ماشین زمان من | جستاری دربارهی تاریخ، زمان و دمانس
همیشه به ما تاریخدانها گفتهاند که مطالعهی جدی گذشته مستلزم فاصله گرفتن از زمان حال است. این کار، مثل هر نوع عزلتگزینی و فاصلهگیری از دنیا، از رهبانیت گرفته تا حبس اجباری، میتواند آرامشبخش یا دردناک باشد. اما حالا که پدرم بهآرامی به سمت مرگ میرود، پایبندی به این اصل برایم دشوارتر شده. نمیخواهم در زمانی متفاوت از زمان او زندگی کنم.
نامرئی، مثل اشباح | جستاری دربارهی زاهدان و زمان
وقتی یک خارجی در چهارراهِ کهنهی شهری مثل زاهدان میایستد، چیزهایی میبیند که از پیش میخواسته ببیند؛ مثل فقر و نجابت و چهرههای آفتابسوخته. کلیشهی منطقهي محروم و مردمان نجیب نمیگذارد شهر واقعاً دیده شود. کسی که از جای دیگری آمده، احتمالاً همانجا گوشیاش را درمیآورد تا آنچه را میخواسته ببیند برای همیشه ثبت کند. اما شهر، هیچکدام از آن تصاویرِ ثبتشده نیست. در این مطلب بیکاغذ اطراف، قاسم نجاری که خودش زاهدانی است شهر زاهدان را از دریچهی چشم خودش روایت کرده و از اشباح گذشته و آینده گفته است.