تفکر پیوستاری؛ رویکردی در مجادلات سیاسی، تکنیکی در سرمایهگذاری
تفکر پیوستاری به ما امکان میدهد به جای مطلق بودن و صفر یا صد فکر کردن، جایی در میانه را بگیریم، تعادل پیدا کنیم و تصمیمات منطقتری بگیریم. این شیوه کمکمان میکند در خیلی از کارها، از مکالمات روزمره تا جدلهای سیاسی، آرامتر باشیم و نظرات همدیگر را بشنویم. ضمن اینکه جلوی قضاوتهای شخصی غیرمنصفانه را میگیرد و ما را واقعبینتر میکند. اما این مفهوم فقط معطوف به سیاست و زندگی اجتماعی نیست، بلکه میتوان در اقتصاد و سرمایهگذاری هم از آن بهره برد. برای مثال در مواجهه با ریسکهای مالی، معمولاً دو گزینه قابل تصور است: یا ترسیدن و رها کردن یا بیمهابا پیش رفتن. تفکر پیوستاری اما کمک میکند گزینۀ سومی را برگزینیم که بین این دوست و تصمیم عاقلانهتری به شمار میرود. به این شکل میتوانیم ریسک را به حداقل برسانیم و سود بیشتری به دست آوریم.
بیان راه حلها در قالب قصه | شیوهای پایدار برای مواجهه با تغییرات اقلیمی
زمانی که راهحلهای پایداری را تبلیغ و معرفی میکنیم، معمولاً بهراحتی اولین قانون بازاریابی را فراموش میکنیم: اینکه مشتری در اولویت است. اغلب اوقات وقتی تیمهای بازاریابیِ برندها یا کسبوکارها برای اولین بار با مقاصد یا ارتباطاتِ پایداری سر و کار دارند، به اشتباه تصور میکنند که شرکتشان قهرمان است و نقش محوری دارد. توضیح میدهند که «به چه دستآوردهایی افتخار میکنند» و «چقدر بهتر از سایر رقبا عمل کردهاند.» فراموش میکنند که این موضوع برای مشتری کاملاً بیاهمیت است؛ هیچکس علاقهای ندارد دربارۀ رکوردهای پایداریتان بداند. مشتریها فقط میخواهند بدانند راهحل شما برای حل مشکلات چیست. اما این موضوع با آمار ممکن نیست. ما قصهها را بیش از آمار باور میکنیم، بهویژه زمانی که با مخاطراتی جدی همچون تغییر اقلیمی مواجه هستیم. به همین دلیل است که سیاستمدارانْ سخنرانیهایشان را با قصه و خاطرات کوتاه و شخصی شروع میکنند، مؤسسههای خیریه قصهٔ یکی از قربانیان را تعریف میکنند و برندها در پیامهای تبلیغاتیشان قصهبارانتان میکنند. راهحلجوها باید قصهگو باشند. چون هر قدر هم که راهحلتان عالی باشد، بدون قصه هرگز نمیتوانید آن را به کسی بفروشید.