کتاب به زبان مادری گریه می کنیم، سومین کتاب مجموعۀ «زندگی میان زبانها»، روایت فابیو مورابیتو، نویسندۀ ایتالیاییتبار است که در سرزمین غیرمادریاش زندگی میکند و به زبان غیرمادریاش مینویسد. به همین دلیل توانسته آگاهانه به تجربۀ زندگی در زبانی دیگر بیندیشد و در نوشتههایش بازیها و معماهای زیستن در زبانی آشنا یا غریبه را به تصویر بکشد. اما این کتاب هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ محتوا تفاوتهای مهمی با دو کتاب دیگر مجموعهاش دارد. شاید مهمترین وجه تمایز کتاب تعلقش به ژانر جستارهای بسیار کوتاه یا ناداستان برقآسا (فلش نانفیکشن) باشد؛ ژانری که در آن معنا و لحظه در نابترین هستۀ وجودیشان فشرده میشوند. این فرمهای ادبی به ما فرصت میدهند تا بیشتاب به لحظههای کوتاه نگاه کنیم و به اتفاقی که افتاده یا معنایی که خلق شده عمیقتر بیندیشیم.
جستارهای کوتاه فابیو مورابیتو در کتاب به زبان مادری گریه می کنیم مانند ذرهبینی که روی چیزی کوچک و ریز گرفته شود، تصویری واضحتر و شفافتر پیش چشم میگذارند و بزرگترین مفاهیم را در تنگترین فضای ممکن بازتاب میدهند. یا به تعبیر خودش به سراغ سطرهای کوتاه رفته چون دنبال چهارچوبی فشرده بوده که ناچارش کند سرراستترین راهحلها را بیابد. «من همیشه جوری شعر گفتهام که انگار میخواهم عزیزترین داراییهایم را در چمدانی سبک و جمعوجور جا بدهم چون قرار است جایی بروم که دربارهاش هیچ نمیدانم و نمیخواهم بارم را سنگین کنم.»
کتاب به زبان مادری گریه می کنیم متشکل از هشتاد و دو جستار کوتاه است که به مضامین متفاوت و پراکندهای همچون خیانت، دزدی، مرگ، شعر، ترجمه، لهجه، موسیقی، انزوا و معنای کلمات پرداختهاند. فابیو مورابیتو که در وادی نقد ادبی هم صاحبنظر است، در بعضی از جستارهایش مضامین و مفاهیم عمیق و جدی نقد ادبی را به شکلی موجز و درخشان در متنی کوتاه و فشرده گنجانده است. خاطرهگوییهای شیرین او، مهارتش در تصویرسازی، و ارجاعات ادبی ظریف و تیزهوشانهاش خواندن این کتاب را برای همه، مخصوصاً علاقهمندان به ادبیات روز آمریکای لاتین و دنیای نوشتن، به تجربهای دلنشین و در عین حال غنی تبدیل میکند. درنهایت باید گفت که اگر یادگیری زبان مادری به معنای دست کشیدن از همۀ زبانهای دیگر است، این کتاب «راهی برای برونرفت از زبان، پیش پای ما میگذارد و لمحهای از واقعیتِ جهان را مینمایاند.»
کتاب به زبان مادری گریه می کنیم را الهام شوشتریزاده ترجمه کرده است. مقدمۀ این کتاب در جستاری تحت عنوان «نویسنده و زبان مادری» در وبلاگ بیکاغذ اطراف منتشر شده و در دسترس است.
همینطور جلسۀ رونمایی از این کتاب را میتوانید در زیر ببینید. در این نشست محمد چرمشیر و رویا پورآذر در مورد اهمیت این اثر و نقش آن در زندگی ما صحبت کردهاند.
دربارۀ مجموعۀ زندگی میان زبانها
نشر اطراف با توجه به اهمیت مواجهۀ آگاهانه با زبان و کارکردهایش، مجموعۀ «زندگی میان زبانها» را با کتاب ارواح ملیت ندارند شروع کرده و با دو کتاب لهجهها اهلی نمیشوند و به زبان مادری گریه میکنیم ادامه داده است. در این مجموعه سراغ نویسندگانی رفته شده که به تجربۀ زندگی در بیش از یک زبان اندیشیدهاند یا روایتشان از تجربۀ زبان و بازیهایش در فرایندهای نوشتن، خواندن، سخن گفتن و شنیدن را با مخاطب در میان گذاشتهاند. این مجموعه تجربۀ رویارویی زبانها و زیستنِ آگاهانه در قلمرو زبان را در قالبهای گوناگونی مثل خاطرهپردازی، یادداشت شخصی، جستار روایی و جستار کوتاه روایت میکند؛ تجربهای آشنا برای همۀ کسانی که ارتباط آگاهانهای با واژهها، آواها، اصطلاحها، ساختارهای دستور زبانی و بسترهای اندیشهورزی بیش از یک زبان دارند. همینطور کسانی که زبانِ مادریشان با زبان رسمی کشورشان متفاوت است، مترجمان، زبانشناسان، مسافران، مهاجران و هر کسی که در معرض شبکههای اجتماعی و رسانههای امروزی است.
دربارۀ نویسندۀ کتاب به زبان مادری گریه می کنیم
فابیو مورابیتو (زادۀ ۲۱ فوریۀ ۱۹۵۵) نویسنده، شاعر و مترجم مکزیکی ایتالیاییتبارِ مسافری است در سرزمین زبان؛ نویسندهای که از زبان مادریاش به زبانی دیگر کوچ کرده و بیش از هر چیز به کلمه، به جمله، به نوشتن و خواندن میاندیشد. او در خانوادهای ایتالیایی به دنیا آمد و کودکیاش را در میلان ایتالیا گذراند. پانزدهساله که بود همراه خانوادهاش به مکزیک مهاجرت کرد و زبان اسپانیایی را یاد گرفت. کمکم به نوشتن روی آورد و شعرها و داستانها و جستارهای اسپانیاییاش در مکزیک خوانندگانی یافتند و برندۀ جوایز ادبی معتبر شدند. از این گذشته، مورابیتو پژوهشهای مفصلی نیز دربارۀ ادبیات عامیانۀ مکزیک انجام داده و ۱۲۵ قصۀ شفاهی مکزیکیها را در کتابی گرد آورده است. در کنار نوشتن، ترجمه هم از دغدغههای جدی مورابیتوست و داستانها، شعرها و جستارهای زیادی را از زبان اولش، ایتالیایی، به زبان اسپانیایی ترجمه کرده است. مورابیتو در مکزیکوسیتی زندگی میکند و در سال 2021 برندۀ جایزۀ خابیِر بیائوروتیا، عالیترین جایزۀ ادبی مکزیک، شده است.
فهرست کتاب
نوشتن در خانهی دیگران | 15-20
نویسندهی خائن | 21-23
دزدی | 23-24
دزد و شبگرد | 25-26
خط کشیدنهای بیهوده | 27-28
کتابهای زیادی | 29-30
اسب تروا | 31-33
نامهای مردگان | 34-35
کوکتل خوشآمد گویی | 36-37
آن آخریننفر | 38-40
دفترهای دستدوم |41-42
سرت را پایین بینداز و بنویس | 43-44
لگد کوبی کتابها | 45-46
گرگور سامسا | 47-48
آنا کارنینا | 49-50
نگهبان بایهخو | 51-53
انقراض باغ | 54-55
صدا را پایین بیاور | 56-57
روح آدمی و زبان بدن | 58-59
بی اعتمادی به گوش | 60-61
شعر و نثر | 62-63
پوستهی بیرونی | 64-65
زبان غریب | 66-67
زباندان بزرگ | 68-69
لغتنامهی احمق | 70-72
شعر و چهره | 73-74
نامهی بیکموکاست | 75-76
لال کمحرف | 77-78
چرا ترجمه میکنیم؟ | 79-80
تنهایی زبانی | 81-82
دراکولا و زبان | 83-84
شیطان کیست؟ | 85-86
دیکته نویس | 87-89
کتابی در دل کتاب | 90-91
پاریس | 92-93
بندانگشتی | 94-96
در دفاع از بچهی وسطی | 97-98
شیارها | 99-100
پایان باز | 101-102
سامسونت | 103-104
هیچکس هیچچیز نمیخواند | 105-107
روشن کردن آتش | 108-109
مردی که خط میکشد | 110-111
جملههای کوتاه | 112-114
زمان هضم | 115-116
باران شبانه | 117-118
کی دنبال کیست؟ | 119-120
شاعرها کتاب نمینویسند | 121-122
فراتر از چهره | 123-124
نامههای اداری | 125-126
کافکا و نامها | 127-128
دُنخوان و شهر | 129-130
داستایفسکی | 131-132
کافکا و رشک | 133-134
دوی امدادی | 135-136
گوشهایت را بپوشان | 137-138
سیرنها | 139-141
کمبود هواپیما | 142-143
وقتی چمدان میبندم | 144-145
خوابش برده بود | 146-147
توافق به زبان بیزبانی | 148-149
دو جداره | 150-151
خوانندهی خونآشام | 152-154
در حاشیهی جاده | 155-156
سقراط | 157-158
بیهوشی | 159-160
سیاهرگها و سرخرگها | 161-162
برای الیزه | 163-164
اختراع لقب | 165-166
انقراض قارهها | 167-168
معنای حزن | 169-170
ادبیات و تاریخ | 171-172
دستکم سرگرم نوشتن بودیم | 173-174
خوابی که بارها دیدهام | 175-177
در جستوجوی کتاب | 178-179
معنای کلمهی پیری | 180-181
سلاست | 182-184
سیمهای تابخورده | 185-186
زخم و غار | 187-189
تحقیر | 190-192
فقط خونسردی | 193-195
کتاب شعلهور | 196-197
زبان مادری | 198-200
ستایشها و افتخارات
«راستش من زیاد اهل جستار (بهویژه جستار برقآسا) و حتی داستان کوتاه نیستم؛ در داستان و ناداستان متنهای طولانی را ترجیح میدهم تا کمکم بتوانم با آن اُخت بگیرم. کلاً هرچه آهستهتر بهتر. اما این مجموعه خیلی فرق داشت چون گرچه در ظاهر مجموعهای از ۸۲ جستار برقآساست، انگار هر متن کوتاه دانهای از تسبیحی واحد بود و باید کل کتاب را میخواندی و تکتک جستارها را بهعنوان بخشی از یک کلیت یکپارچه درنظرمیگرفتی تا به جانت بنشیند و به جهانبینی نویسنده دست پیدا کنی. و آه چه جهانی آقای مورابیتو، چه جهانی. آنقدر تکتک این دانههای تسبیح ارزشمند و زیبا و سحرآمیز بودند که حتی اگر میتوانستم هم دلم نمیخواست زود تمامش کنم، برای همین جلوی خودم را میگرفتم تا روزی بیش از دو جستار نخوانم تا قشنگ ذرهذره طعم و عطرشان را بچشم و به جانم بنشینند. دربارهی شعر، زبان، ادبیات، ترجمه، دنیا، تحقیر، تاریخ و هرچیزی که میشود فکرش را کرد چنان با زبانی شیرین و ساده و درعین حال ژرف نوشته بود که با خواندن هر کدام دلم میخواست چشمهایم را ببندم و به دنیای زیر دریا یا توی کهکشانها سفر کنم تا خیالم مجال پرواز پیدا یابد. هر جستار مثل پیدا کردن صدفی لای ماسههای دریا بود؛ صدفی دستنخورده و سالم. صدفی که گرچه شبیهاش زیاد است، منحصربهفرد و یگانه است.
الهام شوشتریزاده مترجم عزیزی است و چقدر این جستارها را به فارسی شیرین و زیبایی ترجمه کرده بود. ممنونم ازت الهام نازنین.»
⭐⭐⭐⭐⭐ ملیکا خوش نژاد
«اگر اهل جستار نیستین هم بدونین که این کتاب احتمالا تسلیمتون میکنه. جستارهای نویسنده سعدی وارند، یعنی کوتاه و عمیق و در عین حال روان و همه فهم! نویسنده با تجارب دیگران و خودش در زبان و ادبیات و روانشناسی، مسائلی که به سادگی ازش رد میشدید رو یه جور دیگه نگاه میکنه. آخر هر جستار ۲ صفحه ای میگید: واو چطوری اینجوری فکر کرد!
بعد خوندن حدود ۲۰ تا کتاب بالاخره یه ۵ ستاره دیگه از دستم در رفت.»
⭐⭐⭐⭐⭐ Mohammad
«این کتاب پر از ایده ست!
وقتی میخوندمش با خودم گفتم این نویسنده چطوری این همه ایده برای نوشتنِ این همه جستار داشته، اون هم درمورد موضوعاتی که کاملا ملموس اند، سوژه هایی که بهشون خو گرفتیم و هیچ وقت توشون عمیق نشدیم..
قلم و زاویه ی نگاهِ فابیو موراییتو رو خیلی دوست داشتم .»
⭐⭐⭐⭐⭐ Fatima
«سادگی ، ایجاز و احساس نزدیکی با نویسنده ای که در میان کلمات زندگی میکند»
½⭐⭐⭐⭐ سپیده آبکار
««به زبان مادری گریه میکنیم» دقیقا همان چیزی است که دوست دارم، یک نگاه تازهی تازه. نویسندهای که چیزهای به ظاهر بیربط را به هم وصل میکند و یک معنای جدید از آنها بیرون میکشد، همان کاری که خودم بعضی روزها انجامش میدهم. جستارهای دوصفحهای که الکیحرفشان را کش نمیدهند و مجبورند در «موجزترین» حالت ممکن حرفشان را بزنند. حرفهایی که کاملا از فهم نویسنده آمدهاند. برای من، جستار یعنی این، نه تکرار کردن حرفهای یکسانی که «خودت را گم و گور کن» و «دلت را به ناشناخته بزن» و این صحبتهای بعضا بیمعنی و لوس.»
½⭐⭐⭐⭐ پواد پایت
«موقع خوندن کتاب ذوق احمقانهای داشتم. چون از اولین خوانندههای کتاب بودم. و کتاب را داغداغ هدیه گرفته و خواندم. فرمت خیلی جالبی داشت. همونطور که در مقدمهاش میگه، مجموعهای از ۸۴ جستار برقآسا :)) یعنی همه جستارها دو یا حداکثر سه صفحه داشتن. برای همین در رفتوبرگشتهای زیادی خونده میشه و مناسب زمانهای سوختهست. (مثل کتاب پاتوقها. اونم همینطور بود.) و خیلی جالب بود که در عین اینکه بهم ربط نداشتن، انگار زبان و کلمات رشتهای بودن که همه چیز رو بهم وصل میکردن. (شاید (امیدوارم) در بریده کتابهایی که گذاشتم مشخص باشه.) نوع نوشتارش رو خیلی دوست داشتم و پیش میومد که دو سه بار یه جستارش رو بخونم. بعضیاش هم معمولی بود. در کل تجربه جالبی بود و اگه به مسئله زبان یا چندزبانی یا همچین چیزهایی علاقهمندین قطعا جذابیتش براتون چندبرابر میشه. —— در روزهایی کتاب رو میخوندم که دو عزیزی که داشتن از ایران میرفتن خونه ما مهمون بودن. بعضی جاهای کتاب، بخاطر زجری که آدمها برای مهاجرت و یاد گرفتن زبان جدید و دل کندن از زبان مادریشون متحمل میشن گریهم میگرفت. شاید اقتضای فضایی بود که درش بودم، نه لزوما جملههای کتاب؛ اما خب، میتونم رکورد گریه با این کتابم به نام خودم ثبت کنم.»
⭐⭐⭐⭐ رعنا حشمتی
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.