌اند آن‌قدر دور و غریبه‌اند که نه ما راهی به دنیای آن‌ها داریم و نه آن‌ها راهی به دنیای ما. رضایت می‌دهیم به حضور دیوارهای بلندی که میان‌مان فاصله می‌اندازند و باور می‌کنیم که بهتر است با همسایه‌های دیواربه‌دیوارمان چشم‌درچشم نشویم. اما گاهی هم آدم‌هایی پیدا می‌شوند که تسلیمِ ترس از ناشناخته‌ها، ترس از «آن‌ها»، نمی‌شوند، درِ خانه‌ی همسایه را می‌زنند، با او گرم می‌گیرند و با یک بغل قصه برمی‌گردند. شیوا خادمی، عکاسِ مستندنگار، در رفت‌وآمدِ چندماهه‌اش به «مرکز نگه‌داری و توان‌بخشی و درمان بیماران مزمن روانیِ توس» در جاده‌ی قوچان دقیقاً چنین کاری کرده و در این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که نمونه‌ای است از روایتگری زنانه، درباره‌ی این تجربه نوشته است.