هنرمند و زمانه، مارینا تسوتایوا، الهام شوشتری زاده، آخرین اغواگری زمین، جستار روسی، پاسترناک، مایاکوفسکی، روز هنرمند

نمی‌توانی از تاریخ بیرون بپری | جستاری از مارینا تسوتایوا دربارۀ معاصرت هنرمند با زمانه

مضمون اصلی انقلابْ گوش‌به‌فرمانِ زمانه بودن است و مضمون اصلی آیینِ تجلیل و بزرگداشتِ انقلابْ گوش‌به‌فرمان حزب بودن. آیا حزبی سیاسی، حتی قدرتمندترین و خوش‌آتیه‌ترین حزب جهان، می‌تواند زمانه‌اش را به‌تمامی نمایندگی کند؟ و آیا می‌تواند به نام این نمایندگی، تمام و کمال، بر مردم حکم براند؟یسنین بر باد رفت چون سر به حکمی سپرد که برای دیگران وضع شده بود، نه برای او. او حکم زمانه برای جامعه را با حکم زمانه برای هنرمند اشتباه گرفت و اولی را یگانه حکم موجود پنداشت. حکم سیاسی خطاب به شاعر و هنرمند را نباید با حکم زمانه اشتباه گرفت. حکم سیاسی به شاعرْ حکم روز نیست، فرمانِ «اهریمنان روز» است. مرگ یسنین خراجِ ما بود به اهریمنان دیروز. یسنین بر باد رفت چون از یاد برد که او نیز، درست به اندازۀ کسانی که گذاشت به نام و به نمایندگی زمانه در هم بشکنندش و نابودش کنند، پیام‌آور و منادی و پیشوای زمانه است؛ از یاد برد که او نیز، دست‌کم به اندازۀ آن‌ها، خودِ زمانه‌اش است.

بی کاغذ اطراف، آبتین گلکار، الهام شوشتری زاده، آخرین اغواگری زمین، جستار روسی، ادبیات روسیه، انقلاب اکتبر، پوشکین

زندگی، عشق، جاودانگی، شعر، واژه | دربارۀ مارینا تسوتایوا

مارینا تسوتایوا نیستی را باور نداشت. او جستاری را که سال‌ها پس از مرگ دوست شاعرش، ماکسیمیلیان والوشین، دربارۀ او نوشته بود، «کلامی زنده دربارۀ مردی زنده» نام نهاد. او هم ژنرال‌های جنگ ۱۸۱۲ و هم «مادربزرگ جوان» خود را در عکسی قدیمی، همانند زندگان مورد خطاب قرار می‌داد؛ او قادر بود در عالم بیداری دیدار با پوشکین را تجربه کند و نه تنها او را ببیند و صدایش را بشنود و با او صحبت کند و به همراهش بخندد و دست در دست او در کوه‌ها بدود، بلکه در کوره راه پرگردوغبار آیوداگا «دل‌انگیزی پیشین کریمۀ زمانۀ دوست‌داشتنی پوشکین» را نیز احیا کند. حتی مزار تازۀ نزدیکان نیز نمی‌توانست تسوتایوا را ناگزیر به قبول واقعیت مرگ کند: من به مرگ باور ندارم. / در خانه / منتظر رسیدن‌تان از ایستگاه هستم.

podcast، نشر اطراف، بی کاغذ، الهام شوشتری زاده، نفیسه مرشدزاده، کتابخوانی، ادبیات، شعر

معرفی ۱۵ پادکست انگلیسی با موضوع کتاب، شعر و ادبیات

روزگاری خواندن مجله‌ها و ماهنامۀ مختلف یا حتی وبلاگ‌های متفاوت از علایق دوستداران ادبیات بود. خیلی‌هایمان هنوز دورانی را به یاد داریم که ساعت‌ها مجله‌ها را ورق می‌زدیم یا به مانیتور کامپیوترهای خانگی‌مان زل می‌زدیم و نوشته‌های افرادی را می‌خواندیم که جز کلمات‌شان، هیچ چیزی از خودشان نمی‌دانستیم. اما در دهۀ گذشته با همه‌گیری رسانه‌های اجتماعی و رواج محتوایی که به‌سرعت تولید و مصرف می‌شود، انتشار مجلۀ کاغذی یا حتی وبلاگ‌نویسی از رونق افتادند. این روزها که تب بلاگری خیلی از رسانه‌های اجتماعی را پر کرده، رسانۀ دیگری ظهور کرده که دورتر از اینستاگرام و تلگرام به حیات خود ادامه می‌دهد. رسانه‌ای که نیاز نیست برای مدت طولانی به مانیتور زل بزنیم یا تمام حواس‌مان را به آن بدهیم. می‌توانیم در حین رانندگی، آشپزی، نظافت خانه، پیاده‌روی و حتی حین کار کردن به آن گوش بدهیم. بله، دربارۀ پادکست صحبت می‌کنیم.

سفره‌ی گسترده‌ی جستار | آنی دیلارد از جستار می‌گوید

در روزگاری که «به نظر می‌رسد شعر قیمت خودش را بالاتر از تقاضای بازار برده» و و داستان کوتاه هم تا حدی همین مسیر را پیشه کرده و مخاطبان محدودی را هدف قرار گرفته، آنی دیلارد ــ نویسنده‌ی هیچ‌ چیز آن‌جا نیست ــ جستار روایی را ژانری می‌داند که همچنان می‌تواند به دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های ما بپردازد. در این مطلب بی‌کاغذ اطراف با دیدگاه‌های آنی دیلارد درباره‌ی جستار و کارکرد و مسئولیت آن در قیاس با شعر و داستان کوتاه آشنا می‌شویم.

شعر کمیک | شاعرانگی در قاب کارتون

گرچه خیلی‌ها ربطی میان شعر و کمیک‌ها ‌‌یا کتاب‌های مصور نمی‌بینند، پدیده‌ی «شعر کمیک» قدمتی به اندازه‌ی قدمت خود این ژانر دارد. شاید کمیک و شعر از دو جنس متفاوت باشند اما شاعرانگی بعضی از آثار برجسته‌ی کمیک با کار بسیاری از شاعران نام‌آشنای سنتی برابری می‌کند. این مطلبِ بی‌کاغذ اطراف سراغ بعضی از عالی‌ترین نمونه‌های شعر کمیک می‌رود و نشان می‌دهد که نباید کمیک‌ را ژانری بازاری، پیش‌پاافتاده، ناشاعرانه و محدود به بیان شخصی فرض کرد.