بلاگ, جستار ‌های زندگی روزمره, روایت آدم‌ها و حرفه‌شان, زندگی‌نگاره‌ها

من و آن دمپایی‌های قرمز | روایتی از تسهیلگری‏ 

تصویری که خیلی‌ها از تسهیلگر و تسهیلگری در ذهن دارند به جادوگری با چوب جادویی شبیه است؛ چوبی جادویی که کافی است وردی بخوانی و در هوا بچرخانی‌اش تا همه‌ی مشکلات حل شوند. اما آن‌هایی که تجربه‌ی عملی تسهیلگری دارند، می‌دانند که واقعیت چیز دیگری است. این مطلب بی‌کاغذ اطراف روایتی است از اولین مواجهه‌ی نویسنده با واقعیتِ تسهیلگری در جامعه‌ی محلی. 

جستار روایی, روایت آدم‌ها و شهرهایشان, زندگی‌نگاره, مجله‌ی ادبیات مستند

نامرئی، مثل اشباح | جستاری درباره‌ی زاهدان و زمان‏ 

وقتی یک خارجی در چهارراهِ کهنه‌ی شهری مثل زاهدان می‌ایستد، چیزهایی می‌بیند که از پیش می‌خواسته ببیند؛ مثل فقر و نجابت و چهره‌های آفتاب‌سوخته. کلیشه‌ی منطقه‌ي محروم و مردمان نجیب نمی‌گذارد شهر واقعاً دیده شود. کسی که از جای دیگری آمده، احتمالاً همان‌جا گوشی‌اش را درمی‌آورد تا آنچه را می‌خواسته ببیند برای همیشه ثبت کند. اما شهر، هیچ‌کدام از آن تصاویرِ ثبت‌شده نیست. در این مطلب بی‌کاغذ اطراف، قاسم نجاری که خودش زاهدانی است شهر زاهدان را از دریچه‌ی چشم خودش روایت کرده و از اشباح گذشته و آینده گفته است.

روایت آدم‌ها و شهرهایشان, زندگی‌نگاره‌ها

بچه‌های کوچه‌ی پشتی | زاهدان به روایت یک زاهدانی 

ماجراها و اتفاق‌هایی فراوان از دل شهرها سر بر می‌آورند و زندگی تک‌تک آدم‌هایشان را تحت تاثير قرار می‌دهند. اما روایت آدم‌ها از شهرهایشان گاه دریچه‌ای می‌شود به فهم تاريخ و فرهنگ و بافت و حوادث آن شهر. این مطلب بی‌کاغذ اطراف، روایتی از زاهدان است؛ شهری به حاشیه رانده‌شده که خیلی‌ها چیز زیادی درباره‌اش نمی‌دانند. یاسین کیانی که خودش زاهدانی است و در این شهر زندگی می‌کند، در این روایت از نقل حادثه‌های تروریستی‌ای که گهگاه خبرشان را می‌شنویم فراتر رفته و به علل تاریخی و اجتماعی چنین حادثه‌هایی می‌پردازد.