گِرایوِ دی، گوشهی عکسهای عروسی | خاطرات یک عکاس و فیلمبردار
مغازههای عکاسی و فیلمبرداری سابق اغلبشان دکانهایی بودند با سقفهایی کوتاه و کُنجی که منفذی داشت به آتلیهای تاریک که دهنهی غار نموری را تداعی میکرد. کنار اینها یا از مجالس عروسی فیلم میگرفتند تا کارت پِرس میکردند یا عکس بُرش میدادند و یا در نهایت، آبشار ماتی را میانداختند توی بکگراند عکسها. تا یکیدو دهه قبل، تصویر ما از فیلمبردار مجلسِ عروسی کسی بود که باید دوربین بزرگ و سنگین را میگذاشت روی شانهاش، سه ساعت تمام از جمعیت در حال رقص فیلمبرداری میکرد، و نهایتاً برای تعویض زاویهی دوربین سَر از پشتبام مستراح حیاط درمیآورد یا آویزان عَلَمی گاز و نردههای پنجرهی همسایه میشد. جلال حاجیزاده که حالا یک مدیر هنری باسابقه است، سالهای جوانیاش در مغازهی عکاسی پدرش در یکی از محرومترین مناطق شهر مشهد به عنوان فیلمبردار مشغول کار بوده. این مطلب بیکاغذ اطراف، روایتی است از او دربارهی تجربهی عکاسی و فیلمبرداری مجالس عروسی اواخر دههی 1370 و اوایل دههی 1380.
ده خاطرهپردازی برتر دهه
خاطرهپردازی از پرخوانندهترین ژانرهای ناداستان است و برای نویسندگان هم جذابیت زیادی دارد. سالهای 2010 تا 2019 دورهی پرباری برای این ژانر بودند؛ دورهای که خاطرهپردازیهای منتشرشده فهم سنّتی ما از ناداستان خلاق را تغییر دادند. در این مطلب با فهرستی از برترین خاطرهپردازیهای انگلیسیزبان این دهه آشنا میشوید.
خاطره نویسی زندگی را از نو میآفریند
خاطره نویسی یا ــ شکل قوامیافتهترش ــ خاطرهپردازی چیزی فراتر از صرفِ عملِ نوشتن است. خاطره نویسی یعنی از نو خواندن و از نو نوشتن زندگی، اغلب نه دقیقاً چنان که بوده، بلکه چنان که میخواهیم باشد. اَدایر لارا در این مطلب توضیح میدهد که…
مجموعه جستار های برتر دهه | جهانی پر از شگفتی
این مطلب فهرستی از ده مجموعه جستار برتر دهه، فهرستی از مجموعه جستارهای مناقشهانگیز و فهرست بلندبالاتری از مجموعه جستارهای شایان توجه ارائه میدهد.
آبی دوردست | بازنماییِ حسرت و اشتیاق در هنر
ربکا سولنیت از رنگ آبی دوردست چشماندازهای طبیعی و بازنماییاش در آثار هنری به حس اشتیاق و حسرت انسانی پل میزند؛ حسی که شاید جزء ذاتی وضعیت انسانی باشد.
خیز ایو کلن به سوی خلأ | اولین قدم برای لمس آسمان
ایو کلن یکی از آن هنرمندان مناقشهانگیز بود و هست؛ بلندپرواز، عارفمسلک، بازیگوش و گاهی هم کجخلق. زندگی کوتاهش پر بود از تجربههایی که به جنون تنه میزدند و ریسمانی که این تجربهها را، مثل دانههای تسبیح، به هم وصل میکرد عشقش به آسمان و…