زندگی در جستوجوی روایت | جستاری از پل ریکور دربارۀ نسبت روایت و زندگی
اولین تکیهگاهی که در تجربۀ زیستن برای فهم روایت مییابیم همین ساختار عمل و رنج بشری است. از این لحاظ، میان حیات بشری و حیات حیوانی فرق بسیار است و به طریق اولی میان حیات انسانی و هستی در عالم جمادات. ما معنای عمل و رنج را چگونه میفهمیم؟ به یاری تواناییمان برای اینکه کل شبکۀ عبارتها و مفهومهایی را که زبانهای عادی در اختیارمان میگذارند به شیوهای بامعنی به کار بریم: به وسیلۀ این شبکه میتوانیم تمایز بگذاریم میان «عمل» و حرکتهای محض جسم و «رفتار»های روانتنی. از این راه پی میبریم به معنای پروژهها، هدفها، وسیلهها، اوضاعواحوال و غیره. همۀ این مفهومها به اتفاق هم شبکهای را شکل میدهند که میتوان از آن به شبکۀ معناشناسی عمل تعبیر کرد. در این شبکه تمامی مؤلفههای ترکیب دیالکتیکی عناصر نامتجانس را میبینیم. از این لحاظ، آشنایی ما با شبکۀ مفهومی کردارهای بشری هممرتبۀ آشنایی ماست با پیرنگ داستانهایی که میشناسیم؛ این همان فهم فرونتیکی است که بر فهم ما از عمل (و از رنج) حاکم است و همچنین بر فهم ما از روایت.
پایان ادبیات | در عصر اطلاعات چه به سر ادبیات میآید؟
نویسندگان سرعت عمل ندارند. اکثر آنها ساختارهای روایی و اشعاری طراحی میکنند که فکر و زمان زیادی میخواهد. ممکن است هفتهها طول بکشد تا به جملهای از یک داستان یا یک خط شعر برسند، و همانقدر هم طول میکشد تا خوانده و کاملاً درک شود. کلمۀ مکتوب مسافری بینوا و تنبل در زمانهای پرشتاب است، ابزار زمخت سرهمبندیشدهای که افرادی طراحیاش کردهاند که با گِل کار میکردند و با سرعت شتر حرکت میکردند. اطلاعات حالا میتواند با سرعت نور سرهم شود و در دسترس باشد، اما ادبیات اطلاعاتِ صرف نیست و سرعت هم هرگز فضیلت نبوده. نوشتن به عنوان حرفه نیازمند صبر و تحمل است، از خواننده هم همین خواسته میشود: سختترین چیز برای کاربر امروزی. کاربری که زیر ضربات مبرم شبکههای اجتماعی قرار دارد و لحظه به لحظه جهان را زیرورو میکند. در عصر دیجیتال، ادبیات به عنوان استفادۀ نابهجا از زمان تلقی میشود. ادبیاتی که پتانسیلش تمام شده، چیزی جز تکرار نیست.