بهش نمیآمد اسمش زورآباد باشد | روایتی از کتاب «رهیده»
اصلاً به خانههای بزرگ و حیاطهای سرسبز محله نمیآمد اسمش زورآباد باشد. من در زورآباد به دنیا آمده و قد کشیده بودم. زورآبادی بودن داغی بود روی پیشانیام که سخت میشد پنهانش کرد. تنها اعتراضم به زمانه و جبرش این بود که وقتی در مدرسه یا جایی میپرسیدند «بچهی کُجانی؟» نگویم زورآباد و بهجایش اسم خیابان عاشورا را بیاورم که البته دروغ نبود، چون همهی کوچهها و خیابانهای زورآباد از عاشورا منشعب میشدند.