عکسها و ویدئوهایی که هر روز با آنها مواجه میشویم، نوعی از روایت دیداری هستند و صحنههای مبهمِ ذخیرهشده در حافظهمان هم نوعی دیگر از آن. این تصاویر میتوانند داستانها، روایتها و حتی ارزشهای اخلاقی محکمی را در ذهن برانگیزند. چگونه در خلق روایت از تصویر بهره میگیریم؟ لیز بنس در این مطلب بیکاغذ اطراف از روایت دیداری و قدرتِ عظیمش میگوید.
طی چند سال گذشته، بنیادها و سازمانهای غیرانتفاعی نقش حیاتی عنصر روایت را در ایجاد تحولات اجتماعی پذیرفتهاند. روایتها مسائل پرشمار و هرجومرجزای جهان ما را به مجموعهای از همفهمیها و راهحلهای قابلپذیرش سازماندهی میکنند. واقعیت ساده این است که استفاده از قابهای عمیق داستانی برای معنا دادن به جهان و شریک شدن این معنا با دیگران در طبیعت ما انسانهاست.
پاندمی حاضر و فروپاشی اقتصادی مربوط به آن، نیاز به خلق روایتهای تازه را پررنگ میکند. چالشهای اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطیای که کووید۱۹ مطرح کرده، ضرورت تغییر اولویتها را بیش از پیش کرده است. همزمان با رنگ باختن تدریجی شوک ابتدایی پاندمی، مردم به این فکر افتادهاند که چه ویژگیهایی را میشود برای جهانی عادلانهتر و برابرتر پس از همهگیری تصور کرد.
اما اگر یک عنصر کلیدی را در ایجاد تغییر و دادن شکل تازه به روایتها از یاد ببریم، ممکن است نتوانیم تأثیری را که میخواهیم بر جا بگذاریم: قدرت تصویرگری.
در تلاش برای تحقق آیندهای بهتر برای همگان، باید با مجموعهی ابزارهایی که برای ایجاد تغییر و بازسازی در اختیار داریم آشنا باشیم. گرچه فعالان اجتماعی در بیان روایتهای تحولجویانه در قالب «نوشته» ماهرتر از همیشه شدهاند، هنوز در زمینهی درک و استفادهی هوشمندانه از جنبهی دیداری روایتها جای پیشرفت داریم.
اگر شما هم مثل من شیفتهی روایت باشید، احتمالا جستارهای بلندبالایی دربارهی توانمندی روایت در دگرگونسازی سیاستها خواندهاید. ما سفتوسخت به این قدرت روایتگری باور داریم و تأثیرش در پویشها و کمپینهای اجتماعی را بارها و بارها دیدهایم. با این حال، برای پرداختن به توانایی شگفتانگیزِ دیدهها در تعیین ذهنیتمان زمان کمی صرف میکنیم.
ما میدانیم که تصاویر، بسیار پیش از آنکه بخشهای منطقیتر مغزمان فرصت تحلیل متن را به دست بیاورند، میتوانند به طور ناخودآگاه روایتی را در ذهن برانگیزند یا جا بیندازند. دانشمندان علوم شناختی نشان دادهاند که ذهن ابتدا به ورودی بصری واکنش میدهد؛ بسیار سریعتر از آن که متن را از روی کاغذ یا صدا را در محیط واقعی دریافت و درک میکند. عصبشناسان دریافتهاند که تصاویر، مستقیم به بخش آمیگدال مغز راه دارند که مسئول تنظیم عواطف است، و عواطف بهشدت بر تصمیمگیری تأثیر میگذارند.
حالا، شش ماه از رسیدن ویروس کرونا به آمریکا گذشته، کدام روایت از ماجرا غالب است؟ خب؛ بستگی دارد که زیستگاهتان کدام رسانه باشد.
بیایید با روایت داستانمحور شروع کنیم. یکی از پیامها این است که با توجه به دادهها، گرچه همه در مقابل بیماری آسیبپذیرند، ویروس کووید19 به شکلی نامتناسب در جوامع رنگینپوست تأثیر مخربتری گذاشته است. پاندمی روشن کرده که ناعدالتیهای سازمانیافته و نژادپرستی ساختاری به چه ترتیب آسیب رساندهاند. این روایت، سلامت گروهی جامعه را به سلامت فردی اولویت میدهد و مسئولیت مشترک ما را که حفاظت از آسیبپذیرترین اقشار جامعه است پررنگ میکند. ارزشهایی که این روایت مطرح میکند سلامت، خانواده، جامعه، و احساس مسئولیت شخصی هستند.
اما پیامهای رقیب داستان متفاوتی را برجسته میکنند: «تعطیلی اقتصاد» و دستورهای مربوط به رعایت فاصلهی اجتماعی به آزادیهای فردی و کار مفید مردم لطمه زده است. این پیام، مردم را در این اعتقاد متحد میکند که رویکرد سلامتجمعی تنها نمونهای دیگر از دخالتهای بیشازاندازهی حکومت در زندگی مردم است. این روایت البته عمری چنددهساله دارد. طعنهی رونالد ریگان را به یاد آورید: «دولت راهحل نیست؛ دولت خود مشکل است.» یا این شعار را که «بهترین نظارت دولتی، کمترین نظارت دولتیست.»
اینها روایتهای متنمحور هستند. ولی روایت دیداری پاندمی در این لحظه چیست؟ کدام جبهه دارد در نبرد تصاویر پیروز میشود؟
تصاویر، بسیار پیش از آنکه بخشهای منطقیتر مغزمان فرصت تحلیل متن را به دست بیاورند، میتوانند به طور ناخودآگاه روایتی را در ذهن برانگیزند یا جا بیندازند.
معمولاً نهاد پیامرسان ــهمان که میخواهد حرفی بزندــ روایت دیداری را برای بیننده یا شنوندهی محتوا تنظیم و آماده میکند. در ذهن ما، با توجه به کسی که در حال حرف زدن میبینیم، گمانههای ناخودآگاهی دربارهی داستانی که قرار است بشنویم پدید میآیند. در بسیاری موارد حتی پیش از آن که داستان شروع بشود، ما جانبداری را آغاز کردهایم.
روزهای نخست پاندمی که مقررات خانهنشینی تازگی داشت، شبکههای اجتماعی پر بود از تصاویری که نشان میداد مردم، با وجود فاصلهی اجباری از هم، ارتباط با یکدیگر را حفظ کردهاند. پیامرسانها آدمهایی مثل ما بودند، و داستانها بر این تاکید داشتند که ما همه در این مصیبت با هم هستیم و ویروس تهدیدی مشترک است.
در ماه مه، تصویرهای تازهای وارد قاب شدند. در رسانهها تصویر مردانی ظاهر شد با سرووضع نظامی که اسلحه و پرچم به دست داشتند و جلوی کاخ کنگره ایستاده بودند؛ مردانی با نوشتههایی خشمگینانه در دست دربارهی خطری که دولت برای آزادی و کارشان ایجاد کرده.
توجه اجتماعی از تصویر «صاف کردن منحنی بیماری» به نمایش پرستاران در لباس کار و سایر قهرمانان خط مقدم مبارزه با بیماری معطوف شد، و همچنین به روحیهدهی به صاحبان حرفههای ضروری دیگر، از رانندههای اتوبوس تا مغازهداران. قربانیان روایتها پدربزرگها و مادربزرگهای کهنسالی شدند که در خانهی سالمندان پشت شیشه حبس بودند، بیماران وحشتزدهای که ماسک اکسیژن به صورت داشتند و، از این هم بدتر، تیرهبختانی که بدنهای بیجانشان سردخانهها و گورستانها را پر کرد. شروران روایت هم آنهایی شدند که رفتار خودخواهانهشان جان دیگران را به خطر میانداخت.
ماسک را فراموش نکنید! ماسک نمایانگر تصویری قدرتمند از نبرد میان دو روایت عمیق است: مراقبت اجتماعی و فردگرایی. آنها که همراستا با توصیهی مقامات بهداشتی ماسک به صورت میزنند، آن را نشانهی احترام و اهمیت دادن به دیگران ــبه ویژه گروههای آسیبپذیرــ میبینند؛ ماسک زدن مسئولیتی اجتماعیست. آنها که از ماسک زدن پرهیز میکنند و ماسکزدهها را به چشم تحقیر نگاه میکنند، این کار را تن دادن عامه به میل دولت میدانند.
روایت دیداری در عمل
هر کدام از ما میتوانیم هنگام خلق روایت، از قدرت بیان تصاویر به خوبی بهره بگیریم. فعالان حوزهی گرمایش جهانی، سالها از تصاویری استفاده کردند که خرسهای قطبی و ذوب شدن یخهای قطبی را نمایش میداد؛ نمونهی بهیادماندنی این تکنیک در مستند حقیقت ناخوشایند، ساختهی ال گور، دیده میشد. در این مستند، خرسها و یخهای قطبیِ در حال محو شدن در مرکز روایت قرار گرفته بودند. در نتیجهی دادن نقش اصلی به این عناصر غیرانسانی و سایهی خود گور که بدل به شخصیت سیاسی جنجالبرانگیزی شد، گرمایش کرهی زمین حدود دو دهه یکی از اولویتهای کمرنگتر نزد عموم باقی ماند.
حالا جوانان سراسر کرهی زمین مشغول بازنویسی روایت گرمایش جهانیاند. امروز وقتی از عموم مردم بپرسید با شنیدن «گرمایش جهانی» چه چیزی به ذهنشان میآید، جوابهایی که میدهند پروپیمانتر و مفیدتر از منظرهی یخهای قطبی یا سیاستمدارهاست. جامعهی جوان جهان ما، از گرتا تونبرگ تا وارشینی پراکاش از جنبش طلوع، چهرههای تازهی جنبش مبارزه با گرمایش جهانیاند.
از گرد آمدن و تظاهرات جوانان و اعضای گروههای کلیدی جامعه جلوی مراکز کنفرانسهای مربوط به گرمایش جهانی گرفته تا اعتصابات مدرسهایِ جمعهها برای آینده، تصویر این معترضان با روایتشان گره خورده؛ تصویری آشکارا متضاد با تصویر آن کتوشلواریهایی که در تالارهای قدرت دربارهی سرنوشت ما تصمیم میگیرند. افزون بر این، فعالان امروزی حوزهی گرمایش زمین، به جای یخهای قطبی در حال ذوب شدن، انگشت اشاره را به سمت مشکلاتی گرفتهاند که به زندگی عادی و روزمره نزدیکترند، مانند فرسایش ساحلها و بیشتر شدن طوفانها. و به این ترتیب پاسخ روشنی به این سؤال میدهند که «چرا باید همین حالا دربارهی این مسئله دستبهکار شویم؟»
نمونهای دیگر از به کار بردن تصویر برای تغییر روایت غالب، تلاشیست که برای شکست پیشنهاد دولت ترامپ مبنی بر گشایش بیش از ۹۰ درصد سواحل آمریکا برای حفاری دریایی نفت و گاز انجام شد. این نبرد بدل به فرصتی شد برای پرورش روایتی نو از رفتار درست در قبال اقیانوسها و گسترش حمایت سیاستمداران و عموم مردم از حفظ اکوسیستم دریایی.
در ابتدا با دو روایت غالب و ریشهدار در افکار طرف بودیم: یکی اینکه «اقیانوس بزرگتر از آن است که صدمه ببیند» و وسیعتر از آن است که انسانها بتوانند آسیب جدی به آن برسانند، و دوم اینکه حفاظت از محیط زیست برابر با نابودی شغلهاست. یکی از شیوههای مؤثر برای از صحنه راندن روایتی که ریشهدار شده، اضافه کردن صداهای جدید به گفتوگوست. درمورد حفاری دریایی، ائتلافهای کنشگران این کار را با جلب توجه به کسبوکارهای ساحلی انجام دادند؛ کسبوکارهایی که برای بقا به حفاظت بهتر از اقیانوسها نیاز دارند. مالکان رستورانهای دریایی، مراکز غواصی و هتلهای ساحلی، روایت دیداری بسیار متفاوتی را در اختیار ما گذاشتند؛ روایتی که محوریت قدرت و اثرگذاری را دگرگون کرد و عقاید پیشین راجع به حفاری دریایی را تغییر داد.
صاحبان کسبوکارها در نقش پیامرسانهایی معتبر و طبیعی ثابت کردند حفاظت بهتر از محیط زیست برای امرار معاش آنها ضروریست و در غیر این صورت شغل و زندگیشان آسیب میبیند. در این الگوی روایی که هم با مشاغل و هم با محیط زیست سروکار دارد و پاسداری از اقیانوس و شغل و درآمد مردم را گرهخورده به هم نشان میدهد، حفاری دریایی به شکلی کاملاً تازه دیده شد. تصویرها، از جمله چهرهها و زندگی روزمرهی مردمی که با این مسئله درگیرند، روایت دیداری را ساختهاند. قصههایی که این روایتها بیان میکنند، خود بخشی از روایت بزرگتری هستند.
چهار پرسش
در تلاش برای پایان دادن به روایتهای دروغین و آسیبزن و جایگزینی آنها با داستانهای تازه و تأثیرگذاری که ما را به سمت جامعهای عادلانهتر و برابرتر میبرند، فعالان حوزهی اجتماعی باید با پرسیدن چهار سؤال از خود، مناسبترین تصاویر راهبردی را برای تکمیل روایتهای برخاسته از جامعه بیابند:
۱. روایت دیداریای که در حال حاضر به کار میبرید چیست، و احتمالاً چگونه عواطفی را برمیانگیزد؟
۲. رقیب با چه تصویری کار میکند و روایت او چه عواطفی را با چه هدفی برمیانگیزد؟
۳. برای جذب مخاطب به ارزشها و تصمیمهای مطلوب، به برانگیختن چگونه عواطفی نیاز دارید؟
۴. چه تصویرها و پیامرسانهایی برای انتقال این عواطف مناسباند؟
فراموش نکنید؛ ما با چشمهایمان فکر میکنیم. پس وقتی بحث روایت در میان است، به تصاویر توجه کنید.
نویسنده: لیز بنس
مترجم: بهمن بهرامی
منبع: Narrative Initiative
*. برای مطالعهی بیشتر دربارهی نقش و کارکرد روایت و قصه در پویشها و کمپینهای اجتماعی و فعالیتهای غیرانتفاعی، میتوانید به کتاب روایت و کنش جمعی مراجعه کنید.