زندگی در جستوجوی روایت | جستاری از پل ریکور دربارۀ نسبت روایت و زندگی
اولین تکیهگاهی که در تجربۀ زیستن برای فهم روایت مییابیم همین ساختار عمل و رنج بشری است. از این لحاظ، میان حیات بشری و حیات حیوانی فرق بسیار است و به طریق اولی میان حیات انسانی و هستی در عالم جمادات. ما معنای عمل و رنج را چگونه میفهمیم؟ به یاری تواناییمان برای اینکه کل شبکۀ عبارتها و مفهومهایی را که زبانهای عادی در اختیارمان میگذارند به شیوهای بامعنی به کار بریم: به وسیلۀ این شبکه میتوانیم تمایز بگذاریم میان «عمل» و حرکتهای محض جسم و «رفتار»های روانتنی. از این راه پی میبریم به معنای پروژهها، هدفها، وسیلهها، اوضاعواحوال و غیره. همۀ این مفهومها به اتفاق هم شبکهای را شکل میدهند که میتوان از آن به شبکۀ معناشناسی عمل تعبیر کرد. در این شبکه تمامی مؤلفههای ترکیب دیالکتیکی عناصر نامتجانس را میبینیم. از این لحاظ، آشنایی ما با شبکۀ مفهومی کردارهای بشری هممرتبۀ آشنایی ماست با پیرنگ داستانهایی که میشناسیم؛ این همان فهم فرونتیکی است که بر فهم ما از عمل (و از رنج) حاکم است و همچنین بر فهم ما از روایت.