از خودت بگو! | دربارۀ رابطۀ خاطره و تخیل
حافظه را انبانی از اطلاعات و خاطرات میدانند که به شکلی مکانیکی و خودکار آنها را ذخیره و بازخوانی میکند. اما فرضیۀ دیگری هم مطرح است که اعتقاد دارد در ساختار حافظه عنصر تخیل هم دخالت دارد؛ عنصری که به خاطره عمق و جزئیات میبخشد، وضوحش را بالاتر میبرد و در یککلام، آن را به امری خلاقانه تبدیل میکند. پل ریکور در کتاب حافظه، تاریخ، فراموشی میگوید در لحظۀ فراخوانی خاطره، این قوۀ تخیل است که فعال میشود و کمکمان میکند آن را مانند تصویر ببینیم. اگر این گفته درست باشد و ما گذشته را توأم با تخیل به یاد میآوریم، چطور میتوانیم به خاطراتمان اعتماد کنیم؟ تکلیف روایتهایی که از خودمان ارائه میدهیم چه میشود؟ و مهمتر اینکه، آیا هویتمان -که متأثر از حافظۀ شخصیمان است- تا حد زیادی خیالی نیست؟
گسلهای خاطره | روی مرز داستان و ناداستان
خاطره همان تخیل است و تخیل همان خاطره. به گمانم ما گذشته را به یاد نمیآوریم بلکه تصورش میکنیم. ما فقط چندتایی از اجزای صحنه را با خود به آینده میآوریم و حول آنها نوعی مدل یا صحنه میسازیم که در واقع تصویر ما از گذشته است. البته مدلها کمکم مضمحل میشوند یا تغییر میکنند. و اینگونه است که ما مدام گذشتهمان را از نو شکل میدهیم.