بلاگ, جستار روایی, روایت آدم‌ها و سفرهایشان, مجله‌ی ادبیات مستند

مرثیه‌ای برای آن جای خالی 

جای خالی مجسمه‌هایی که هزاران سالِ پیش بوداییان خوش‌ذوق بامیان در صخره‌ها تراشیده بودند حالی‌ام می‌کرد که ما گاهی در مواجهه با فقدان‌های شخصی و جمعی چاره‌ای نداریم جز سوگواری و یادآوری مکرر این‌که ما گرچه می‌توانیم با ساختنِ یادمان‌ها یا ترمیم بقایا (مثل همان داربست‌های یونسکو در بامیان که نشان از بازسازی دارند) مکان فقدان را کامل یا ناکامل پیش چشم‌مان زنده نگه داریم، اما قدرت متوقف کردن زمان را نداریم. زمان همیشه چموش‌تر از آن است که بشود آن را از حرکت انداخت. زمان می‌گذرد، اما مکان ممکن است پابرجا بماند و خود را از خطر فراموشی حفظ کند.

روایت آدم‌ها و باورهایشان, زندگی‌نگاره‌ها, مجله‌ی ادبیات مستند

شهید شد عباس محترم | روایت شادروان محمدسرور رجایی از هیئت مهاجران افغانستانی 

آیین‌ها و مناسک عاشورایی از مهم‌ترین حلقه‌های اتصال ما ایرانی‌ها و ملت‌های همسایه‌مان است. محرم که می‌رسد، انگار همه‌ی تفاوت‌ها رنگ می‌بازند و عاشورا نقطه‌ی تلاقی همه‌ی ما می‌شود. مهاجران افغانستانی مقیم ایران هم، با این‌که از وطن دور مانده‌اند، هر سال سنت‌های عاشورایی را در هیئت‌های خاص خود یا در کنار برادران و خواهران ایرانی‌شان به جای می‌آورند. این مطلب بی‌کاغذ اطراف روایتی است که پیش از این در کتاب رست‌خیز، دومین کتاب مجموعه‌ی کآشوبِ نشر اطراف، منتشر شده  است و مرحوم محمدسرور رجایی ــ‌شاعر، نویسنده و پژوهشگر افغانستانی‌ِ ساکن ایران که روز 7 مرداد 1400 درگذشت‌ــ در این روایت از حال‌وهوای هیئت افغانستانی‌های باقرشهر می‌گوید.