هر کدام از بچههای خانوادهٔ سانتاندر استعداد خاصی دارند:
چشمهای فرانسی چیزهایی را میبینند که برای بقیه تار و مهآلودند.
سَل شیبهای جاده، ارتفاع قلهها و پنجاه رقم اعشار عدد پی را حساب میکند.
جو مراقب است طناب کم نیاید و بهترین مسیرها را پیدا میکند.
هنوز معلوم نیست هامف چه مهارت عجیب و غریبی دارد اما…
ناگهان همهٔ حساب و کتابها به هم میخورند.
مامان از قطار جا میمانَد.
یکی نشانههای جاده را جابهجا میکند.
بچهها باید یکجوری جان خودشان را نجات بدهند.
فقط ۲۸ روز وقت دارند تا به خط پایان برسند!
مجموعهٔ «جوان و جهان» در بخش رمانهای نوجوانِ ادامه ما را با ادبیات نوجوانی در گوشه و کنار دنیا آشنا میکند تا شیوههای مختلف نوشتن، فکر کردن و زندگی در کنار یکدیگر را بهتر بشناسیم. این مجموعه تا الان سه عضو دوستداشتنی دارد: سفر به سرزمینهای غریب، قطاری که ایستگاه نداشت، و رقابت کوهستانی.
دربارهٔ نویسندهٔ رقابت کوهستانی
نویسندهٔ این کتاب ایرلیس هانتر است. آیرلیس هانتر حالا هفتادساله اسـت و در زندگیاش شغلهای عجیب و غریبی داشته، مثلاً در فیلیپین معلم بوده و در سنگاپور آرشیو نامهها را مرتب میکرده. مدتی نظافتچی قلعههای تودرتو بوده و بعضی وقتها داور جشنوارههای ادبی. حالا هم از نیوزیلند برای مجموعهدارهای عربستانی سنگ میفرستد.
این نویسندهٔ ماجراجو در لندن به دنیا آمده اما حالا در شهر ولینگتون نیوزیلند زندگی میکند، در سرزمین بادها، شهری افسانهای که احتمالاً در فیلمهای ارباب حلقههـا صخرهها و طبیعت اسرارآمیزش را دیدهای. او عاشق نقشههاست. فکر میکند نقشهها راهنماهای هیجانانگیزیاند که پای ما را به دنیاهای جدید باز میکنند. برای همین هم به دانشگاه کمبریج رفت تا جغرافیا بخواند و از دنیای پیچیدهٔ نقشهها سر در بیاورد اما نقشههای توی کتابهای درسی انگار به اندازهٔ نقشههای توی رمانها و داستانها جادویی و خیالانگیز نبودند. برای همین خودش دست به کار شد و رمانهای هیجانانگیزی دربارهٔ دنیای نقشهها نوشت.
مقدمهٔ ملیکا خوشنژاد، مترجم کتاب رقابت کوهستانی
از بچگی همیشه در حسرت ماجراجویی در دل طبیعت، کوهستانهای برفی و جنگلهای پردرخت و اسرارآمیز بودم. دلم میخواست کولهپشتیام را بردارم و با یک نقشه، قمقمه و چراغقوه بزنم به دل ناشناختهها. اما زندگی در شهر با این روحیهٔ ماجراجویانه چندان سازگار نبود. شاید یکی از مهمترین دلایل علاقهام به کتابها در کودکی و نوجوانی به همین روحیه برمیگردد. کتابها اجازه میدادند در فضای امن خانه به کوهستانهای بلند، جنگلهای بکر و اقیانوسهای دوردست سفر کنم و تا جای ممکن هیجان ماجراجویی را با دنبال کردن سرگذشت قهرمانهای محبوبم تجربه کنم.
بعد از سالها، مواجهه با ماجراجوییهای بچههای خانوادهٔ سانتاندر دوباره همان شوق و اشتیاق قدیمی را در دلم زنده کرد. این بچهها شگفتانگیز، وفادار و باهوشاند. کار تیمی را خوب بلدند و با اینکه گاهی امیدشان را از دست میدهند، هیچوقت تسلیم نمیشوند. صادقاند و میدانند حتی اگر همهچیز را هم در نظر بگیرند، نمیتوانند از تأثیر بخت و اقبال در موفقیت یا شکستشان چشمپوشی کنند. هوای همدیگر را دارند و مثل خانوادهای واقعی در هر شرایطی کنار هم میمانند.
ماجرای این بچهها آنقدر صادقانه و زیبا به تصویر کشیده شده که هنگام خواندن و ترجمهٔ داستانشان احساس میکردم شبها من هم با آنها دور آتش مینشینم و سوپ خوشمزهای را که بکت درست کرده میخورم. بارها و بارها همراه جو وحشت کردم اما شجاع بودم و موانع را یکییکی از میان برداشتم. با فرانسی پرواز کردم و جهان را از آن بالا، از نگاه یک پرنده، دیدم. هامفری یادم داد در هر شرایطی حواسم به کوچکترین جزئیات باشد و سَل، مثل خواهری بزرگتر، انگار مراقب من هم بود.
ترجمهٔ این کتاب را تقدیم میکنم به تمام بچههایی که در حسرت تجربهٔ جهانی اسرارآمیز اما دوردستاند. امیدوارم این کتاب شما را هم به تجربهٔ آن جهان نزدیکتر کند.
بریدهای از کتاب رقابت کوهستانی
جو قطبنما را باز کرد و به بکت گفت «سوزنش رو میبینی؟ خیلی میلرزه. از قطبنمای قدیمیام هم بیشتر میلرزه. برای اینکه حساستر و دقیقتره. فرانسی هم همینطوریه. نسبت به آدمهای دیگه حساستره ولی چیزهای بیشتری رو هم تجربه میکنه. میتونه صداهای بیشتری رو بشنوه. یه عالمه صداهای بلند رو با هم میشنوه. برای همینه که اونقدر از جمعیت زیاد آدمها میترسه. اون همه جار و جَنجال، صدای وحشتناکی توی سرش درست میکنن. اما خوبیش اینه که رنگها براش درخشانترن و شکلها و اُلگوهای همه چی رو میتونه ببینه. همه چی هم دقیق یادش میمونه. همهٔ تیمها کسی رو دارن که نقشهها رو براشون طراحی میکنه. فرانسی طراح و البته سِلاح سِری و مخفی ماست. ما به خاطر فرانسی شانس بردن توی این مسابقه رو داریم. البته اون توی خونه مثل آدمهای عادیه. منظورم اینه که کارهای روزمرهاش رو مثل بقیه انجام میده. برای خودش چای میریزه، لباسهای تمیز و خیس رو پهن میکنه تا خشک بشن، فقط… لباسها رو به ترتیب رنگهای رنگینکمون پهن میکنه!»
بکت هویج را نوازش کرد. «درسته. فکر کنم هیچوقت نفهمم دقیقاً چند نوع آدم توی دنیا وجود دارن.»
دربارهٔ نشر ادامه
رؤیای یکجا نماندن و دور شدن در همۀ ما زنده است. ما نمیتوانیم به همۀ کشورهای جهان سفر کنیم، نمیتوانیم به جای همۀ آدمها زندگی کنیم اما خواندن کتابهایی که ما را به سفر میبرند جسارتمان را برای رؤیاپردازی و تجربههای جدید بیشتر میکند. «ادامه» واحد کودک و نوجوان نشر اطراف کارش را از سال ۱۳۹۷ با همین هدف آغاز کرد. ما در این نشر کتابهایی دربارۀ ماجراجویی، سفر، قصههای واقعی و تجربههای بچهها در فرهنگهای مختلف منتشر میکنیم تا یادمان بماند جهان محدود و کوچک نیست و از هر طرف ادامه دارد.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.