بلاگ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

گسل‌های خاطره | روی مرز داستان و ناداستان 

خاطره همان تخیل است و تخیل همان خاطره. به گمانم ما گذشته را به یاد نمی‌آوریم بلکه تصورش می‌کنیم. ما فقط چندتایی از اجزای صحنه را با خود به آینده می‌آوریم و حول آن‌ها نوعی مدل یا صحنه می‌سازیم که در واقع تصویر ما از گذشته است. البته مدل‌ها کم‌کم مضمحل می‌شوند یا تغییر می‌کنند. و این‌گونه است که ما مدام گذشته‌مان را از نو شکل می‌دهیم.

بلاگ, پرسش‌هایی از روایت, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

راوی موثق و راوی ناموثق در خاطره‌پردازی 

وقتی داستان، حتی داستان خودزندگی‌نامه‌ای، می‌خوانیم فرض‌مان معمولاً این است که راویِ اول‌شخصِ قصه ــ گرچه شاید بسیار شبیه نویسنده به نظر برسد ــ مخلوقِ نویسنده است، نه خود او. اما ما درباره‌ی خاطره‌پردازی چنین فرضی نداریم و راویِ اول‌شخص را هم‌ارز نویسنده فرض می‌کنیم. بنابراین، چند سؤال مهم مطرح می‌شوند: در این خاطره‌پردازی، با راوی موثق سروکار داریم یا با راوی ناموثق؟ اصلاً راوی چگونه می‌تواند موثق بودنش را ثابت می‌کند و اعتماد خواننده را به دست آورد؟ آیا راه دستیابی به چنین اعتمادی برای نویسنده‌ی ناداستان همانند نویسنده‌ی داستان است؟ و نهایتاُ این‌که اگر خواننده به این نتیجه برسد که راوی ناموثق است، چه می‌شود؟