مهمترین ویژگی کتاب به زبان مادری گریه می کنیم تعلقش به زیرگونهای از جستار با عنوان جستار برقآسا یا ناداستان برقآسا است. در نوشتههای برقآسا، چنان که در متنهای اثر پیش رو مشهود است، معنا و لحظه در نابترین هستۀ وجودیشان فشرده میشوند؛ لحظهای منجمد در یک آن، صحنهای سرنوشتساز از رویدادی خاص در یک قاب، مکاشفه و شهودِ مفهوم، حس یا ادراکی در یک دم که در کلمات و زبان بازنمایی میشوند. جستارهای برقآسا به ما فرصت میدهند به لحظات کوتاه سر فرصت نگاه کنیم و به آنچه رخ داده یا معنایی که خلق شده عمیقتر بیندیشیم. هدف این نوشتهها تجسم آنی خاص یا بازنمایی تولد بصیرتی درلحظه است. جستار برقآسا مانند ذرهبینی که روی چیزی کوچک و ریز گرفته شود، تصویری شفافتر پیش چشم ما میگذارد و جزئیات موضوع را چندین برابر بزرگ میکند.
میان عقاید مربوط به سِحر و جادو، باوری هست که میگوید برای دور کردنِ جادوگران باید شبها جسد گربهای مرده را جلوی در خانهات بگذاری. آن وقت اگر جادوگری بخواهد از در بگذرد، گربه را میبیند و مشغول شمردن موهای گربه میشود؛ کاری که آنقدر طول میکشد تا سپیده بزند و بتوانی جادوگر را اسیر کنی. به نظر میرسد وسواسِ شمردن از خصلتهای اربابانِ شب است. خونآشامها هم وسواس مشابهی دارند: خون قربانی را تا آخرین قطره میمکند؛ کاری که میشود آن را نوعی پاکسازی عمیق حساب کرد.
خیلی از خوانندگان هم دقیقاً چنین کاری میکنند: حتی اگر کتابی را که مشغول خواندنش هستند دوست نداشته باشند، تا وقتی که تمام نشود زمینش نمیگذارند. انگار نه کتاب، که گربهای مرده در دست دارند و نمیتوانند خودشان را از طلسمش خلاص کنند. تکتک کلمههای کوفتی کتاب را میشمارند. انگار دچار همان وسواسِ «تا آخر رفتن» هستند که در جادوگرها و خونآشامها هم میبینیم. البته تعجبی ندارد چون خواندن اساساً فعالیتی شبانه است، حتی اگر روزها انجامش بدهی. کسی که میخواند از واقعیت دست میکشد و غرق نوشته میشود. او با رخنه در دنیای بسته و محصور روی کاغذ، چشم بر جهان بیرونی میبندد. شب بر جان خواننده سایه میاندازد و او هم از همان موجوداتی میشود که نمیتوانند چیزی را ناتمام رها کنند.
حکم لازمالاجرای شب این است: هر چه در شب شروع شود باید در شب به پایان برسد چون شبها نه سایهبانی هست که زیرش نفس تازه کنی و نه سرپناهی هست که در آن پنهان شوی و بعدتر کار را از سر بگیری. شب چیزی نیست مگر تکسایهای که همهچیز را در بر میگیرد. شاید به همین سبب است که روزها به هم متصلاند و شبها تکافتاده. شاید برای همین است که شب وادی کارهایی است که میشود در یک نفس و یک نشست تمامشان کرد؛ وادی آخرین دیدارها؛ وادی گزیدهها. و کتاب برترین گزیدۀ ممکن است، نمود اثیری و جوهری جانور مردهای که با دیدنش خودمان را از یاد میبریم. درست مثل جادوگرها و خونآشامها؛ موجودات ذاتاً بیجانی که شیرۀ جان قربانی را میمکند تا فراموش کنند که مردهاند.
خوانندهای که مفتون کتاب و مجذوب خیل کلمههایش میشود هم حتی اگر بدترین کتاب دنیا در دستش باشد و بیروحترین صفحهها مقابل چشمش، مثل همان موجودات شبزی خیالی، صبورانه منتظر میماند؛ منتظر جرعهای جانبخش؛ منتظر جملهای که همهچیز را روشن میکند.
کتاب به زبان مادری گریه می کنیم روایت فابیو مورابیتو از زندگی به زبانی بیگانه است. او در این کتاب مضمونهایی مثل نوشتن، تردید و دودلی همیشگی نویسندهها، احساس خیانت به زبان مادری، و عشق به کتاب و ادبیات را پررنگ میکند. مورابیتو خاطرات کودکی و جوانی خودش، تجربۀ نوشتن و ترجمه، مواجههاش با شاهکارهای ادبی جهان، و لحظههای سادۀ روزمره را از منظری متفاوت میبیند و میکوشد تصویری نو از بدهبستان ذهن و زبان ترسیم کند.
♦ کتاب به زبان مادری گریه می کنیم را الهام شوشتریزاده ترجمه کرده است. برای خرید این کتاب، لطفاً به فروشگاه اطراف مراجعه کنید.
♦ برای دانلود PDF صفحاتی از کتاب لطفاً اینجا کلیک کنید.
♦ شما میتوانید نسخۀ الکترونیکی کتاب به زبان مادری گریه می کنیم را از پلتفرمهای طاقچه و فیدیبو خرید و دانلود کنید.
بدون دیدگاه