خاطره، بدن و روایت خود
وقتی از خودزندگینگاری و روایت خود حرف میزنیم، گاهی از یاد میبریم که این «خود» بدن مادی هم دارد؛ بدنی که کانونِ فیزیکیِ تجربهی انسانی است و بخواهیم یا نخواهیم، نمیشود نادیدهاش گرفت. اما این را هم نمیشود نادیده گرفت که گفتمانهای فرهنگی و اجتماعی (و گاهی حتی سیاسی) تعیین میکنند در مطالعات فرهنگی، کدام جنبههای بدن معنادار شوند و در معرض دید دیگران قرار بگیرند و به چشم بیایند و در مقابل، دربارهی کدام جنبهها حرف نزنیم. بنابراین شاید بشود گفت علاوه بر کالبد مادی و خیالی، بدنی اجتماعی و سیاسی هم وجود دارد: مجموعهای از گرایشها و گفتمانهای فرهنگی که معانی عام و همگانی بدن را در گذر زمان تثبیت کردهاند و بر این اساس، نوع خاصی از مناسباتِ قدرت را پدید آوردهاند. با این تفاصیل، نوشتن/ننوشتن از بدن همیشه معانی و دلالتهایی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی، فراتر از آنچه در نگاه اول به نظر میرسد، دارد. این مطلب بیکاغذ اطراف، که از کتاب ادبیات من برگرفته شده، دریچهای به مباحث مربوط به روایت بدن میگشاید.