کولی کنار آتش… | جستاری دربارۀ کوچنشینی و کوچگردی
گاستون باشلار آزادی حرکت را جزو وجوه خانۀ رؤیاییاش نمیبیند. آزادی برایش صرفاً در یک فعالیت حیاتی خلاصه میشود: قابلیت رؤیابافی در آن مکان. او از سردرگمی و وضع دشوار آدم یکجانشین بهتزده میشود: چطور باید از درون یک خانه به معنای جهان دست یافت؟ کوچنشینی اما مسائلی بهکل متفاوت و درست عکس اینها دارد: چطور باید از دل بیریشگی، جهانی معنادار و مشخص ساخت؟ یا به تعبیری تکاندهندهتر، چطور باید به تغییراتِ مدام، معنا بدهیم؟ والدین کوچنشین من موقعیت جغرافیاییشان را اتفاقی میدانستند که بهراحتی میشد تغییرش داد و طوری ماجراجوییهای جغرافیایی را دنبال میکردند که گویی دنبال شکار باشند. آنها در مورد اَشکال مختلف این جهان کنجکاوی شدیدی از خود نشان میدادند و حین حرکت ذهنشان بهتر کار میکرد. وقتی جایی میماندند، دیگر سالم و سرحال نبودند.
کوچ نشینی اینگونه است. من اینگونهام.