عادت نمیکنم، پس هستم! | روایت تجربۀ یک مربی فلسفۀ کودک از فلسفهورزی با کودکان
بعد از چند جلسه نشستن در کنار بچهها، کمکم یاد گرفتم که باید بتوانم پابهپای آنها شگفتزده شوم. شگفتزدگی واقعی. فهمیدم بچهها ادا را زود تشخیص میدهند. احوال بد و خوب را میفهمند. یاد گرفتم باید سؤال داشته باشم. دقت کنم. و واقعاً لکههای سیاه روی ماه را شگفتانگیز بدانم. که البته شگفتانگیز هم هست. فهمیدم اشک ریختن برای یک نقاشیِ پاره شده را جدی بگیرم، چرا که نقاشیِ جایگزین، هرچقدر هم بهتر باشد، باز فرق مهمی با آن قبلی دارد. اینکه دیگر آن نیست و یک چیز دیگر است. فهمیدم گاهی این بدیهی شمردنهای بزرگسالان است که باعث میشود دیگر از هیچچیزی شگفتزده نشوند. و این میتواند نقطۀ شروع ضعف در تفکر و اندیشیدن آنها باشد که به کودکان هم منتقل شده و آنها را در مسیرِ چهارچوبهای خشک بزرگسالی قرار میدهد.
قصه در آموزش | سی نکته برای قصهگویی بهتر در کلاس درس
قصه و قصهگویی از گذشتههای دور یکی از ابزارهای مهم آموزش و یادگیری بوده و معلمان همیشه از قدرت قصه و داستان بهره گرفتهاند. همهی ما میدانیم که قصه بهتر از دادهها و اعداد و ارقام خام در خاطرمان میماند و در زندگی روزمره مدام از قدرت باورنکردنی قصه کمک میگیریم. این مطلب بیکاغذ اطراف سراغ ترفندهایی رفته که بهکارگیری قصه در کلاس درس را برای معلمان آسانتر میکنند.
در ستایش ناواقعیتها | نقش قصه در تقویت مهارتهای شناختی
وقتی سراغ قصهها میرویم، همزمان وارد جهانی از واقعیتهای جایگزین و ناواقعیتها میشویم. اما آیا ورود به این جهان موازی ثمری هم برای ما دارد؟ این مطلب بیکاغذِ اطراف نگاهی به اهمیت ناواقعیتها در توانمندیهای شناختی ما انداخته و شرح میدهد که بهکارگیری آگاهانهی ناواقعیتهای دنیای کتاب و فیلم و تئاتر و بازیهای ویدیویی چگونه حتی میتواند در تصمیمهای خرد و کلان سیاسی و اجتماعی و حرفهای کمکمان کند.