شدت پریشانیات چند است؟ | جستاری دربارهی روایتِ درد
چه میشود اگر به هر قصه از جنبهی تأثیر جسمی و عاطفیاش نگاه کنیم و به جای واژهها اعداد را به کار ببریم؟ چه میشود اگر فرض کنیم عدد ده به معنی غیر قابل تحمل است؟ آیا میشود به درد نهفته در قصهها فقط با یک عدد نمره داد؟ اگر قرار باشد به شدتِ درد، رنج، نگرانی، اضطراب، ترس و اندوه قصههایمان نمره بدهیم، چقدر میتوانیم همدلی و همراهی آدمها را برانگیزیم و دیگران را با خودمان همراه کنیم؟ این مطلب بیکاغذ برش کوتاهی است از کتاب «ورای خاطره» که نشر اطراف ترجمهی آن را در دست انتشار دارد.
وقتی کتابها وطنت میشوند | روایتی از یک مهاجر عشق کتاب
مهاجرت، آن هم از قارهای به قارهی دیگر، تجربهی عجیبوغریبی است. بیشتر مهاجرها دلشان میخواد پیوندشان با وطن قطع نشود و هر کدام به شکلی برای حفظ این پیوند میکوشند؛ با انبوه زعفران و شوید و پسته در چمدانهایشان، با اصرار بر رفتوآمد با مهاجرهای هموطن، با پایبندی به آداب و رسوم آبا و اجدادی، و با شیوههای متعدد دیگر. در این مطلب بیکاغذ اطراف، یک مهاجر عشقِ کتاب از چنین تلاشی میگوید؛ از چمدانی پر از کتاب که حالوهوای خانه را برایش دارد.
تصویر خانوادهام در آینهی کتاب رولد دال
مهاجرت تجربهای بسیار شخصی و شاید به شکلی تناقضآمیز، بسیار مشترک است. بسرات مزغبه در این جستار شرح میدهد که چگونه طنین درد فراق و نیاز به تعلّقی را که در نقش دخترکی سیاهپوست و دور از وطن حس کرده، در کتاب پسر رولد دال…