
تقریباً نویسنده | جستاری از آندره آسیمان دربارۀ یک واژۀ «تقریباً» بیفایده
واژۀ «تقریباً»، بازی سایهروشنهاست، رقص ظرافتها و اشارهها. «تقریباً» راهی است نجیب برای پنهان کردن قطعیتهای صریح. مانع بدیهیات میشود و درست بهاندازه معلق نگهشان میدارد. «تقریباً» از قطعیت میکاهد. اگر به زبان قصابها بگوییم، قطعیت را تُرد میکند. خلاف یقین است و ـ پس بنابر تعریف ـ خلاف دانای کل. داستاننویسان از «تقریباً» استفاده میکنند تا از گفتن حقیقتی مستقیم و صریح پرهیز کنند، چون گویی در بیان بیواسطهٔ این یا آنِ چیزی، نوعی بیظرافتی یا بیملاحظگی هست. «تقریباً» همان روزنهای است که نویسنده و شخصیتهایش با آن راهی برای تأمل، عقبنشینی، یا القای چیزی پیدا میکنند که شاید حقیقت نداشته باشد، اما ذهن هیئت منصفه را مسموم میکند.


