شبیه ساعت ده و سیوسه دقیقه | دربارۀ دکان پدرم
واقعیت غیرقابل انکار این است که کاسبها در ردیفهای آخر جدول محبوبیتاند. آنها مثل کارگران یک کارخانه در کنار هم نیستند و اسمشان یادآور مظلومیت و رنج نیست. بیش از آنکه در منافعی با هم شریک باشند، رقیب همدیگرند. همین موضوع باعث میشود که هیچوقت در یک تیم همدل قرار نگیرند. دکانها مثل کسبوکارهای نو برای مردم تازگی ندارند و مثل معلمی و محیطبانی و آتشنشانی با ارزشهای اجتماعی گره نخوردهاند. همچون خیلی از صاحبان شرکتهای هایتِک باعث افتخار کشور نیستند و در ردیف استادکاران قدیمی که جهانشان رو به زوال است، هم قرار نمیگیرند. نه در لانگشات و نمای کلی در دیگران حسی را برمیانگیزند و نه کلوزآپشان مردم را کنجکاو میکند. لنزهای دوربین نمیبینند که دکاندار با هر چرخش موقعیت اقتصادی باید دوباره به دوام فکر کند. دکاندار مدام باید آن چهاردیواری و سقف را نگه دارد و با هر ترفندی که شده حفظشان کند. در این جستار، زهره ترابی تلاش کرده از همین زوایای پنهان و نادیدهگرفتهشدۀ دکانداری در ایران بگوید.
سفر طراح | پژوهشی دربارۀ نقش ادبیات داستانی در پرورش تفکر معمار
ویژگی اصلی داستانها و چیزی که آنها را از دیگر فرمهای روایی متمایز میکند، عنصر تخیل است. نویسنده با کمک تخیلش دنیایی خلق میکند که شبیه این جهان هست و نیست. اما این دنیا فقط برای سرگرمی نیست. میتواند واجد معانی و مفاهیم عمیقتری باشد و الهام ببخشد. همانطور که خیلی از هنرمندان و فیلسوفان و اندیشمندان از آثار داستانی به عنوان منبع الهام و الگو استفاده کردهاند و از مفاهیم آن برای شرح و بسط ایدهشان بهره بردهاند. این الگو برای معمار هم کاربرد دارد و او هم میتونند از امکانات جهان داستان برای تخیل کردن، طراحی، اندیشۀ طراحانه و مواجهۀ حرفهای استفاده کند. جستار پیش رو بر همین موضوع دست میگذارد و ایدۀ تلاقی معماری و ادبیات داستانی را مطرح میکند. در این مطلب، داستانهایی از همینگوی و داستایفسکی و دو حماسۀ بزرگ تاریخی، یعنی شاهنامه و گیلگمش به عنوان نمونه بررسی شدهاند.