تاریخچۀ فشردۀ کار؛ از دورۀ پروتستانتیسم تا عصر پساصنعتی
در آتن روزگار سقراط، کار را وظیفهای کمارزش میدانستند؛ وظیفهای برای بردگان و قطعاً نه برای مردان طبقهٔ اشراف. «زندگی خوب» تنها برای شهروندان دولتشهرهای آن روزگار میسر بود که مجبور نبودند کارهای پرزحمت انجام دهند. بعدها در قرن ششم، نظام فئودالی تحت تأثیر راهبان مسیحی از جمله بندیکتِ قدیس وجههای شرافتمندانه به کار بخشید و آن را راهی برای مقابله با تنبلی و بطالت معرفی کرد. کار راهی شد برای تزکیه و تأدیب نفس. با این حال، کار برای غایتی فکری و دینی را برتر از کار یدی میدانستند. این تلقی از تقسیم کار در بنگاههای کسبوکار امروزی هم حاکم است. در این بنگاهها وظایف «فکریِ» دانشورزان یقهسفید، در مقایسه با کارهای یدی پرزحمت، رضایت شغلی بیشتری در سطوح بالاتر خودتحققبخشی ایجاد میکنند. از این دیدگاهها دربارۀ کار فکری و یدی که بگذریم، با آغاز اصلاحات پروتستانی در قرن شانزدهم به رهبری مارتین لوتر و ژان کالوَن، اخلاق کار پدیدآمده در قرن ششم شکل فردیتر و سکولارتری به خود گرفت.
سگی ولگرد، گربهای خیابانی | در باب بیهدفی در جستار
میگویند جستار شبیه سفر است یا پرسهزنی یا گشتوگذارِ بیمقصد. شیوهٔ کارِ جستار این است که نشان دهد ذهنی متفکر، پرسهزن، یا به عبارتی ذهنی مشغولِ کار را بازنمایی میکند. و البته که این بازنمایی مانند هر بازنماییِ دیگری اندکی سادهشده، ناتمام و حتی میشود گفت سردستی و فریبکارانه است: نوعی شبیهسازی معیوب، شیادی، و خیلی وقتها هم تقلیدی بسیار ضعیف از اصل. احساس خواننده هنگام خواندن جستاری ناب با ابتداییترین ابزارهای موجود در جعبهابزار هر جستارنویسِ دستبهقلمی بهسادگی ایجاد میشود. تمامِ کاری که ما جستارنویسها باید بکنیم این است که دربارهٔ آنچه میگوییم ذرهای شک و تردید نشان بدهیم، سردرگمیِ خود را جار بزنیم و فارغ از درستی یا نادرستیِ حرفمان، وانمود کنیم که نمیدانیم چه میکنیم. همهٔ اینها کاری میکنند که حس کنیم با جریان سیال ذهن، با فرایندِ اندیشیدن، سروکار داریم، نه با نوعی بازنماییِ تراشخورده.
شاعر در دورهی نثر | جستاری از اریش هلر
هگل در درسگفتارهایی در باب زیباییشناسی دربارهی شعر و نثر روشن میکند که شعر و نثر فقط دو شیوه برای نوشتن نیستند بلکه دو نحوهی تفکرند؛ جهانهای فهمی با ساکنان متفاوت. جهان شاعرانه با اسطورهها و موجودات ساحت تخیل سروکار دارد، حال آنکه موجودات جهان نثر، انتزاعات و استدلالها هستند. هگل عصر باستان را دورهی شعر میدانست؛ دورهای که در آن «شعر صرفاً نوشته نمیشد بلکه به عبارتی زیسته میشد.» در مقابل، به باور هگل، دورهی مدرن دورهی نثر است، «دورهای که در آن نثر به شیوهی غالب ادراک مبدل شده است. فهمْ فهمِ منثور است. علم ما هم البته به نثر نوشته میشود و این صرفاً بر شیوهای برای نوشتن دلالت نمیکند بلکه بر سبکی از فهم و دریافت هم دلالت دارد. نثر همان روانشناسیِ ما، اقتصاد ما، جامعهشناسی ما (و همه کوششهای هوشمندانهی ما برای فهم طبیعت جهان) است.» از آنجا که جهان نثر ساکنان جهان شاعرانه را تاب نمیآورد، در دورهی نثر «شعر همهجا خود را درگیر مشکلات عدیده مییابد.» و به قول هولدرلینِ شاعر، دوست و همدانشگاهی هگل،«در چنین زمانهی عسرت و تنگی، به چه کار آیند شاعران؟». اریش هلر، منتقد سرشناس آلمانیالاصل، در جستار «شاعر در دورهی نثر» با همین پرسش سروکار دارد.