کتاب استیو جابز غلط کرد با تو روایت جسورانه و پیشگامانۀ آزاده رحیمی از وضعیت نمایشی، خودنمایانه و جعلی بعضی از استارتآپهایی است که با آنها (چه برای مصاحبه و چه برای همکاری) سروکار داشته. او نگاهی انتقادی دارد و نقد گلایهآمیزش از نحوۀ برخورد مدیران با کپیرایترها و آفرینندگان و فراهمکنندگان محتوا که بخش مهمی از بدنۀ اکوسیستماند، باعث شده این کتاب طعم طنز تلخ و گزندهای داشته باشد و گاهی به هجو پهلو بزند.
یک عصر پاییزی در سال 1395 از یک روز سنگین کاری برگشتم خانه و حس کردم به تغییر نیاز دارم. مثل تمام عصرها جورابهایم را در آورده و انداخته بودم پای کاناپه، دراز کشیده بودم و کنترل تلویزیون در دست، کانال عوض میکردم. خیلی خوب است که در هر روز و ساعتی که تلویزیون را روشن کنید، حتماً یکی از کانالها مستندی دربارۀ موجودات زنده پخش میکند که دیگر با عنوان «راز بقا» جا افتاده و به نظرم واقعاً عنوان گویا و بامسمایی است. مهم نیست موضوع دربارۀ جفتگیری مرغ بهشتی باشد یا خودپروردگی فیتوپلانکتونها، به هر حال جان مطلب این است که یک جاندار یا گروهی از جاندارها برای گذران زندگی هر چه از دستشان بربیاید انجام میدهند و حتی گاهی برای سیر کردن شکمشان یا تشکیل خانواده و بقای گونهشان فراتر از سطح انتظار ظاهر میشوند.
دو بار بیشتر دکمۀ ریموتکنترل را فشار نداده بودم که چشمم افتاد به یک موجود دریایی به رنگ نارنجی خیرهکننده که سرخوش و رقصان مثل دامن کلوش پیچوتاب میخورد و در پسزمینۀ آبیِ یکدست اقیانوس حرکت میکرد. جستوجوی بیهدفم برای پیدا کردن برنامهای گیرا به پایان رسید، کنترل را گذاشتم کنار و مشغول تماشای مستند شدم. بعد از چند دقیقه فهمیدم مثل باقی مستندهای دریایی صرفاً قرار نیست ببینیم چطور یک آبزیِ کمتردیدهشده شباهت شگفتانگیزی به بافت صخرۀ مرجانی دارد و خودش را موذیانه استتار میکند تا شبیه شاخههای مرجانی به نظر برسد و سر فرصت جستی بزند و یک ماهیِ از همهجا بیخبر را که مشغول پرسه زدن در محلهشان است، ببلعد. موضوع مستند دربارۀ آبسنگها و تپههای مرجانی بود. اینکه میلیونها سال به بقایشان ادامه دادهاند و مثل شهرهای پرجنبوجوش ما روی خشکی، برای خودشان پایههای تمدن آبزیها را زیر دریا تشکیل دادهاند.
یکی از تفاوتهای مهم آدمیزاد با بقیۀ موجودات زنده بعد از قدرت تکلم، همین فضولی بیحد و حصرش است که باعث میشود دوربین را بزند زیر بغلش و برود عمق دریا ببیند آنجا چه خبر است و این تشبیههای بانمک را در نریشن مستند به کار ببرد. راوی میگفت همانطور که ما برای ساخت شهرهایمان به ملات و خشت و فضا نیاز داریم، آبسنگها هم برای به وجود آمدن و توسعهشان به کربن و کلسیم و نور خورشید نیاز دارند. هر صخرۀ مرجانی در تعامل متقابل با جلبکها و ساکنان و همسایههای دیگرش، محل زندگی و امرار معاش دستههای مختلفی از آبزیهای گوناگون است که به نحوی کنار هم زندگی میکنند و گاهی همدیگر را میخورند. جالبترین بخش فیلم جایی بود که نشان میداد چطور هر شیئی که از خشکی به دریا میافتد، اگر شرایط و فضای مناسبی داشته باشد، بسته به ابعادش میتواند به یک آبسنگ کوچک یا بزرگ تبدیل شود که دستههای مختلفی از موجودات دریایی میتوانند برای زندگی روی آن حساب کنند. اول دوربین روی پروانۀ یک کشتی زوم کرد که جلبکها سطحش را پوشانده بودند و برای خودش به یک شهرک اقماری زیر آب تبدیل شده بود، بعد یک جعبه مهمات جنگی که از کشتی افتاده بود بیرون و جلبکپوش و ساکن، نقش یک شهرستان کوچک دریایی را ایفا میکرد، و درنهایت بدنۀ کشتی غولپیکر که دیگر برای خودش به کلانشهری در زیر آب تبدیل شده بود و ماهیها دستهدسته تویش گشت میزدند.
مستند تمام شد و بلند شدم، جورابها را انداختم توی سبد رختهای چرک، زیر کتری را روشن کردم و تصمیم گرفتم محل کارم را عوض کنم. حس میکردم در اکوسیستم استارتآپی، حتماً یک آبسنگ وجود دارد که از آبسنگ فعلیام جای رشد بیشتری دارد. به فکر یک تپۀ مرجانی کوچک بودم که تازه شکل گرفته و هنوز پای ماهیهای استتارکنندۀ حرفهای و دستههای بزرگ و رنگارنگ ماهی به آن باز نشده باشد. لپتاپ اچپی وفادارم را که حالا بعضی دکمههای کیبوردش از کار افتاده، روشن کردم و دستی به رزومهام کشیدم. با اضافهکردن چند بند حیاتی که آموزهها و ترفندهای رزومهنویسیِ گوگل یادم داده بودند، خودم را حسابی خبره و بلدِ کار نشان دادم. آگهیهای استخدام را بالا و پایین کردم و برای چندتاییشان رزومه فرستادم.
یک هفته نگذشت که در یک استارتآپ به مصاحبه دعوت شدم. وقتش بود با کولهباری از تجربه در اکوسیستم خودی نشان بدهم. دو عنوان کارفرماپسند مثل «سردبیر وبلاگ فلان»، «کارشناس ارشد محتوا» و قابلیت فوقالعاده تاثیرگذارِ «توانایی ترجمه و بومیسازی متنهای ترجمهشده» را به رزومهام اضافه کرده بودم و حسابی آماده بودم تا جلسۀ مصاحبه را بترکانم.
کتاب استیو جابز غلط کرد با تو روایت انتقادی و طنز آزاده رحیمی از دورانی است که به عنوان کارمندی معمولی در استارتاپهای ایرانی کار میکرده. او با دوری گزیدن از ادبیات موفقیت، تلاش کرده به جنبههای نادیدهگرفتهشدۀ این شرکتها بپردازد و تصویری واقعی و شفاف از آنها ارائه دهد.
♦ شما میتوانید این کتاب را از فروشگاه اطراف بخرید.
♦ برای دانلود PDF صفحاتی از کتاب استیو جابز غلط کرد با تو، لطفاً اینجا کلیک کنید.
♦ دانلود نسخۀ الکترونیکی کتاب را میتوانید از پلتفرمهای طاقچه و فیدیبو دانلود کنید.
بدون دیدگاه