جستار روایی, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

ماشین زمان من | جستاری درباره‌ی تاریخ، زمان و دمانس 

همیشه به ما تاریخ‌دان‌ها گفته‌اند که مطالعه‌ی جدی گذشته مستلزم فاصله گرفتن از زمان حال است. این کار، مثل هر نوع عزلت‌گزینی و فاصله‌گیری از دنیا، از رهبانیت گرفته تا حبس اجباری، می‌تواند آرامش‌بخش یا دردناک باشد. اما حالا که پدرم به‌آرامی به ‌سمت مرگ می‌رود، پایبندی به این اصل برایم دشوارتر شده. نمی‌خواهم در زمانی متفاوت از زمان او زندگی کنم.

بلاگ, جستار روایی

برج بابل، برج سکوت | جستاری در ستایش سکوت و تنهایی 

ما فرزندانِ نفرینْ چیزی داریم که نیاکان افسانه‌ای‌مان حتی نزدیکش هم نشدند: سخاوت. ما از جایی به بعد، تنهاییِ پس از نفرین را پذیرفتیم. به سکوت گشوده شدیم. حتی اگر در اعماق ذهن‌مان از آن وحشت داشته ‌باشیم. «دوباره تنها شدیم.» این اولین جمله‌ی مرگ قسطی است. این جمله را راوی تنهای رمان وقتی می‌گوید که در پایان روزی طوفانی در خانه‌اش نشسته و خبر مرگ سرایدارش را به ما می‌دهد. سلین درست در جمله‌ی اول رمان قطورش سیاه‌چاله می‌سازد. همین که کتاب را باز می‌کنیم دیگر راه فراری نیست. بعدش ما را غرق سکوت می‌‌کند و برایش سه‌نقطه می‌‌گذارد… ده‌‌ها سه‌‌نقطه در هر صفحه… «سه‌نقطه‌های بیشتر»؛ پر از سخاوت و البته خشم و نفرت.

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, روایت آدم‌ها و شهرهایشان, زندگی‌نگاره‌ها

نیاصرم؛ جایی میان اردیبهشت و آذر 

خاطره‌اش از اولین باری که نیاصرم را پیدا کردم یادم مانده. همچنین از آن اولین بار، پلکانی را به خاطر دارم که تا پای مادی می‌رفت و قایقی که به اسکله‌ا‌ی کوچک بسته شده بود. چند مرغابی هم به خاطر می‌آورم و البته همان طاق هلالی آجرچینی که بیشتر از آن‌که شبیه چشمه‌های دیگر مارنان باشد به طاق‌های ضربی معماری دوران رمانسک اروپا شبیه بود. تا سال‌ها بعد، هر چه گشتم آن چشمه‌ی طاق‌هلالی را نیافتم. تا وقتی که آن را دوباره پیدا کنم، گمان می‌کردم خاطراتم با تصاویری که شاید از شهری با معماریِ قدیمی در اروپا دیده بودم، مخدوش شده. آیا چنین تصاویری را دیده بودم؟ بی‌شک دیده بودم. هم تصاویر ونیز و هم تصاویر شهرهای دیگر را. کجا دیده بودم؟

بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و قصه‌هایشان, روایت آدم‌ها و کلمه‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها

زبان مادری | جستاری در باب این‌که قصه‌ها را چه کسی باید بگوید 

همه‌ی داستان‌هایی که در کودکی می‌خواندم پایان خوشی داشتند. در صفحه‌های آخر بعضی‌هایشان، خورشید زردرنگ بزرگی در حال غروب بود که نشانی از کورسوی امید داشت. کتاب‌هایی که در نوجوانی می‌خواندم با متن‌های زنده و واقعی نویسنده از تجربه‌های شخصی‌اش، مدام به یادم می‌آوردند که وقتی قصه‌مان را برای دیگران تعریف ‌کنیم، دیگران از آن قصه التیام می‌یابند، پس یعنی داستان‌ها جهان را انسانی‌تر می‌کنند و ما با آن‌ها فهم بهتری از جهان پیدا می‌کنیم. از نظر مادرم، قصه‌های شخصی ما فاقد جنبه‌ی انسانی بودند و چیزی جز شرم در خود نداشتند. بنابراین او هم مانند مادرش، برای پنهان کردن آن شرم، از گفتن داستان‌ها بازم می‌داشت. اما به‌راستی چه مدت باید در زندگی دیگران حضور داشته باشیم تا بتوانیم بخشی از خاطرات‌شان را که مثل سایه به وجودمان چسبیده، با دیگران به اشتراک بگذاریم؟

بلاگ, پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, پرسش‌هایی از روایت, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

بعد از خواندن همچنان دوستم خواهند داشت؟ | جنبه‌های اخلاقی نوشتن درباره‌ی خود و دیگران 

فیلیپ لوپِیت (متولد ۱۹۴۳، نیویورک) منتقد فیلم، نویسنده، شاعر و جستارنویس مشهور آمریکایی است. برخی لوپیت را سردمدار جستارنویسان آمریکایی می‌دانند، هرچند او این عنوان را لایق ادوارد هوآگلند می‌داند، نه خودش. اما نام لوپیت با جستار شخصی گره خورده و کتاب معروفش هنر جستار شخصی تقریباً در تمام دوره‌های جستارنویسی سراسر دنیا تدریس می‌شود. او نه‌تنها منتقد و مدرس دوره‌های جستارنویسی، که خودش هم از چیره‌دست‌ترین جستارنویسان حال حاضر دنیا است. این مطلب بی‌کاغذ اطراف جستاری است برگرفته از کتاب لوپیت با عنوان نشان دادن و گفتن؛ نگارش ناداستان ادبی (۲۰۱۳). لوپیت در این جستار با زبانی طنزآمیز از تجربیات شخصی خودش از نوشتن درباره‌ی دیگران می‌نویسد و از آدم‌هایی می‌گوید که وقتی درباره‌شان ناداستان مستند نوشته، از او دلخور شده‌اند و در این بین توصیه‌هایی هم به خاطره‌نویسان می‌کند.

جستار شخصی جستار روایی آموزش جستارنویسی
درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

اصول نوشتن جستار شخصی (۳): هنر توضیح شهود 

ادر لارا در سومین و آخرین بخش «اصول نوشتن جستار شخصی» می‌گوید که شهود در جستار کوتاه چه نقشی دارد و چگونه باید آن را به شکلی توضیح داد که فهمی نو به خواننده عرضه کند. او همچنین راهکاری عملی به ما می‌دهد تا بر دشواری‌های شخصی‌نویسی در قالب جستار کوتاه غلبه کنیم. این مطلب برشی است از فصل سوم کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم.

جستار شخصی جستار روایی آموزش جستارنویسی
درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

اصول نوشتن جستار شخصی (۲): عناصر و ساختار جستار 

در این مطلب بی‌کاغذ اطراف که دومین بخش «اصول نوشتن جستار شخصی» است، اَدر لارا سراغ عناصر اصلی جستار می‌رود. خواهیم دید که چگونه باید این عناصر را کنار هم گذاشت و به هم پیوند زد تا استخوان‌بندیِ کلی جستار شکل بگیرد و چیزی که می‌شد فقط حکایتی شخصی باشد به جستار تبدیل شود. این مطلب برشی است از فصل سوم کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم.

جستار شخصی جستار روایی آموزش جستارنویسی
درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

اصول نوشتن جستار شخصی (۱): بازگویی لحظه‌ی «تغییر» 

نوشتن جستار شخصی یا جستار روایی شاید آن‌قدرها که به نظر می‌رسد آسان نباشد، مخصوصاً این‌که هر لحظه و هر تجربه‌ای، هر قدر بامزه یا جالب یا متفاوت، لزوماً جستار یا قصه‌ای خودبسنده نمی‌آفریند. اَدر لارا در بخش اول «اصول نوشتن جستار شخصی» شرح می‌دهد که چگونه می‌شود لحظه‌های معنادار و مهمِ تغییر را از دل رخدادهای روزمره بیرون کشید و در قابِ جستار شخصی پیش روی خواننده گذاشت. این مطلب برشی است از فصل سوم کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم.

پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان

شدت پریشانی‌ات چند است؟ | جستاری درباره‌ی روایتِ درد 

چه می‌شود اگر به هر قصه از جنبه‌ی تأثیر جسمی و عاطفی‌اش نگاه کنیم و به جای واژه‌ها اعداد را به کار ببریم؟ چه می‌شود اگر فرض کنیم عدد ده به معنی غیر قابل ‌تحمل است؟ آیا می‌شود به درد‌ نهفته در قصه‌ها فقط با یک عدد نمره داد؟ اگر قرار باشد به شدتِ درد،‌ رنج، نگرانی، اضطراب، ترس و اندوه قصه‌هایمان نمره بدهیم، چقدر می‌توانیم همدلی و همراهی آدم‌ها را برانگیزیم و دیگران را با خودمان همراه کنیم؟ این مطلب بی‌کاغذ برش کوتاهی است از کتاب «ورای خاطره» که نشر اطراف ترجمه‌ی آن را در دست انتشار دارد.

آموزش جستارنویسی، بستار جستار، جستار ژرف‌اندیشانه، جستار تغزلی، جستار چندپاره، جستار درهم‌بافته، جستار روایی، جستار شخصی ، جستار لایه‌لایه، ناداستان، تیم بسکام
درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت

راهنمای تصویری نوشتن جستار شخصی 

جستارنویسی، مخصوصاً نوشتن جستار شخصی، فرایندی اکتشافی است. ممکن است بارها مسیرتان را عوض کنید و تغییر جهت دهید تا بالاخره به نقطه‌ی پایانی برسید. با این حال، ساختارهای عمومی‌ای وجود دارند که شناخت‌شان کمک می‌کند تصویر درست‌تری از فرایند اکتشافیِ نوشتن داشته باشیم و کمتر به بیراهه برویم. تیم بَسکام فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد نویسندگی غیرداستانی از دانشگاه آیواست و علاوه بر جستارنویسی در مجله‌هایی مثلThe Missouri و The Florida Review دریافت جایزه‌های بهترین ناداستان خلاق و بهترین سفرنوشتِ آمریکایی را هم در کارنامه‌ی حرفه‌ای خود دارد و میان چهار کتاب او، کتاب روزهای آفتاب‌پرست: خاطرات هاوتن میلفن برنده‌ی جایزه‌ی ناداستان بِیکلِس شده است. بسکام در این مطلب سراغ همین ساختارهای کلی اما مفید رفته است.

مادرانگی امیلی امرایی سوزان سانتاگ و پسرش انتشارات اطراف هقته چهل و چند مادری، روایت مادری، امیلی امرایی، جستار شخصی، جستار روایی، روایت آدم‌ها و بچه‌هایشان
روایت آدم‌ها و بچه‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها, مجله‌ی ادبیات مستند

من و مُف دماغ پسر خانم سونتاگ 

مادرانگی برای زن‌های شاغل، علاوه بر همه‌ی دغدغه‌های معمول بچه‌داری، با دغدغه‌ی دیگری هم همراه است: چطور بین انتظارات جامعه و وظایفی که بر دوش «مادر» می‌گذارد و الزامات کار حرفه‌ای تعادل ایجاد کنم؟ برای زن‌هایی که کار خلاقه می‌کنند، وضع پیچیده‌تر هم می‌شود. امیلی امرایی، نویسنده و مترجم، این‌جا از تجربه‌ی بندبازی خودش میان این دو نقش می‌گوید.