منِ حسین، حسینِ من، من و حسین | نقدی بر «رهیده»، چهارمین کتاب از مجموعهی کآشوب
«رهیده»، تازهترین اثر از مجموعهی «کآشوب»، فرصتی تازه برای خواندن روایتهایی است که قرار است بازتابدهندهی نسبتِ شخصی روایتگران با حسینی که فهمیدهاند باشد. این مطلب بیکاغذ اطراف نقدی است بر این کتاب به قلم بهاره جلالی که برای نوشتن از رهیده، از آثار قبلی مجموعه کمک گرفته است چرا که به تعبیر خودش، «اکنون پدیدهی «کآشوب» به چنان پختگی در آثار مناسبتی ما رسیده که خودش بهتنهایی گفتمانی تازه خلق کرده و میتوان هر جلدش را نسبت به مفروضات همین گفتمان سنجید.»
پاتیلها را لت میزنم | روایت احسان عبدیپور از مناسک عاشورا در بوشهر
تنم دارد میلرزد. من گاهی گریه و این کارها نکردهام برای حسینِ علیِ ابیطالب. توی بوشهر وظیفهی روضه فقط این است که زود تمام بشود، چون آن بیرون توی میدانگاه حسینیه، همه دمام به کول و سنج و بوق به دست ایستادهاند که هنگامه را شروع کنند. کارکرد دیگری ندارد. اصلاً گریه کم داریم توی عزای حسین. همه چیز بیشتر رویه و سمت و سوی حماسه دارد تا ملودرام. ما غم زیاد داریم، بغض زیاد داریم ولی نمیدانم چرا فرممان اینجور است. مجلسی نداریم که منتهی به گریه بشود برای حسین.
شهید شد عباس محترم | روایت شادروان محمدسرور رجایی از هیئت مهاجران افغانستانی
آیینها و مناسک عاشورایی از مهمترین حلقههای اتصال ما ایرانیها و ملتهای همسایهمان است. محرم که میرسد، انگار همهی تفاوتها رنگ میبازند و عاشورا نقطهی تلاقی همهی ما میشود. مهاجران افغانستانی مقیم ایران هم، با اینکه از وطن دور ماندهاند، هر سال سنتهای عاشورایی را در هیئتهای خاص خود یا در کنار برادران و خواهران ایرانیشان به جای میآورند. این مطلب بیکاغذ اطراف روایتی است که پیش از این در کتاب رستخیز، دومین کتاب مجموعهی کآشوبِ نشر اطراف، منتشر شده است و مرحوم محمدسرور رجایی ــشاعر، نویسنده و پژوهشگر افغانستانیِ ساکن ایران که روز 7 مرداد 1400 درگذشتــ در این روایت از حالوهوای هیئت افغانستانیهای باقرشهر میگوید.