
قصهگو | جستاری از جان برجر
قصه دعوت به اظهارنظر میکند. در حقیقت خودش اظهارنظر ایجاد میکند، چون حتی سکوت محض هم نوعی اظهارنظر تلقی میشود. در بیشتر اوقات، اظهارنظرهایی که به قصهها اضافه میشوند، بناست واکنشی باشد که شخصِ اظهارنظرکننده در پرتو آن قصه به معمای هستی نشان میدهد؛ و دیگران نیز همینطور برداشتش میکنند. کارکرد این قصهها، که در حقیقت تاریخِ دقیق و شفاهی و روزمرهاند، این است که به روستا اجازه دهند خود را تعریف کند. زندگی یک روستا، غیر از ویژگیهای طبیعی و جغرافیاییاش، حاصلجمع همۀ مناسبات اجتماعی و شخصیِ جاری در آن و مناسباتِ اجتماعی و اقتصادیِ معمولاً سرکوبگرانهای است که روستا را به باقی جهان پیوند میدهد. تمایزِ زندگی روستا از زندگی شهری در این است که خود چهرهنگارۀ زندۀ خودش است: نوعی چهرهنگارۀ دستهجمعی، چون هر کسی در آن هم چهرهنگاری میشود هم چهرهنگاری میکند؛ و این تنها در صورتی شدنی است که همه همدیگر را بشناسند.

