بلاگ, نامه‌نگاری

چهار نامه‌ از مارینا تسوتایوا، راینر ماریا ریلکه، و بوریس پاسترناک 

اوایل ماه مه ۱۹۲۶، ریلکه نخستین نامه را از بوریس پاسترناک دریافت کرد. نامه از مسکو به برلین رفته بود، سپس به مونیخ، دوباره به برلین، و سرانجام به وو در لوزان سوئیس، محل اقامت ریلکه رسیده بود. ریلکه فوراً به درخواست پاسترناک مبنی بر مکاتبه با تسوتایوا که در آن زمان در فرانسه به سر می‌برد، پاسخ داد و نامه‌نگاری میان تسوتایوا و ریلکه آغاز شد. نامه‌نگاری آن‌ها به زبان آلمانی بود. بعدها این نامه‌ها به انگلیسی برگردانده و سال ۱۹۸۵ در کتاب «نامه‌ها: تابستان ۱۹۲۶» منتشر شدند. آنچه این‌جا می‌خوانید ترجمه‌ی چهار نامه (از ریلکه به تسوتایوا،‌ از تسوتایوا به ریلکه، از پاسترناک به تسوتایوا، و از تسوتایوا به پاسترناک) است که از همین کتاب انتخاب شده‌اند.

بلاگ, درباره‌ی روایت‌های غیرداستانی, مدرسه‌ی روایت, منظومه‌ی کتاب‌های نشر اطراف

ژانرهای خودنگاری: روایت سوگ 

مرگ ناگهانی همسر سر میز شام بعد از چهل زندگی مشترک، جون دیدیون را بر آن داشت تا تجربه‌ی سوگ را روی کاغذ بیاورد. روایت سوگ برای او شیوه‌ی مواجهه با فقدان و ماتم مرگ ناگهانی همسرش و گذر از این تجربه بود؛ روایتی که نمونه‌ی نابی از روایتگری زنانه بود، مخاطبان بسیاری یافت و حتی نمایشی اقتباس‌شده از آن در برادوی اجرا شد. همین مثال نشان می‌دهد که چگونه علاقه به روایت سوگ و اندوه روز‌به‌روز افزایش می‌یابد. روایت سوگ نوعی خودروایتگری است که در آن، سوژه با بازگشت به خاطراتِ فقدان و ماتم سعی می‌کند این تجربه‌ را ثبت و واکاوی کند. این مطلب بی‌کاغذ که با استفاده از کتاب ادبیات من تدوین شده، انواع روایت سوگ و تأثیر این ژانر بر خودنگاری‌های معاصر را بررسی می‌کند.

بلاگ, پرسش‌هایی از روایت, مدرسه‌ی روایت

من چرا می‌نویسم؟ | از زبان جون دیدیون ‏ 

این سؤال که چه نیرویی خالقان آثار ادبی و هنری، به‌ویژه خالقان بزرگ را به پیش می‌راند، موضوع شیفتگی و کنجکاوی فرهنگی ادبی است. جون دیدیون که از مشهورترین و متمایزترین صداهای داستان‌نویسی و روزنامه‌نگاری ادبی آمریکا به شمار می‌رود در جستار «من چرا می‌نویسم» که در جلد اول کتاب نویسنده و کارش هم منتشر شده، شرح می‌دهد که چه چیزی او را به نیم قرن نوشتن واداشته است. این مطلب بی‌کاغذ اطراف ترجمه‌ی برش‌هایی از همین جستار است.

پربازدیدترین‌های بی‌کاغذ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و ترس‌هایشان, روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها

کاتاستروفا | جستاری از الکساندر همن 

اگر فاجعه، آن‌طور که نظریه‌ی تراژدی می‌گوید، رخداد دراماتیکی است که مسیر پی‌رنگ به ‌سوی تصویر و نتیجه‌ی نهایی را آغاز می‌کند، نبودِ فاجعه یعنی ممکن است که پی‌رنگ تراژیک هیچ‌گاه حل نشود و پایان نگیرد. به بیان دیگر، وقتی زندگی را روایت می‌کنیم، چیزی که از قصه‌مان روایتی جاندار و معنادار می‌سازد، فاجعه‌هایی است که بازگو می‌کنیم. اگر بخت آن‌قدر یارمان باشد که از پیچش فاجعه‌بار پی‌رنگ قصه‌مان جان سالم به در ببریم، می‌توانیم داستانش را تعریف کنیم؛ باید داستانش را تعریف کنیم. الکساندر همن در جستار کاتاستروفا درباره‌ی همین موضوع حرف می‌زند، درباره‌ی ضرورت روایت فاجعه برای فهم قصه‌ی خود و دیگران.

لنگرگاهی در شن روان کتاب سوگ گذر از سوگ غم اندوه جستار یادداشت
روایت آدم‌ها و رنج‌هایشان, زندگی‌نگاره‌ها

یادداشت‌های سوگ | برشی از کتاب لنگرگاهی در شن روان 

همه‌گیری جهانی کرونا چیزهای زیادی را تغییر داد، از روال روزمره‌ی زندگی گرفته تا آداب و مناسکِ سوگ و شادی جمعی. آن‌هایی که در ‏این دوره سوگوار شده‌اند شکل جدیدی از سوگ را تجربه کرده‌اند و می‌کنند: سوگواری در خلوت و دور از جمعِ خانواده و دوستان. چیماماندا ‏انگزی آدیچی هم در همین دوره پدرش را از دست داد و این مطلب بی‌کاغذ اطراف، که برش‌هایی از آن را در ادامه می‌خوانید، روایتی‌ست ‏از تجربه‌ی سوگواری او در جهانِ کرونازده. نشر اطراف‎ ‎به‌زودی ترجمه‌ی کامل این جستار را در کنار جستارهایی دیگر در کتاب لنگرگاهی ‏در شن روان: شش مواجهه با سوگ و مرگ منتشر خواهد کرد‎.‎