راوی موثق و راوی ناموثق در خاطرهپردازی
وقتی داستان، حتی داستان خودزندگینامهای، میخوانیم فرضمان معمولاً این است که راویِ اولشخصِ قصه ــ گرچه شاید بسیار شبیه نویسنده به نظر برسد ــ مخلوقِ نویسنده است، نه خود او. اما ما دربارهی خاطرهپردازی چنین فرضی نداریم و راویِ اولشخص را همارز نویسنده فرض میکنیم. بنابراین، چند سؤال مهم مطرح میشوند: در این خاطرهپردازی، با راوی موثق سروکار داریم یا با راوی ناموثق؟ اصلاً راوی چگونه میتواند موثق بودنش را ثابت میکند و اعتماد خواننده را به دست آورد؟ آیا راه دستیابی به چنین اعتمادی برای نویسندهی ناداستان همانند نویسندهی داستان است؟ و نهایتاُ اینکه اگر خواننده به این نتیجه برسد که راوی ناموثق است، چه میشود؟