کاتاستروفا | جستاری از الکساندر همن
اگر فاجعه، آنطور که نظریهی تراژدی میگوید، رخداد دراماتیکی است که مسیر پیرنگ به سوی تصویر و نتیجهی نهایی را آغاز میکند، نبودِ فاجعه یعنی ممکن است که پیرنگ تراژیک هیچگاه حل نشود و پایان نگیرد. به بیان دیگر، وقتی زندگی را روایت میکنیم، چیزی که از قصهمان روایتی جاندار و معنادار میسازد، فاجعههایی است که بازگو میکنیم. اگر بخت آنقدر یارمان باشد که از پیچش فاجعهبار پیرنگ قصهمان جان سالم به در ببریم، میتوانیم داستانش را تعریف کنیم؛ باید داستانش را تعریف کنیم. الکساندر همن در جستار کاتاستروفا دربارهی همین موضوع حرف میزند، دربارهی ضرورت روایت فاجعه برای فهم قصهی خود و دیگران.
یادمانهای فقدان | سویههای اخلاقی بهرهگیری از تکنولوژی برای زنده نگه داشتن یاد رفتگان
انسانها، چه در مقامِ فرد و چه در جایگاه عضوی از اجتماع، با تجربهی اندوه شخصی و جمعی غریبه نیستند؛ هر چه باشد، سوگ و اندوه جزئی از وضعیتِ انسانی ماست. اما ما چگونه آنچه را از دست دادهایم به یاد میآوریم، چگونه خاطرهاش را زنده نگه میداریم و برای زنده نگه داشتن یا بهتر بگوییم برای شبیهسازیِ گذشته تا کجا پیش میرویم و ادبیات، هنر و تکنولوژی چه نقشی در زنده نگه داشتن یاد فقدانهای فردی و جمعی ما دارند؟ در این مطلب بیکاغذ اطراف، ان مایکلز، رماننویس و شاعر برجستهی کانادایی، دربارهی پیامدهای اخلاقیِ میلِ ما به شبیهسازیِ گذشته مینویسد.